معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

جهلة صوفیه و دراویش در بوته نقد

جهلة صوفیه و دراویش در بوته نقد
نویسنده
سید مهدی - دریاباری

ما کسانی را باطل می دانیم که: دکان باز کرده اند و خودشان هم خیلی علم و عمل ندارند و ریاضت نکشیده اند و از فقه و اصول و فلسفه و کلام و عرفان و تفسیر و رجال و درایه و تهذیب نفس و... نخوانده و نچشیده اند و ندانسته و با اندکی علم ادعاهای بزرگ می کنند و بیشتر دنبال مرید بازی و دم و دستک مغازه و تشکیلات و خرافات و غیره اند و لباس مخصوص می پوشند و موها و شارب های بلند دارند و حرکات خاصی در مجالس از خود نشان می دهند و خودنمائی و کسب شهرت و جاه و مقام و کرسی می نمایند.

 

تعریف زهد و عرفان

بوعلی سینا در اشارات فصلی را به (مقامات العارفین) اختصاص داده است و درنمط نهم آن می فرماید: (آن که از تنعم دنیا روگردانده است زاهد نامیده می شود. آن که برانجام عبادات از قبیل نماز و روزه و غیره مواظبت دارد عابد خوانده می شود و آن که ضمیرش را از توجه به غیر حق بازداشته و متوجه عالم قدس کرده تا نور حق بدان بتابد عارف شناخته می شود.)

زهد اسلامی با رهبانیت موافق نیست و از مجموع روایات مربوط به زهد استفاده می شود که مراد آن ها از زهد بیش از این نبوده که انسان در طلب دنیا حدّ اعتدال را نگه دارد.

خداوند متعال در سوره حدید آیه 27 می فرماید: ... و رهبانیه ابتدعوها ما کتبناها علیهم الاّ ابتغاء رضوان الله یعنی مسیحیان رهبانیت را بدعت گذارند و حال آن که ما آن را بر آنان مقرر ننموده بودیم. و در ذیل تفسیر آیه مزبور از ابن مسعود نقل شده که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: رهبانیت امت من هجرت است و جهاد و روزه و حج و... . اسلام پیروان خود را ملت نمونه و امت وسط می نامد. و کذلک جعلناکم امه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً (1) بدین گونه شما را امت میانه رو معتدل کردیم تا برای مردم دیگر گواه و نمونه باشید و پیامبر بر شما گواه و نمونه باشد

 

اعتقادات صوفیه

۱. اسقاط تکالیف هنگام رسیدن به مراحل بالا به استناد آیة و اعبد ربّک حتی یأتیک الیقین ، جوابش این است که: مراد از یقین در این مقام موت است چنان که در آیه دیگر صریح در این معنا است که خداوند در حکایت قول کفّار در دارالبوار می فرماید: وکنّا نخوض مع الخائضین وکنّا نکذّب بیوم الدین حتّی أتانا الیقین، فما تنفعهم شفاعه الشافعین (2) امام متقین و پیشوای موحدان تا شب شهادت و لیله الوصال الی رضوان الملک المتعال اعمال موظفه و نوافل مقرره خود را ترک و اهمال نفرموده که از آن جمله هزار رکعت بوده و هم چنین اهل بین طاهره و عبادت سید السجاد معروف بین العباد است. عبادت از حضرت عیسی (ع) مادام الحیات ساقط نشد چه رسد به دیگران، چنان که می فرماید: (و اوصانی بالصلاه و الزکاه مادمت حیاً (3) خداوند به من سفارش نموده تا زمانی که در قید حیات هستم نماز و روزه را به جای آورم حضرت امام خمینی در کتاب اسرار نماز صفحة 14 می نویسد: پس از بیانات سابقه معلوم شد که آن چه پیش بعضی اهل تصوف معروف است که نماز وسیله معراج وصول سالک است و پس از وصول، سالک مستغنی از رسوم گردد امر باطل بی اصل و خیالِ خام بی مغزی است که با مسلک اهل الله و اصحاب قلوب مخالف است(4)

۲. صوفیه معتقد به جبرند؛ علمای شیعه می فرمایند: لاجبر و لا تفویض بل امربین الامرین

۳. بی اعتباری عبادات در نظر صوفیان

۴. تعشق به زیبارویان و عشق های نامشروع و افراطی به خدا و حضرت علی(ع) و...

۵. واجب نبودن امر به معروف و نهی از منکر بلکه جایز نبودن آن ها

۶. عدم وجوب جهاد و صلح کل

۷. عدم جواز لعن احدی ولو تظاهر به هر معصیتی کند چون در صورت احتمال اتحاد او، بالطبع تکالیف از او ساقط است.

