معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

شفاعت شهید

در حدیث است که خداوند شفاعت سه طبقه را در قیامت قبول می‏کند ، یکی‏ طبقه انبیاء ، بعد از آنها طبقه علماء ( در اینجا چون اسم اوصیا ذکر نشده‏ است ، و روایت هم از ائمه ما هست ، پس مقصود از علماء علمای ربانی‏ هستند که در درجه اول ، شامل خود ائمه اطهار می‏شود و در درجه بعد شامل‏ علمایی که واقعا راه آنها را در پیش گرفته‏اند ) . بعد فرمود : ثم‏ الشهداء ، از این دو طبقه : از طبقه انبیاء و طبقه ائمه و علمائیکه راه‏ ائمه را در پیش گرفته‏اند ، که بگذریم ، طبقه‏ ای که در قیامت ظهور می کند برای شفاعت ، طبقه شهداء هستند . این شفاعت ، شفاعت هدایت است ، و ظهور و تجسم حقایقی است که در دنیا وقوع یافته است . بعد از انبیاء و اوصیاء و علمائی که پیرو واقعی‏ آنها بودند ، شهدا هستند که گروه گروه مردم را از ظلمات گمراهی نجات‏ داده و به شاهراه روشن هدایت رسانده‏اند .

امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) می‏فرماید : خدا شهدا را در قیامت با بهاء و جلالی و با عظمت و نورانیتی وارد می‏کند که اگر انبیا از مقابل اینها بگذرند و سوار باشند به احترام اینها پیاده می شوند . اینقدر خدا شهید را با جلالت‏ وارد عرصه قیامت می کند .(استاد مطهری) 

وحدت اسلامی

وحدت اسلامی

مقصود از وحدت اسلامی چیست ؟ آیا مقصود این است : از میان مذاهب‏ اسلامی یکی انتخاب شود ، و سایر مذاهب کنار گذاشته شود . یا مقصود این‏ است که مشترکات همه مذاهب گرفته شود ، و مفترقات همه آنها کنار گذاشته شود ، و مذهب جدیدی بدین نحو اختراع شود ، که عین هیچ یک از مذاهب موجود نباشد ؟ یا اینکه وحدت اسلامی ، به هیچوجه ربطی به وحدت‏ مذاهب ندارد ، و مقصود از اتحاد مسلمین ، اتحاد پیروان مذاهب مختلف ، در عین اختلافات مذهبی ، در برابر بیگانگان است ؟ مخالفین اتحاد مسلمین ، برای اینکه از وحدت اسلامی ، مفهومی غیر منطقی‏ و غیر عملی بسازند ، آن را به نام وحدت مذهبی توجیه می‏کنند تا در قدم‏ اول ، با شکست مواجه گردد . بدیهی است که منظور علمای روشنفکر اسلامی از وحدت اسلامی ، حصر مذاهب به یک مذهب ، و یا اخذ مشترکات مذاهب و

طرف مفترقات آنها که نه معقول و منطقی است و نه مطلوب و عملی ، نیست‏ . منظور این دانشمندان ، متشکل شدن مسلمین است در یک صف در برابر دشمنان مشترکشان . این دانشمندان می‏گویند مسلمین مایه وفاقهای بسیاری دارند که می‏تواند مبنای یک اتحاد محکم گردد ، مسلمین همه خدای یگانه را می‏پرستند و همه به‏ نبوت رسول اکرم ایمان و اذعان دارند ، کتاب همه قرآن و قبله همه کعبه‏ است ، با هم و مانند هم حج می‏کنند و مانند هم نماز می‏خوانند و مانند هم‏ روزه می‏گیرند و مانند هم تشکیل خانواده می‏دهند و داد و ستد می‏نمایند و

کودکان خود را تربیت می‏کنند و اموات خود را دفن می‏نمایند . و جزدر اموری جزئی ، در این کارها با هم تفاوتی ندارند . مسلمین همه از یک نوع‏ جهان بینی برخوردارند و یک فرهنگ مشترک دارند و در یک تمدن عظیم و با شکوه و سابقه دار شرکت دارند .

وحدت در جهان بینی ، در فرهنگ ، در سابقه تمدن ، در بینش و منش ، در معتقدات مذهبی ، در پرستشها و نیایشها ، در آداب و سنن اجتماعی خوب‏ می‏تواند از آنها ملت واحد بسازد و قدرتی عظیم و هایل به وجود آورد که‏ قدرتهای عظیم جهان ناچار در برابر آنها خضوع نمایند ، خصوصا اینکه در متن‏ اسلام بر این اصل تأکید شده است . مسلمانان به نصر صریح قرآن برادر یکدیگرند و حقوق و تکالیف خاصی آنها را به یکدیگر مربوط می‏کند . با این‏ وضع چرا مسلمین از این همه امکانات وسیع که از برکت اسلام نصیبشان گشته‏ استفاده نکنند ؟

از نظر این گروه از علمای اسلامی ، هیچ ضرورتی ایجاب نمی‏کند که مسلمین‏ به خاطر اتحاد اسلامی ، صلح و مصالحه و گذشتی در مورد اصول یا فروع مذهبی‏ خود بنمایند . همچنانکه ایجاب نمی‏کند که مسلمین درباره اصول و فروع‏ اختلافی فیمابین ، بحث و استدلال نکنند و کتاب ننویسند . تنها چیزی که‏ وحدت اسلامی ، از این نظر ، ایجاب می‏کند ، این است که مسلمین برای‏ اینکه احساسات کینه توزی در میانشان پیدا نشود ، یا شعله ور نگردد متانت را حفظ کنند ، یکدیگر را سب و شتم ننمایند ، به یکدیگر تهمت‏ نزنند و دروغ نبندند ، منطق یکدیگر را مسخره نکنند ، و بالاخره ، عواطف‏ یکدیگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند . و در حقیقت لااقل حدودی را که اسلام در دعوت غیر مسلمان به اسلام ، لازم دانسته‏ است ، درباره خودشان رعایت کنند . « ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن ». برای برخی این تصور پیش آمده که مذاهبی که تنها در فروع با یکدیگر اختلاف دارند ، مانند شافعی و حنفی ، می‏توانند با هم برادر باشند

و با یکدیگر در یک صف قرار گیرند ، اما مذاهبی که در اصول با یکدیگر اختلاف نظر دارند به هیچ وجه نمی‏توانند با یکدیگر برادر باشند . از نظر این دسته ، اصول مذهبی مجموعه‏ای به هم پیوسته است و به اصطلاح اصولیون از نوع " اقل و اکثر ارتباطی " است ، آسیب دیدن یکی عین آسیب دیدن همه‏ است . علیهذا آنجا که مثلا اصل " امامت " آسیب می‏پذیرد و قربانی‏ می‏شود ، از نظر معتقدین به این اصل ، موضوع وحدت و اخوت منتفی است . و به همین دلیل شیعه و سنی به هیچ وجه نمی‏توانند دست یکدیگر را به عنوان‏ دو برادر مسلمان بفشارند و در یک جبهه قرار گیرند ، دشمن هر که باشد . گروه اول به این گروه پاسخ می‏دهند ، می‏گویند : دلیلی ندارد ما اصول را در حکم یک مجموعه به هم پیوسته بشماریم ، و از اصل " یا همه یا هیچ " در اینجا پیروی کنیم . اینجا جای قاعده المیسور لایسقط بالمعسور و ما لایدرک کله لایترک کله است .
سیره و روش شخص امیرالمؤمنین علی ، علیه‏ السلام ، برای ما بهترین و آموزنده ترین درسهاست . علی ، علیه السلام ، راه و روشی بسیار منطقی و معقول که شایسته بزرگواری مانند او بود اتخاذ کرد . او برای احقاق حق خود ، از هیچ کوششی خودداری نکرد ، همه امکانات خود را به کار برد که اصل امامت را احیا کند ، اما هرگز از اشعار " یا همه‏
یا هیچ " پیروی نکرد . بر عکس ، اصل مالایدرک کله لایترک کله را مبنای‏ کار خویش قرار داد . علی در برابر ربایندگان حقش قیام نکرد و قیام نکردنش اضطراری نبود ، بلکه کاری حساب شده و انتخاب شده بود . او از مرگ بیم نداشت ، چرا قیام نکرد ، حداکثر این بود که کشته شود ، کشته شدن در راه خدا منتهای آرزوی او بود ، او همواره در آرزوی شهادت بود و با آن ، از کودک‏ به پستان مادر مأنوستر بود . علی در حساب صحیحش بدین نکته رسیده بود که‏ مصلحت اسلام در آن شرائط ترک قیام و بلکه همگامی و همکاری است . خود کرارا به این مطلب تصریح می‏کند . در یکی از نامه‏های خود به مالک اشتر ( نامه 62 از نامه‏های " نهج‏ البلاغه " می‏نویسد :
« فامسکت یدی حتی رأیت راجعة الناس قد رجعت عن‏
الاسلام ، یدعون الی محق دین محمد صلی الله علیه و آله ، فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ، اری فیه ثلما او هدما تکون المصیبة به علی اعظم من فوت‏ ولایتکم التی انما هی متاع ایام قلائل » .
من اول دست خود را پس کشیدم ، تا دیدم گروهی از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودی دین محمد ( صلی الله علیه و آله ) دعوت می‏کنند . پس ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمین بر نخیزم‏ شکاف یا انهدامی در اسلام خواهم دید که مصیبت آن از فوت خلافت چند روزه‏
بسی بیشتر است . در شورای شش نفری پس از تعیین و انتخاب عثمان به وسیله عبدالرحمان‏ بن عوف ، علی علیه السلام ، شکایت و هم آمادگی خود را برای همکاری‏ اینچنین بیان کرد : « لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری ، و الله‏ لاسلمن ما سلمت امور المسلمین ، و لم یکن فیها جور الا علی خاصة » ( نهج‏ البلاغه ، خطبه 72 ) یعنی : شما خود می‏دانید من از همه برای خلافت شایسته‏ ترم ، و حال به خدا قسم مادامی که کار مسلمین روبراه باشد ، و رقیبان من‏ تنها به کنار زدن من قناعت کنند و تنها شخص من مورد ستم واقع شده باشد ، مخالفتی نخواهم کرد و تسلیم خواهم بود .