۸. اعتقاد به اقطاب به جای امام؛ اما حرف های صوفیه کجا و امامت شیعه کجا؟ زیرا قطب آ ن ها اصلاً به امور دینی و سیاسی مسلمین کاری ندارد و از اجتهاد و اقامه عدالت بین اقویاء و ضعفا در دولت اسلامی صحبتی نیست(5) اما یک بام و دو هوای صوفیان این که: می گویند دو قطب در یک زمان معنی ندارد و حتماً دیگری باطل است اما مقابل عوام می گویند: هم علی(ع) و اولاد او اقطاب طریقت بودند هم حسن بصری و حبیب عجمی و داوود طائی و سفیان ثوری، هم ابوهاشم کوفی هم معروف کرخی و هم بایزید و هم حلاج، با این که نام بردگان با ائمه هم عصر بوده اند و اگر واقعاً ائمه را اقطاب زمان می دانید پس حس بصری و معروف ها چکاره اند؟ و...

۹. تصور صورت در عبادت، صورت پرستی دراسلام جز شرک نامی ندارد. اسلام می گوید حتی صورت پیغمبر و امام را نباید در عبادت به نظر گرفت، اما رهبران طریقت می گویند: مرید باید صورت قطب را در عبادات به نظر آورد

۱۰. دشمنی با علم و عقل و این که علم حجاب است اما ما علم و عقلی را که در پرتوی نور قرآن وکلام بزرگان اسلام باشد می ستائیم. راه کسب احکام در زمان غیبت، طریقه مألوفه فقهاست، و باید عامه مردم از راه تعلیم و تعلم و تدریس و تدرس و بیان روایات ائمه معصومین (ع)، احکام را اخذ کنند و به اعمال و وظایف خود رفتار نمایند برای عامه مردم چاره ای جز رجوع به علما و فقها نیست و گرنه درکام شیطان فرو می روند. پیشوای بزرگ مذهب جعفری امام صادق(ع) مجلس درس عظیمی داشت و اگر تعلیم و تعلم راه وصول به حقائق نبود، چرا حضرت این روش را تغییر نداده و مانند مراشد و خانقاه نشین ها با آن شاگردان معامله نمی کرد؟!

 

آیا داستان موسی و شبان صحیح است

دربارة این داستان که مولوی به صورت شعر نقل کرده باید تأمل نمود. مگر موسی(ع) مأمور دعوت به توحید پاک و درست نبود؟ توحید خالی از هر آلودگی جسمی، روحی، امکان، قیاس و مگر خدای حکیم او را لایق این منصب نمی دانست؟! سند این داستان در کدام کتاب روائی و غیره معتبر از موثقین آمده و اگر این طور است پس پیغمبر اسلام بی دلیل با بت پرستان جنگ می کرد که دست از بت پرستی بردارند زیرا آن ها هم می گفتند، ما بت ها را به خاطر نزدیکی به خدا می پرستیم. اندازه فهم و ادراکشان بیش از این نبود وانگهی پیغمبران آمدند تا برای هر دسته و بلکه هر فردی، دینی مستقل و معبودی جداگانه، هر طور دل مردم خواست بسازند؟ و مردم را به پرستش خودسرانه تشویق کنند؟

۱۱. اعتقاد صوفیان درباره ابلیس و دفاع از او در آثارشان

۱۲. رقص سماع و غنا را عبادت می دانند اما مجتهدین رقص را حرام و بدعت در عبادت می دانند اما به سروسینه زدن و روضه خوانی در عزا را اگر باعث مفسده کثیر و اضرار زیاد به بدن نباشد نه تنها مکروه نمی دانند بلکه به عنوان شعائر اسلامی نیکو می شمارند.

عبادت این طایفه رقص و دستک زدن و غنا است و حال آن که خداوند کفار جاهلیت را در این باب سرزنش فرموده است و ماکان صلاتهم عندالبیت الا مکاء و تصدیه و کدام غفلت است ابلغ از غفلت کسی که عبادت می کند به آن چه الله تعالی عیب کرده است بدان کفار را. صاحب حیاه الحیوان نقل کرده که این اعمال اولاً از پیروان سامری صادر شده و هنگامی که گوساله را ساخت، گوساله پرستان برگرد گوساله رقص و وجد می کردند.

مرحوم شیخ حر عاملی در ص 112 از اثنی عشریه در ابطال رقص صوفیان 9 دلیل ذکر فرموده است.

خلط مبحث نشود عرفان حقیقی از تصوف جداست آن  همه آداب صوفی گری در این عرفان بیگانه است، اصولاً کلمه عرفان از معرفت است، معرفت یعنی شناسائی خدا و کوشش در عبودیت. عارف به حق در اداء وظیفه بندگی، طریق سفیران حق را خواهد پیمود، در این عرفان، کشکول و تبرزین- پوست و خرقه و خانقاه- ریاضت نامشروع و چله نشینی- صورت پرستی و شاهد بازی- وجد و رقص و موسیقی- فرار از قرآن و غزل خوانی- حزب بازی و دسته بندی و همه به باد سخریه گرفته می شود.

 

آیا علمای ما صوفی بوده اند؟

سخنان علمای ما که گاه با بعضی سخنان صوفیه توافق دارد دلیل بر تصوف آن ها نمی شود چرا که حرف اسلام و حرف خوب را مشترکاً چند گروه ممکن است بگویند اما باید دید همان عده از علما که این چنین گفته اند و به مذاق صوفیه خوش آمده آیا این علما تمام اعمال و گفتار و مذهب صوفیه را تأیید کرده اند یا نه؟ که مسلماً آن ها شیعه اثنی عشری اثنی و پیرو سیره ائمه و مراجع بزرگ هستند. عوام مردم هم به شرح ایضاً اگر عالماً و عامداً و اعتقاداً حرف جهله صوفیه را بزنند حتماً مردودند اگر که لاطائلات و زوائد انحرافی تصوف را که با دستورات ائمه سازگار نیست دور ریخته و باقی را تأیید نمایند ما نیز آنچه را که طبق قرآن و عترت صحیح باشد مانند ایشان صحیح دانسته و با آن ها موافقیم.

ضمناً باید دانسته شود که ابن فهد حلی و شهید اول و شهید دوم و شیخ بهایی و مجلسی اول و بحرالعلوم و آقا علی حکیم، میرزا هاشم رشتی، میرزا محمد شاه آبادی، حاج شیخ مهدی مازندرانی، میرزا علی اکبر یزدی، سید علی قاضی، میرزا جواد تبریزی، مرحوم ملکی، علامه طباطبائی، آیت الله بهاءالدینی، امام خمینی، آیت الله بهجت، حسن زاده و جوادی آملی، و خیلی از آقایان عارف بوده و هستند و این آقایان مجتهدی عالی مقام بوده که نه به کسی خرقه پوشانده و کرسی نامه داده و نه از کسی خرقه گرفته و کرسی نامه دریافت نموده اند و نه دم از تصوف زده اند و نه از جرگه علما خارج شده اند بلکه دیگران از علما نیز عارفین به حق دانسته و می دانند و اگر اختلافی اجتهادی هم باشد ، آن هم در فروع دین است که اجتهاد مقتضی آن است و همه آنان قطب حقیقی را خلیفة الله منصوص از ناحیه خدا می دانند.(7)

به این حرف های مغرضین و معاندین و دنیا پرستان گرچه در هر لباسی باشند نباید گوش فرا داد!

 

مصاحبه صوفیان با امام صادق (ع)

سفیان ثوری بر امام صادق (ع) وارد شد، امام را دید جامعه ای سپید و بسیار لطیف پوشیده است. به عنوان اعتراض گفت: این جامه سزاوار تو نیست، تو نمی بایست خود را به زیورهای دنیا آلوده سازی. امام صادق(ع) فرمود: اسمع منّی أقول لک فانه خیر لک عاجلاً و آجلا ان أنت متّ علی السنة و الحق و لم تمت علی بدعة ؛ خوب گوش کن که از برای دنیا و آخرت تو مفید است، اگر راستی اشتباه کرده ای و حقیقت دین اسلام را درباره این موضوع نمی دانی، سخن من برای تو بسیار سودمند خواهد بود، امّا اگر منظورت ایجاد بدعت در اسلام است این سخنان به تو سودی نخواهد داشت .

ممکن است تو وضع ساده و فقیرانه رسول خدا(ص) و صحابه آن حضرت منظورت باشد اما رسول خدا در زمان و محیطی بود که فقر و سختی و تنگ دستی بر آن مستولی بود اما اگر در عصری وسائل زندگی فراهم شد سزاوارترین مردم برای بهره بردن از آن نعمت ها نیکان و صالحان اند نه فاسقان و بدکاران. ای سفیان؛ من در عین این که می بینی از نعمت های الهی استفاده می کنم از زمانی که به حد بلوغ رسیده ام شب و روز بر من نمی گذرد مگر آن که مراقب هستم که اگر حقی در مالم پیدا شود فوراً آن را به موردش برسانم. سفیان نتوانست پاسخ منطقی امام(ع) را بدهد، بعداً گروهی به اتفاق آمدند و گفتند: رفیق ما نتوانست خوب دلائل خودش را ذکر کند اکنون ما آمده ایم با دلائل روشن خود تو را محکوم سازیم.