اینها می‏رساند که علی ، اصل " یا همه یا هیچ " را در این مورد محکوم‏ می‏دانسته است . نیازی نیست درباره روش و سیره علی علیه السلام‏ در این موضوع بیشتر بحث شود ، شواهد و دلائل تاریخی در این زمینه فراوان‏ است ... (شش مقاله ( الغدیر و وحدت اسلامی ) متفکر شهید استاد مرتضی مطهری )

بختک (هنگام خواب) چیست؟

فلج خواب (sleep paralysis)

فلج خواب

فلج خواب (sleep paralysis) به حالت ناتوانی در انجام حرکات ارادی حین خواب اطلاق می شـود. فلج خواب یـک تـجربـه ی دلــهره آور و هراس انگیز می بـاشد. فـلـج خـواب اغـلب اوقات هنگام بیدار شـدن از خـواب و یـا در مـوارد نـادر هنگام به خـواب رفتن رخ می دهد.

فلج خواب از چند ثانیه تا چـند دقیـقه بـه طـول می انجامد. 25 تا 30 درصد جـمعیت کشـور، حـداقل یک بار در طول زندگی خود اخـتـلال فلج خـواب را تـجـربه کرده اند.

فلج خواب می تواند در هر سنی رخ دهد.

علایم فلج خواب:

1) ناتوانی در حرکت دادن تنه، دست ها و پاها و صحبت کردن (فرد از فرط ترس می خواهد فریاد بکشد و برای بیدار شدن تقلا می کند، اما گویی تلاش وی بی نتیجه است)

2) فلج تمام و یا بخشی از عضلات بدن

3) احساس خفگی و مرگ (گویی، چیزی روی قفسه سینه ی شما قرار گرفته است)

4) وحشت زدگی و اضطراب.

5) توهمات خواب (hypnagogic hallucinations): به توهمات شنیداری، دیداری و لمسی رویا مانند اطلاق می شود، مانند احساس حضور یک انسان دیگر در اتاق، احساس فشار بر روی قفسه سینه، دیدن سایه ی افراد، دیدن منبع نورانی، شنیدن صدای افراد، شنیدن صدای قدم هایی که نزدیک می شوند، دیدن شبح، احساس خروج روح از بدن، احساس شناور شدن در هوا، شنیدن صدای باز و بسته شدن درها.

تصورات غلط نسبت به فلج خواب یا بختک:

آزار و اذیت توسط جن، شیطان، دیو و یا موجودات ماورای زمینی، و یا اشتباه گرفتن آن با تجربه خروج روح از بدن.

علل ایجاد فلج خواب:

عوامل ژنتیکی، اضطراب و استرس، اختلال هراس و اختلال در نظم خواب .

مکانیسم ایجاد فلج خواب: 

در طی خواب در مرحله ی حرکات سریع چشم (REM)، یعنی مرحله ای که فرد خواب (رویا) می بیند، مغز انتقال پیام های عصبی به سوی عضلات اسکلتی (به استثنای عضله دیافراگم و عضلات چشم) را متوقف می سازد، تا شما رویاهای خود را برون ریزی نکنید (یعنی مثلا وقتی در خواب می بیند می دوید، از رختخواب بلند نشوید و شروع به دویدن نکنید).

هنگامی که شما قصد دارید از خواب بیدار شوید، مغز مجدداً کنترل عضلات را

به دست می گیرد. اما گاهی اوقات، قبل از اینکه مغز کنترل عضلات اسکلتی

 را به دست گیرد و عضلات از حالت فلج بودن خارج گردند، شما هوشیاری خود

 را باز می یابید که نتیجه ی آن احساس ترس آور فلج بودن بدنتان خواهد بود.

نقطه ی مقابل این عارضه زمانی است که برخی افراد هنگام دیدن رویا، دست ها و پاهای خود را تکان می دهند و یا در موارد شدید تر دچار خوابگردی(راه رفتن در حین خواب) می شوند.

چه چیزهایی احتمال تکرار فلج خواب را افزایش می دهند:

1) کسانی که به طور طاق باز و به پشت می خوابند، بیشتر به فلج خواب دچار می شوند.

2) برنامه ی خواب نامنظم و محرومیت از خواب

3) افزایش استرس و اضطراب

4) تغییرات ناگهانی در سبک و یا محیط زندگی

5) مصرف قرص های خواب آور و آنتی هیستامین ها

چگونه هنگام احساس فلج شدن بدن، خود را از این وضعیت هراس آور خلاصی بخشید:

1) سعی کنید انگشتان دست یا پای خود را تکان دهید.

2) چشمان خود را به شدت تکان دهید و به دنبال آن پلک ها و سر خود را.

3) سعی کنید وضعیت خروج از بدن را در خودتان القا کنید.

درمان فلج خواب:

فلج خواب یک اختلال خواب بی خطر است. تنها با رعایت اصول بهداشت خواب، خودداری از طاق باز خوابیدن و کاهش استرس ها و ترس ها می توان تکرار آن را به حداقل رساند.

افرادی که هفته ای یک بار به فلج خواب دچار می شوند، لازم است تحت درمان دارویی (مصرف ضد افسردگی ها) قرار بگیرند.

منبع : سایت آفتاب

بهشت شداد

بهشت شداد
بعضی در ذیل آیه 6 تا 8 سوره فجر ماجرای بهشت شدّاد و هلاکت او را قبل از دیدار آن بهشت نقل کرده‎اند. در این آیات چنین می‎خوانیم:

«اَ لَمْ تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ؛ آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با آن شهر اِرَم و باعظمت عاد چه نمود؟ همان شهری که مانندش در شهرها آفریده نشده.»