امام (ع) فرمود: دلیل هایتان را بیان کنید. گفتند: خدا در قرآن یک جا گروهی از صحابه را این طور ستایش می کند: .و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة و من یوق شحّ نفسه فاولئک هم المفلحون (8)؛ در عین این که خودشان در تنگدستی و زحمت هستند، دیگران را برخویش مقدم می دارند، کسانی که بخل بورزند آن ها رستگارانند. و در جایی دیگر می فرماید: و یطمعون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً آن ها در عین این که به غذا احتیاج و علاقه دارند آن را به فقیر و یتیم و اسیر می خورانند، امام(ع) فرمود: آیا شما که به قرآن استدلال می کنید محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ قرآن را تمیز می دهید یا تمیز نمی دهید؟ هر کس از این امت که گمراه شد از همین راه گم شد که بدون این که اطلاع صحیحی از قرآن داشته باشد به آن تمسک کرد؛ احادیث پیغمبر هم مثل آیات قرآن است اطلاع و شناسائی کامل لازم دارد.

اما آیاتی که از قرآن خواندید، این آیات برحرمت استفاده از نعمت های الهی دلالت ندارد. این آیات مربوط به گذشت و بخشش و ایثار است. خداوند به آن ها امر نکرده بود که باید چنین کنند و البته نهی هم نکرده بود که نکنند.

پس این آیات با مدعای شما تطبیق نمی کند، زیرا شما مردم را منع و ملامت می نمائید از این که از مال خودشان استفاده کنند. آن ها آن روز بذل و بخشش کردند ولی بعد در این زمینه دستور جامعی از طرف خداوند رسید، حدود این کار را معین کرد ما باید تابع این دستور باشیم نه آن عمل. خداوند برای اصلاح حال مؤمنین و به واسطه رحمت خاص خویش نهی کرد که شخص خود و عائله خود را در مضیقه بگذارد و آن چه در کف دارد به دیگران ب بخشد زیرا در میان عائله شخص ضعیفان و خردسالان و پیران فرتوت پیدا می شوند که طاقت کار ندارد. اگر بنا شود که من گرده نانی که در اختیار دارم انفاق کنم، عائله من که عهده دار آن ها می باشم تلف خواهند شد، و لهذا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)فرمود:

کسی که چند دانه خرما یا چند قرص نان و یا چند دینار دارد، در درجه اول بر پدر و مادر خود باید انفاق کند، در درجه دوم خودش و زن و فرزندش و در درجه سوم خویشاوندان و برادران مؤمنش و در درجه چهارم خیرات و مبرات این چهارمی بعد از همه آن هاست.رسول خدا وقتی شنید مردی از انصار مرده و کودکان صغیری از او باقی مانده و او دارائی مختصر خود را در راه خدا داده فرمود: اگر قبلاً به من اطلاع داده بودید نمی گذاشتم او را در قبرستان مسلیمن دفن کنند، او کودکانی باقی می گذارد که دستشان پیش مردم دراز باشد!

پدرم امام باقر(علیه السلام) برای من نقل کرد که رسول خدا(ص) فرموده است که همیشه در انفاقات خود از عائله خود شروع کنید به ترتیب نزدیکی، که هر که نزدیک تر است مقدم تر است.

علاوه بر همه این ها در نصّ قرآن کریم از روش شما نهی شده است. آن جا که می فرماید: والذین اذا انفقوا لم یسرفوا و کان بین ذلک قوما (9) متقین کسانی هستند که در مقام انفاق و بخشش نه تندروی می کنند و نه کندروی و راه اعتدال را پیش می گیرند.

قرآن نمی گوید انسان هر چه دارد به دیگران ببخشد و خودش تهی دست بماند و آن گاه دست به دعا بردارد که خدایا به من روزی بده. خداوند این چنین دعائی را هرگز مستجاب نمی کند زیرا پیغمبر اکرم(ص) فرمود: خداوند دعای چند دسته را مستجاب نمی کند:

۱. کسی که از خداوند بدی پدر و مادر خود را بخواهد.

۲. کسی که مالش را به قرض داده و از طرف، شاهد و گواه و سندی نگرفته و او مالش را خورده و حالا دست به دعا برداشته و از خداوند می خواهد، البته دعای او مستجاب نمی شود زیرا او بدست خودش راه چاره را از بین برده و مال خویش را بدون سند و گواه به او داده است.

۳. کسی که از خدا دفع شرّ زن خود را بخواهد زیرا چاره این کار بدست اوست که اگر واقعاً ناراحت است طلاق دهد.

۴. کسی که در خانه نشسته و از خدا روزی می خواهد.

۵. کسی که خدا به او مال و ثروت داده و او با بذل و بخشش های زیاد آن ها را از بین برده و بعد دعا می کند که خدایا به من روزی بده، خدا در جواب می گوید مگر من به تو روزی فراوان ندادم چرا میانه روی نکردی؟!

۶. و کسی که درباره قطع رحم رعا کند.

خداوند در قرآن مخصوصاً به پیامبر خویش(ص) طرز بخشش را آموخت؛ زیرا داستانی واقع شد که مبلغی طلا پیش پیامبر بود و او می خواست آن ها را به مصرف فقرا برساند و میل نداشت حتی یک شب آن پول در خانه اش بماند، لهذا در یک روز طلاها را به این و آن داد و بامداد دیگر سائلی پیدا شد و با اصرار از پیامبر کمک خواست و پیامبر هم چیزی در دست نداشت که به سائل بدهد، از این رو خیلی ناراحت شد، این جا بود که آیه قرآن نازل شد و دستور کار را داد، آیه آمد که : لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک ولا تبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً (10) نه دست های خود را به گردن خود ببند و نه تمام گشاده داشته باش که بعد تهی دست بمانی و مورد ملامت فقراء واقع شوی .

هیچ می دانید که در صدر اسلام آن وقت که عده مسلمانان کم بود قانون جهاد این بود که یک نفر مسلمان در برابر ده نفر کافر ایستادگی کند و اگر ایستادگی نمی کرد گناه محسوب می شد ولی بعد که امکانات بیشتری پیدا شد خداوند به لطف و رحمت خود تخفیف بزرگی داد و این قانون را به این نحو تغییر داد که هر فرد مسلمان موظف است که فقط در برابر دو کافر ایستادگی کند نه بیشتر.

از شما مطلبی راجع به قانون قضاء و محاکم قضائی اسلامی سئوال می کنم فرض کنید یکی از شما در محکمه هست و موضوع نفقه زن او در بین است قاضی حکم می کند که نفقه زنت را باید بدهی در این جا چه می کند؟ آیا عذر می آورد که بنده زاهد هستم و از متاع دنیا اعراض کرده ام؟ آیا این عذر موجه است؟

مطلب دیگر، مواردی هست که مسلمان در آن موارد یک سلسله انفاق هایی واجب یا غیر واجب انجام می دهد، مثلاً زکات یا کفاره می دهد، حال اگر فرض کنیم معنای زهد اعراض از زندگی و مایحتاج  است و فرض کنیم همه مردم مطابق دل خواه شما (زاهد) شدند و از زندگی و مایحتاج آن رو گرداندند، پس تکلیف کفارات و صدقات واجب چه می شود؟ تکلیف زکات های واجب چه  می شود؟

مگر نه این است که این صدقات فرض شده که تهی دستان زندگی بهتری پیدا کنند، این خود می رساند که هدف دین و مقصود از این مقررات رسیدن به مواهب زندگی و بهره مند شدن از آن است، و اگر مقصود و هدف دین فقیر بودن بود و حد اعلا تربیت دینی این بود که بشر از متاع این جهان اعراض کند و در فقر و مسکنت و بیچارگی زندگی کند، پس فقرا به آن هدف عالی رسیده اند و نمی بایست به آن ها چیزی داد که آن ها از حال سعادت مندانه خود خارج شوند و آن ها هم چون غرق در سعادت می باشند نباید ب پذیرند و... راهی که می روید و مردم را هم به آن می خوانید ناشی از جهالت به قرآن و اطلاع نداشتن از قرآن و از سنت و احادیث پیامبر است... ولی شما احادیث معتبر پیامبر را اگر با روشتان درست در نمی آید رد می کنید و این هم نادانی دیگری است.

کلمه عرفان از معرفت است، معرفت یعنی شناسائی خدا و کوشش در عبودیت. عارف به حق در اداء وظیفه بندگی، طریق سفیران حق را خواهد پیمود، در این عرفان، کشکول و تبرزین، پوست و خرقه و خانقاه، ریاضت نامشروع و چله نشینی، صورت پرستی و شاهد بازی، وجد و رقص و موسیقی، فرار از قرآن و غزل خوانی، حزب بازی و دسته بندی و همه به باد سخریه گرفته می شود

جواب مرا راجع به قصه سلیمان بن داود بدهید که از خداوند ملکی را مسألت کرد که برای کسی بالاتر از آن میسر نباشد و خداوند هم چنان ملکی به او داد البته سلیمان جز حق نمی خواست، نه خداوند در قرآن و نه هیچ فرد مؤمن این را بر سلیمان عیب نگرفت که چرا چنین ملکی را در دنیا خواسته هم چنین است داستان داود پیغمبر که قبل از سلیمان بود و هم چنین داستان حضرت یوسف(ع).