روایت شده: عاد که حضرت هود ـ علیه السلام ـ مأمور هدایت قوم عاد شد، دو پسر به نام «شدّاد» و «شدید» داشت، عاد از دنیا رفت، شدّاد و شدید با قلدری جمعی را به دور خود جمع کردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط یافتند، در این میان، ‌شدید از دنیا رفت، و شدّاد تنها شاه بی‎رقیب کشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت (هود ـ علیه السلام ـ او را به خداپرستی دعوت کرد، و به او فرمود: «اگر به سوی خدا آیی، خداوند پاداش بهشت جاوید به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود ـ علیه السلام ـ بخشی از اوصاف بهشت خدا را برای او توصیف نمود. شدّاد گفت اینکه چیزی نیست من خودم این گونه بهشت را خواهم ساخت، کبر و غرور او را از پیروی هود ـ علیه السلام ـ باز داشت).

او تصمیم گرفت از روی غرور، بهشتی بسازد تا با خدای بزرگ جهان عرض اندام کند، شهر اِرَم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشکرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر یک از آن قهرمانان هزار نفر کارگر را سرپرستی می‎کردند و آنها را به کار مجبور می‎ساختند.

شدّاد برای پادشاهان جهان نامه نوشت که هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، ‌و آنها آنچه داشتند فرستادند.

آن قهرمانان مدت طولانی به بهشت سازی مشغول شدند، تا این که از ساختن آن فارغ گشتند، و در اطراف آن بهشت مصنوعی، حصار (قلعه و دژ) محکمی ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شکوه بنا نهادند، سپس به شدّاد گزارش دادند که با وزیران و لشکرش برای افتتاح شهر بهشت وارد گردد.

شدّاد با همراهان، با زرق و برق بسیار عریض و طویلی به سوی آن شهر (که در جزیره العرب، بین یمن و حجاز قرار داشت) حرکت کردند، هنوز یک شبانه روز وقت می‎خواست که به آن شهر برسند،‌ ناگاه صاعقه‎ای همراه با صدای کوبنده و بلندی از سوی آسمان به سوی آنها آمد و همه آنها را به سختی بر زمین کوبید،همه آنها متلاشی شده و به هلاکت رسیدند.[1]

شداد تصمیم گرفت از روی غرور، بهشتی بسازد تا با خدای بزرگ جهان عرض اندام کند، شهر اِرَم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشکرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر یک از آن قهرمانان هزار نفر کارگر را سرپرستی می‎کردند و آنها را به کار مجبور می‎ساختند.

دلسوزی عزرائیل برای شدّاد

روزی رسول خدا ـ علیه السلام ـ نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از او پرسید: «ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟»

عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

1. روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند،‌تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره‎ای افکند، در این میان فرزند پسری از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم، دلم به حال آن پسر سوخت.

2. هنگامی که شدّاد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی‎نظیر خود پرداخت، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد[2] وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود، ‌اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسید و گفت: «ای محمد! خدایت سلام می‎رساند و می‎فرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شدّاد بن عاد بود، او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم، بی‎مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد، و خودبینی و تکبر نمود،‌ و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، ‌تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت می‎دهیم ولی آنها را رها نمی‎کنیم، چنان که در قرآن می‎فرماید:

«إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ؛ ما به آنها مهلت می‎دهیم تنها برای این که بر گناهان خود بیفزایند، و برای آنها عذاب خوار کننده‎ای آماده شده است.»[3]


[1] . مجمع البیان، ج 1، ص 486 و 487.

[2] . اوصاف این بهشت بسیار پر زرق و برق در شهر اِرَم، در کتاب مجمع البیان، ج 10، ص 486 و 487 آمده است.