امام(ع) در پایان این گروه صوفی را مخاطب ساخت و فرمود: ای گروه (صوفی) خود را به آداب خداوند عزوجل آراسته نمائید نسبت به مؤمنین، و به امر و نهی خدا اکتفا کنید و از مشتبهات که بدان علم ندارید اجتناب نمائید و به اهلش  بسپارید تا نزد خدای تبارک و تعالی و معذور باشید و در طلب علم ناسخ و منسوخ و محکم قرآن باشید.(11)

 

مناظر متصوفه به امام رضا(ع)

عده ای از صوفیان در خراسان وارد محضر امام رضا(ع) شدند و بر آن حضرت اعتراض کردند و گفتند امیرالمؤمنین مأمون امامت و ولایت را به تو داد و آن حق کسی است که غذای زبر بخورد و پشم بپوشد و بر خر سوار شود و به عیادت مریض رود ولی شما لباس فاخر پوشیده ای؟!. حضرت فرمود: یوسف پیامبر و قبای دیباج مطلا می پوشید و بر مسند آل فرعون تکیه می کرد، وای بر شما از امام توقع عدالت و درستی است که راستگو بوده و به عدالت رفتار کند و چون وعده دهد وفا کند، خداوند که لباس و طعام را حرام نکرده است؟! پس حضرت آیه 33 سوره اعراف را خواند که:

قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق ، بگو چه کسی زینت های خدا را که برای بندگان خود آفرید، حرام کرده است و از صرف روزی حلال و پاکیزه منع کرده است

روایات زیادی به این مضمون وارد شده که صوفیان و ریاکاران به روش زندگی سایر ائمه اطهار نیز اعتراض کرده اند و پاسخ های محکمی شنیده اند.

عجیب است که صوفی های نسل های بعد برای جلب عوام سلسله ارشاد خود را گاهی به ائمه اطهار ما نسبت داده و برخی از آنان را جزء مشایخ طریقت شمرده اند در حالی که نیاکا   ن شان در حال حیات ائمه با آنان معارضه می کردند و به شدت مورد غضب و رد و انکار آنان بودند.

در نصیحت عارف نمایان به نحو اختصار باید گفت:

فقر آن دارد که تن ویران کند

ترک دنیا در ره جانان کند

زهد را با علم اگر دارا شوی

تاریک دنیا و ما فیها شوی

این که دینت را ریائی می کنی

بت پرستی خودنمائی می کنی

بهر دنیا ترک خالق کرده ای

زهد از بهر خلایق کرده ای

این که گوئی خوف دارم از خدا

فرق دارد ادعّا با مدّعا

خوف آن باشد که شب های دراز

با خدای خویش گوئی تو راز

این که دم از خوف وخشیت می زنی

با خدا لاف محبت می زنی

یا بیا برمدعا پانیده باش

یا که از این ادعّا شرمنده باش

برخی از سئوالات ما از صوفیه (دراویش) و طرفداران آن ها مثلاً:

۱. خرقه پوشیدن یعنی چه و مدرک آن را برای همه بیان نمائید.

۲. درباره روایاتی که در مذمت صوفیه رسیده و در کتب بزرگان موجود است چه نظری دارید؟

۳. آیا شما امامت را شخصی می دانید یا نوعی، درباره امام زمان(عج) چه می گویند؟

۴. مدرک غنا، رقص و سماع خود را بیان نمائید.

۵. چرا مساجد را ترک کرده و به خانقاه پناه برده اید، خواهشمندیم شرافت خانقاه بر مسجد را بنویسید.