[3] . آل عمران، آیه 178

جوامع الحکایات / محمد عوفی 

منبع: سایت تبیان

گریه بر شهید

فلسفه گریه بر شهید
ادر عصر ما ، بسیاری از مردم ، حتی گروهی از جوانان علاقه‏مند ، نسبت به‏ گریه بر امام حسین معترضند بعضی صریحا در گفته‏های خود این کار را غلط قلمداد می‏کنند ، مدعی هستند که این کار معلول یک تفکر غلط و یک برداشت غلط از امر شهادت است و به علاوه آثار اجتماعی بدی دارد . موجب ضعف و تاخر و انحطاط ملتهائی است که به این کارها عادت کرده‏اند .  در ایام تحصیل و اقامتم در قم ، کتابی از محمد مسعود نویسنده معروف آن زمان می‏خواندم که در آن کتاب به مناسبتی مساله گریه‏ مردم شیعه را بر امام حسین مطرح کرده بود و مقایسه کرده بود با روش‏ مسیحیان درباره شهادت مسیح ( البته به عقیده خودشان ) که روز شهادت‏ مسیح را جشن می‏گیرند ، نه اینکه به عزا بنشینند . نوشته بود ببینید ، یک ملت بر شهادت شهیدش می‏گرید زیرا شهادت را شکست و نامطلوب و امری نبایستی و موجب تأسف می‏پندارد ، و ملتی دیگر برای شهادت شهیدش جشن می‏گیرد . زیرا آنرا موفقیت و مطلوب و مایه سر افرازی و افتخار می‏شمارد . ملتی که هزار سال بر شهادت شهیدش بگرید و متأسف شود و آه و ناله سردهد ناچار ملتی زبون و بی دست و پا و فرار کن‏ از معرکه بار می‏آید ، ولی ملتی که هزار سال و دو هزار سال شهادت شهیدش‏ را جشن می‏گیرد ، خواه ناخواه ملتی قوی و نیرومند و فداکار می‏گردد . برداشت یک ملت از شهادت ، شکست است و عکس‏العملش درباره این‏ شکست آه و ناله و گریه است و نتیجه آن برداشت و این عکس‏العمل ضعف و زبونی و تسلیم گرائی . اما  ملتی دیگر ، برداشتش از شهادت ، موفقیت است و عکس‏العملش جشن و شادی‏ است و نتیجه آن برداشت و این عکس‏العمل ، روحیه نیرومند و اعتلا جوست .
این بود حاصل اشکال و ایرادی که آن شخص و اشخاص دیگر گرفته و می‏گیرند . من می‏خواهم همین مساله را تحلیل کنم و ثابت کنم که اتفاقا قضیه بر عکس است ، شادی کردن در شهادت شهید از بینش فردگرائی مسیحیت ناشی‏ می‏شود و گریه بر شهید از بینش جامعه گرائی اسلام . البته من در مقام توجیه عمل عوام الناس که خود قبلا انتقاد کردم نیستم‏ . گفتم که برخی از مردم ما به امام حسین فقط به چشم یک آدم نفله شده و یک مظلوم که کشته شدنش صرفا ترحم انگیز است و از ناحیه او هیچ اقدام‏ قهرمانانه و تحسین آمیز صورت نگرفته است می‏نگرند . من در مقام توضیح فلسفه اصلی توصیه‏هائی هستم که از طرف پیشوایان ما در مورد گریه بر شهید وارد شده است . و البته افرادی که با فرهنگ اسلامی‏ عمیقا آشنا هستند ، با توجه به همین فلسفه در عزاداری ابا عبدالله شرکت‏ می‏نمایند . من نمی‏دانم که مساله جشن و شادمانی به نام شهادت مسیح از چه زمانی و وسیله چه کسی ابداع شده است ؟ اما می‏دانیم که در اسلام گریه بر شهید توصیه شده است ، لااقل در مذهب شیعه از مسلمات شمرده می‏شود . اکنون به تحلیل اصل مطلب بپردازم . اول باید مساله مرگ و شهادت را از جنبه فردی بررسی کنیم . آیا مرگ فی حد ذاته برای فرد ، امری مطلوب است ؟ موفقیت است ؟ آیا دیگران باید مرگ او را برایش موفقیت به شمار آورند و نوعی قهرمانی به‏ حساب آورند ؟ می‏دانیم که مکتبهائی در جهان بوده‏اند - شاید همین الان هم باشند - که‏ رابطه انسان را با جهان و به تعبیر دیگر رابطه روح را با بدن ، از نوع‏ رابطه زندانی با زندان ، و رابطه آدم در چاه افتاده با چاه ، و رابطه مرغ‏ با قفس می‏دانسته‏اند . قهرا از نظر این مکتبها ، مردن خلاصی و آزادی است‏ ، خودکشی مجاز است . می‏گویند " مانی " مدعی معروف پیغمبری چنین‏ نظریه‏ای داشت . طبق این نظریه ، ارزش مرگ ، ارزش مثبت است ، مرگ‏ برای هر کس باید امر مطلوبی باشد ، مرگ هیچکس تأسف ندارد ، آزادی از زندان و بیرون آمدن از چاه و شکسته شدن قفس تأسف ندارد ، شادی دارد . نظریه دیگر اینست که مرگ ، عدم و نیستی است ، فنای کامل است ، " نابودی " است . بر عکس ، زندگی ، وجود و هستی است ، " بود " است . بدیهی و بلکه غریزی است که هستی بر نیستی ، بود بر نبود ، ترجیح دارد . زندگی هر چه باشد و به هر  شکل باشد بر مرگ ترجیح دارد . مولوی به جالینوس طبیب معروف اسکندرانی ، نسبت می‏دهد که گفته است‏ : من زندگی را به هر حال و به هر شکل بر مرگ ترجیح می‏دهم هر چند شکل‏ زندگی منحصر به این شود که در شکم استری باشم و سرم از زیر دم استر برای‏ تنفس بیرون باشد . آن چنانکه گفت جالینوس راد از هوای این جهان و این مراد راضیم کز من بماند نیم جان کز درون استری بینم جهان طبق این نظریه ارزش مرگ ، صد درصد منفی است . نظریه دیگر اینست که مرگ ، نیستی و نابودی نیست ، انتقال از جهانی‏ به جهانی دیگر است ، اما رابطه انسان با جهان و رابطه روح با بدن از نوع‏ رابطه زندانی با زندان ، و در چاه افتاده با چاه ، و مرغ با قفس نیست ، بلکه از نوع رابطه دانش آموز با مدرسه ، و کشاورز با مزرعه است . درست است که دانش آموز از خانه و لانه و معاشرت با دوستان و احیانا از وطن دور افتاده و در فضای محدود مدرسه به تحصیل و تکمیل مشغول است ، ولی یگانه راه زیست سعادتمندانه در اجتماع ، گذراندن موفقیت آمیز دوره‏ مدرسه  است . و نیز درست است که کشاورز ، خانه و زندگی و خانواده را رها کرده‏ و در مزرعه مشغول کشاورزی است . اما مزرعه و کار در مزرعه است که وسیله‏ معشیت خودش او را در همه سال در آغوش خانواده فراهم می‏کند . رابطه دنیا با آخرت ، و رابطه روح با بدن چنین رابطه‏ای است . مردمی که جهان بینی شان درباره روابط انسان و جهان چنین جهان بینی باشد ، اگر عملا توفیقی به دست نیاورده باشند و عمر خود را به بطالت و تباهی‏ و کارهای مستحق کیفر گذرانده باشند ، بدیهی است که برای اینها مرگ به‏ هیچ وجه امر محبوب و مطلوب و مورد آرزو نیست ، بلکه منفور و مخوف‏ است اینها از مرگ می‏ترسند ، زیرا از خود و کرده‏های خود می‏ترسند . ای که می‏ترسی ز مرگ اندر فرار هان ز خود ترسانی ای جان هوشدار زشت ، روی توست نی رخسار مرگ جان تو همچون درخت و مرگ ، برگ اما اگر کسی چنین جهان بینی‏یی داشته باشد و عملا موفق باشد . مانند دانش آموزی باشد که یک سره تحصیل کرده و کشاورزی باشد که سخت کوشیده‏ است ، بدیهی است که چنین دانش آموزی آرزوی بازگشت به وطن دارد ، دلش‏ برای  وطن ، برای خویشان و دوستان می‏طپد ، و همچنین آن کشاورز دائما در اندیشه‏ آن روزی است که کارش به پایان برسد و محصول خویش را به خانه خود ببرد . این دانش آموز در عین اینکه آرزوی وطن مانند آتشی در درونش شعله‏ می‏کشد ، با آن مبارزه می‏کند ، زیرا نمی‏خواهد تحصیلش را نیمه تمام بگذارد و همچنین آن کشاورز هرگز کار و وظیفه خود را فدای آن آرزو نمی‏کند . اولیاء الله به منزله همان دانش آموز موفقند که انتقال به جهان دیگر که نامش مرگ است ، برای آنها یک آرزو است ، آرزوئی که لحظه‏ای قرار برای آنها باقی نمی‏گذارد و به گفته علی علیه السلام : اگر نبود که خداوند اجل معین برای آنها نوشته است طرفة العینی روحهای آنها در بدنهایشان از شوق ثوابها و خوف عقابها باقی نمی‏ماند . در عین حال اولیاء الله هرگز به استقبال مرگ نمی‏روند ، زیرا می‏دانند تنها فرصت کار و عمل و تکامل ، همین چیزی است که نامش را عمر گذاشته‏ایم ، می‏دانند هر چه بیشتر بمانند بهتر کمالات انسانی را طی می‏کنند ، بکلی با مرگ مبارزه می‏کنند و از خداوند متعال همواره طول عمر طلب‏ می‏کنند . می‏بینیم که طبق این نوع بینش ، محبوب بودن و مطلوب بودن و مورد آرزو بودن مرگ برای اولیاء الله ، با  مبارزه با مرگ و خواستن طول عمر از خدا به هیچوجه منافات ندارد . قرآن کریم خطاب به یهود که مدعی بودند ما اولیاء الله هستیم می‏فرماید : اگر شما اولیاء الله باشید باید مرگ برای شما یک امر محبوب و آرزوئی‏ باشد . بعد می‏فرماید ولی هرگز اینها آرزوی مرگ نمی‏کنند ، زیرا اعمالی که‏ پیش فرستاده‏اند آن چنان ظالمانه و جنایتکارانه است که خود می‏دانند در آن جهان بر چه وارد می‏شوند - اینها از گروه سومی هستند که ما شمردیم - . اولیاء الله در دو صورت ، و در دو مورد است که از خواستن طول عمر صرف نظر می‏کنند . یکی آنگاه که احساس کنند که وضعی دارند که دیگر هر چه‏ بیشتر بمانند توفیق بیشتری در طاعت نمی‏یابند ، بر عکس به جای تکامل ، تناقص می‏یابند . علی بن الحسین علیه السلام می‏فرماید : « الهی و عمرنی‏ مادام عمری بذلة فی طاعتک فاذا کان مرتعا للشیطان فاقبضنی الیک » یعنی‏ خدایا مرا عمر عطا کن مادام که عمرم صرف اطاعت بشود ، اگر بنا است‏ زندگیم چراگاه شیطان گردد ، مرا هر چه زودتر به سوی خود ببر . صورت دوم ، شهادت است . اولیاء الله مرگ به صورت شهادت را بلا شرط از خدا طلب می‏کنند . زیرا شهادت هر دو خصلت را دارد ، هم عمل و تکامل‏ است ، بلکه همانطور که از حدیث نبوی نقل کردیم ، هر عمل نیکی در نردبان تکامل ، بالاتر هم دارد جز شهادت . و از طرف دیگر انتقال به جهان دیگر است که امری محبوب و مطلوب و مورد آرزوی اولیاء الله است .
اینست که می‏بینیم مثلا علی علیه السلام آنگاه که می‏بیند مرگش به صورت‏ شهادت نصیبش شده از خوشحالی در پوست نمی‏گنجد . علی علیه السلام در فاصله ضربت خوردن تا وفات ، جمله‏های زیادی دارد که‏ در کتب و از آن جمله در نهج البلاغه مسطور است . یکی از آن جمله‏ها در همین زمینه است : « و الله ما فجانی من الموت‏ وارد کرهته و لا طالع انکرته و ما کنت الا کقارب ورد و طالب وجد » . یعنی به خدا قسم هیچ امر مکروه و خلاف انتظاری برای من رخ نداده است . همان رخ داده که می‏خواستم ، به آرزوی خود که شهادت است رسیدم . مثل من‏ مثل کسی است که شب تاریک در جستجوی آب در صحرائی می‏گردد و ناگاه چاه‏ آبی و یا سرچشمه‏ای پیدا می‏کند . مثل من مثل جوینده‏ای است که به مطلوب‏ خود نائل شده باشد .
حافظ به همین جمله‏ها نظر دارد آنجا که می‏گوید : دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند      اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند     چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی    آن شب قدر که این تازه براتم‏ دادند
در سحر نوزدهم رمضان ، تا ضربت دشمن فرق علی را می‏شکافد ، اولین یا دومین جمله‏ای که از او شنیده می‏شود اینست که : « فزت و رب الکعبه » سوگند به پروردگار کعبه که رستگار شدم .