منبع سایت - باشگاه اندیشه

یا رسول الله


السلام علیک یا رسول الله السلام علیک محمد ابن عبدالله السلام علیک یا خیر خلق الله  
اهانت های مکرر دشمنان کینه توز  اسلام و تعالیم نورانی نبوی را به شخصیت اول عالم آفرنش و نجات بخش بشریت از ظلمات جهالت و حیرت و ضلالت
حضرت خاتم الانبیاء والمرسلین محمد ابن عبدالله صلی الله علیه وآله و سلم ، را محکوم نموده و به همه انسانهای آزاده جهان و به خصوص امت داغدار از این مصیبت-   مردم شریف ایران اسلامی- تسلیت عرض می نمائیم .
 از خداوند منان خواهانیم که شر بدخواهان و بد اندیشان  و جاهلان کوردل را به خودشان بر گرداند . ((یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو کره المشرکون ))

شیخ اشراق : شهید راه عقلانیت

شهید راه عقلانیت
رحمت الله بیگدلی*
شیخ شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی» معروف به شیخ اشراق و شیخ مقتول به اتهام کفر و انکار خاتمیت و ابراز مطالبی برخلاف اصول دین و به فتوای فقهای شهر حلب و به دستور«صلاح الدین ایوبی» که تازه سوریه را از دست «صلیبیان» بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، به قتل رسید. به این ترتیب که «صلاح الدین ایوبی»، «ملک ظاهر» را تحت فشار قرار داد و «ملک ظاهر» با اینکه مجذوب حکیم جوان بود، به رغم میل باطنی، برای حفظ قدرت خویش، «سهروردی» را در سال 578 به زندان افکند که در همان جا در سن 38 سالگی از دنیا رفت،

 اتهام شعوبیگری به سهروردی

«دکتر محمدعلی ابوریان» استاد و رئیس بخش فلسفه در دانشکده افسری مصر که خود را صاحب نظر در تاریخ فلسفه اسلامی می داند، شیخ اشراق را از زمره شعوبیه دانسته و شعوبیه را گروهی از ایرانیان معرفی کرده است که از اندیشه عنصر و نژاد پرستی حمایت می کرده اند. وی در کتابی که تحت عنوان «تاریخ اندیشه فلسفی در اسلام » به رشته تحریر درآورده، ضمن ایراد اتهام شعوبیگری به شیخ اشراق، مدعی شده است که؛ «نهضت شعوبیه در پایین آوردن اعتبار قوم عرب و کاستن ارزش آنان تاثیر فراوان داشته است ». البته «ابوریان» هیچ سند معتبری بر این ادعای خویش ارائه نکرده است ؛ تنها دلیلی که وی برای این ادعای سنگین خویش آورده، این است که سهروردی بسیاری از اصطلاحات و کلمات فارسی را در آثار خود به کار برده است.

 اتهام انحراف فکری به شیخ اشراق

امام خمینی(ره) در پیام خویش به گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق، وی و زمامداران شوروی سابق را به معنویت و خدا دعوت کرد و از آنان خواست که به مطالعه آثار فیلسوفان و عرفای اسلام، از جمله شیخ اشراق بپردازند؛ «...نیز به کتاب های «سهروردی»(رحمه الله علیه) در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جناب عالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس می باشد، نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیده حسی است.» بعد از انتشار پیام تاریخی امام خمینی(ره) به گورباچف، برخی انتقاد کرده اند که چرا در این نامه هیچ از حقایق قرآن و دلایل آن ذکر نشده است، بلکه به کتاب های «سهروردی»- که او را به دلیل انحرافات فکریش مسلمان ها اعدام کرده اند- اشاره شده است. چنین تکفیر هایی بود که توسط قشریون و متحجران، نثار «سهروردی» و بزرگان از فلاسفه و متفکران اسلامی می شده است.

 توجه ویژه سهروردی به حکمای ایران باستان

یکی از ویژگی های فلسفه شیخ اشراق، توجه خاص او به آثار حکمای ایران باستان و نوشتن رساله هایی به زبان فارسی است و به همین دلیل است که افرادی مانند « دکتر محمدعلی ابوریان» او را متهم به شعوبیگری و برخی دیگر در گذشته او را متهم به زردشتیگری کرده اند.

در قبال این اتهام باید این نکته را مدنظر داشت که سهروردی یک فیلسوف تمام عیار است و بر این اساس جز به حقیقت و برهان نمی اندیشد. او خود در کتاب «التلویحات» می گوید؛ «...و لا تقلدنی و غیری، فالمعیار هو البرهان...؛ نه از من و نه از غیر من تقلید مکن؛ زیرا معیار فقط برهان است». از این روی، برای سهروردی فرقی نمی کند که حقیقت در کجاست و چه کسی بر آن برهان اقامه کرده است. لذا سهروردی هیچ گونه تفاوتی بین حکمای ایرانی و حکمای غیرایرانی قائل نبوده و تنها به حقیقتی که بر اساس برهان توسط متفکران و حکمای مختلف ارائه می شده، توجه داشته است. سهروردی از همه حکمای جهان اعم از ایران و یونان و... به احترام یاد می کرده است. سهروردی معتقد بود که بسیاری از حکمای ایران باستان، اهل استشراق بوده و از مبادی نوریه کسب فیض می کرده اند. از طرف دیگر شیخ اشراق، مذهب زردشت را مذهبی آسمانی می دانسته و درصدد این بوده که زردشت بزرگ را از اتهام شرک و الحاد مبرا و اثبات کند که او یکتا پرست بوده است. 