پس شهادت از نظر اسلام از جنبه فردی ، یعنی برای شخص شهید یک‏ موفقیت است ، بلکه بزرگترین موفقیت است ، آرزو است ، بلکه بزرگترین‏ آرزو است . امام حسین فرمود : جدم به من فرموده است که تو درجه‏ای در نزد خدا داری‏ که جز با شهادت به آن درجه نائل نخواهی شد . پس شهادت امام حسین برای‏ خود او یک ارتقاء است و عالیترین حد تکامل است . تا اینجا ما مساله مرگ و شهادت را از جنبه فردی تحلیل کردیم و رسیدیم‏ به اینجا که اگر مرگ به صورت شهادت باشد ، واقعا یک موفقیت است‏ برای شهید و جشن و شادمانی دارد . لهذا سید بن طاووس می‏گوید اگر نبود که‏ دستور عزاداری به ما رسیده است ، من روز شهادت ائمه را جشن می‏گرفتم . اینجا است و از این جنبه است که ما به مسیحیت حق می‏دهیم ، به نام‏ شهادت مسیح که می‏پنداریم شهید شده ، برای مسیح جشن بگیرند . اسلام هم در کمال صراحت ، شهادت را موفقیت شهید می‏داند نه چیز دیگر . اما از نظر اسلام ، آن طرف سکه را هم باید خواند ، شهادت را از نظر اجتماعی ، یعنی از آن نظر که به جامعه تعلق دارد ، پدیده‏ای است که در زمینه خاص و به دنبال رویدادهائی رخ می‏دهد و به دنبال خود رویدادهائی‏ می‏آورد نیز باید سنجید . عکس‏العملی که جامعه در مورد شهید نشان می‏دهد صرفا به خود شهید تعلق ندارد . یعنی صرفا ناظر به این جهت نیست که برای‏ شخص شهید موفقیت یا شکستی رخ داده است . عکس‏العمل جامعه مربوط است‏ به اینکه مردم جامعه نسبت به شهید و جبهه شهید چه موضعگیری داشته باشند . رابطه شهید با جامعه‏اش دو رابطه است ، یکی رابطه‏اش با مردمی که اگر زنده و باقی بود از وجودش بهره‏مند می‏شدند و فعلا از فیض وجودش محروم‏ مانده‏اند . و دیگر رابطه‏اش با کسانی که زمینه فساد و تباهی را فراهم‏ کرده‏اند و شهید به مبارزه با آنها برخاسته و در دست آنها شهید شده است‏ . بدیهی است که از نظر پیروان شهید که از فیض بهره‏مندی از حیات او بی‏بهره مانده‏اند ، شهادت شهید تأثر آور است .  آنکه بر شهادت شهید اظهار تأثر می‏کند در حقیقت به نوعی برخود می‏گوید و ناله می‏کند . از این نظر باید عمل قهرمانانه شهید از آن جهت که به او تعلق دارد و یک‏ عمل آگاهانه و انتخاب شده است و به او تحمیل نشده است بازگو شود ، و احساسات مردم شکل و رنگ احساس آن شهید را بگیرد . اینجا است که‏ می‏گوئیم : " گریه بر شهید ، شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح او و موافقت با نشاط او و حرکت در موج او است " اینجا است که باید ببینیم‏ آیا جشن و شادمانی و پایکوبی و احیانا هرزگی و شرابخواری و بد مستی آن‏ چنانکه - در جشن‏های مذهبی مسیحیان دیده می‏شود - هم شکلی و هم رنگی و هم‏ احساسی می‏آورد یا گریه . معمولا درباره گریه ، اشتباه می‏کنند ، خیال می‏کنند گریه همیشه معلول‏ نوعی درد و ناراحتی است و خود گریه امری نامطلوب است . خنده و گریه ظاهرا از مختصات انسان است ، حیوانات دیگر لذت و رنج‏ دارند ، سرور و اندوه نیز دارند ، اما خنده و گریه ندارند .
خنده و گریه‏ مظهر شدیدترین احساسات انسان می‏باشند . آن چیزی که ما در عرف امروز آنرا احساسات می‏خوانیم از مختصات انسان است و خنده و گریه مظهر شدیدترین حالات احساسی انسان . خنده انواع و اقسام دارد . که نمی‏خواهم فعلا وارد بحث انواع و اقسام آن‏ بشوم . گریه نیز به نوبه خود انواع و اقسام دارد . گریه همیشه ملازم است با نوعی رقت و هیجان . اشک شوق و عشق را همه می‏شناسیم . در حال گریه و رقت و هیجان خاص آن ، انسان بیش از هر حالت دیگر خود را به محبوبی که برای او می‏گرید نزدیک می‏بیند ، و در حقیقت در آن حال است که خود را با او متحد می‏بیند ، خنده و شادی بیشتر جنبه خودی و شخصی و در خود فرو رفتن دارد و گریه بیشتر از جنبه خود بیرون‏ آمدن و خود را فراموش کردن و با محبوب یکی شدن . خنده از این نظر مانند شهوت است که در خود فرو رفتن است و گریه مانند عشق است که از خود بیرون رفتن است . امام حسین علیه السلام به واسطه شخصیت عالیقدرش ، به واسطه شهادت‏ قهرمانانه‏اش مالک قلبها و احساسات صدها میلیون انسان است . اگر کسانی‏ که بر این مخزن عظیم و گرانقدر احساسی و روحی گمارده شدند یعنی رهبران‏ مذهبی بتوانند از این مخزن عظیم در جهت هم شکل کردن و هم رنگ کردن و هم‏ احساس کردن روحها با روح عظیم حسینی بهره برداری صحیح کنند ، جهان اصلاح‏ خواهد شد . راز بقاء امام حسین اینست که نهضتش از طرفی منطقی است ، بعد عقلی‏ دارد و از ناحیه منطق حمایت می‏شود . و از طرف دیگر در عمق احساسات و عواطف راه یافته است . ائمه اطهار که به گریه بر امام حسین سخت توصیه‏ کرده‏اند ، حکیمانه‏ترین  دستورها را داده‏اند .
این گریه‏ها است که نهضت امام حسین را در اعماق‏ جان مردم فرو می‏کند . تکرار می‏کنم به شرط آنکه گروهی که بر این مخزن عظیم‏ گمارده شده‏اند بدانند چگونه بهره برداری کنند . دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت الله الله که تلف کرد و ؟ که اندوخته بود ؟ (استاد مطهری :ولائها و ولایتها ص:۱۰۹ تا ۱۲۳)

حدیث

-          پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

      

-          کسی که یک روز و یک شب، پرستاری ‏بیماری را به عهده بگیرد، خداوند او را با ابراهیم خلیل ‏علیه السلام محشور می‏کند، پس همچون درخشش برقی از صراط عبور می‏کند و کسی که در برطرف کردن نیازهای مریض ‏تلاش کند و نیاز او را برآورد، همانند روزی که‏ از مادر متولد شده است از گناهانش پاک ‏می‏گردد.

          

-          امام صادق‏ علیه السلام میفرماید:

        

-          مؤمنان در احسان و نیکی به یکدیگر و مهر ورزیدن و مهربانی به هم، مانند پیکری‏ هستند که هرگاه عضوی از آن به درد آید، اعضای دیگر نیز به بی‏خوابی و تب با او همدردی می‏کنند.

در روایت آمده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردی را به خاطر ارتکاب زنا سنگسار نمود. یکی از حاضران به رفیقش گفت: این مرد در جایگاه خود مثل سگ کشته شد. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آن دو نفر از مرداری عبور کردند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به آنها فرمود:  با دندان های خود از این مردار بکنید.آنها گفتند: یا رسول الله؛ آیا از گوشت مردار بخوریم؟

پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آنچه از برادر خود به شما رسید تعفن آن بیش از این است.

غیبت

امام صادق علیه‌السلام :

هنگامی که فاسق تظاهر به فسق کند نه احترامی دارد و نه غیبتی .

 امام رضا (علیه‌السلام)  :

من القی جلباب الحیاء فلا غیبۀ له

کسی که چادر حیا را از سر بر‌گیرد غیبت ندارد .

وقت قیام باشد

   آزادگان دنیا ! وقت قیام باشد  

این فتنه ای که اکنون اندر جهان هویداست
 هم از عراق و افغان از شهر غزه پیداست

کفر جهان هماهنگ از بهر محو اسلام

 بس نقشه های مرموز بر قتل مسلم آراست 

در سرزمین  اسلام شیطان نموده لانه
  بگرفته تحت فرمان هر حکم دست آنهاست

مصر و حجاز و بحرین قرآن نموده پامال

ببرید حبل دین را با صهیونیست همراست

بینند خلق عالم غزه چو قتلگاه است 

 بهر دفاع ز قرآن اسلام جرم آنهاست

آزادگان دنیا ! وقت قیام باشد  

کاین صهیونیزم بی دین خصم مسیح و موسی است

میرزا امیدوار است کاین ظلم محو گردد 

 در عصر علم و دانش این جهل و ظلم بیجاست
(شیخ حسین میرزائی.ساکن زرند)

غم مخور

 

«غم مخور ایام هجران رو به پایان می رود   

این خماری از سر ما میگساران می رود  »

الهم عجل لولیک الفرج