ماجرای قتل سهروردی

شهرزوری در خصوص چرایی و چگونگی ماجرای قتل سهروردی، بعد از تصریح به مقامات علمی و ذوقی و حکمت بحثی و ویژگی کشفی و ذوقی کلام و جایگاه رفیع او در حکمت عملی و ریاضیات او می نویسد؛ «اکثر عبادات او زاری به درگاه خداوند و شب زنده داری و فکر در عوالم الهی بود و به مراعات خلق کم توجه، ملازم به سکوت و مشغول به نفس خویش و صاحب کرامات و آیات بود.» شهرزوری در خصوص علت قتل سهروردی می نویسد؛ «سبب قتل او بنا بر آن چه که به ما رسیده است که بعد از خروج سهروردی از روم به سوی شام، وقتی که وارد حلب شد، در آن روزگار ملک ظاهر بن صلاح الدین یوسف بر مصر، یمن و شام حکومت می کرد و به شیخ معتقد و دوستدار او بود و جمعی از علمای حلب در اطراف او جمع می شدند و کلامش را استماع می کردند. شیخ در بحث های خویش به عقاید حکما تصریح و از آنها دفاع و رای مخالفان را رد و با آنان مناظره و در مجالس محکوم و وادار به سکوتشان می کرد. همچنین اعمالی شگفت انگیز به نیروی روح القدوس از او ظاهر می شد. پس همگی از روی حسد، اجتماع کلمه بر تکفیر و قتل او کردند و به او نسبت های سنگین دادند و گفتند که او ادعای نبوت کرده است، و حال این که او مبرای از آن بود و خداوند حسابرس حاسدان است. و سلطان را بر قتل او تحریک کردند و او امتناع کرد. پس به صلا ح الدین ایوبی پدرش نامه نوشتند و از جمله گفتند که «اگر او بماند دین را فاسد می کند»، پس صلاح الدین به ملک ظاهر نامه نوشت و دستور قتل او را داد، ولی او شیخ را نکشت. پس بار دیگر نامه نوشت و ضمن امر به قتل شیخ، تهدید کرد که اگر او را نکشد، حکومت حلب را از او می گیرد».

 اعتقادات سهروردی

الف. توحید؛ شیخ اشراق در آثار گوناگون خویش به اثبات ذات اقدس الهی و وجوب وجود و توحید او پرداخته و هر گونه لغزش فکری را درباره ذات و صفات خداوند متعال به شدت رد کرده است. شیخ اشراق در اثبات ذات اقدس الهی و برخی از صفات او می گوید؛ «...باری تقدس و تعالی مبدا همه موجودات است... و همه موجودات صادر از فیض و علم باری تعالی است پس همه موجودات صادر از فیض و علم باری تعالی است پس همه فعل اوست، پس همه فعل مصنوعات و مخلوقات از اویند و یک ذره از ذره های عالم از علم خالی نیست .»

ب. نبوت؛ سهروردی درباره «نبی» می گوید؛ «نبی شاعری است فاضل النفس، مطلع بر حقایق، موید از عالم نور و جبروت. او متخصص باشد به افعالی که مردم از آن عاجز باشند و نبی را شرایط است؛ یکی آن که مامور باشد از عالم اعلا به ادای رسالت، و این یک شرط، خاص است به انبیا و باقی چون خرق عادات و انذار و مغییات و اطلاع بر عموم بی استاد، نیز شاید که اولیا و بزرگان حقیقت را باشد». سهروردی در خصوص نبوت خاصه نیز وقتی سخن می گوید، عشق و ارادت خاصی را نسبت به پیامبر عظیم الشان اسلام محمد مصطفی(ص) ابراز می دارد و در مناجات های خویش بر او و خاندان پاک وی درود می فرستد. بر این اساس هیچ گونه خدشه ای بر اعتقادات شیخ اشراق وارد نیست و متحجران و کج اندیشانی که او را تکفیر کردند و زمینه قتل او را فراهم آوردند، هیچ گونه بهره ای از تقوا نبرده بودند و هدفی جز دنیا در سر نداشتند. سهروردی درباره اهمیت احکام عبادی و معاملاتی و قضایی و جزایی اسلام که تفصیل آنها به وسیله اخبار بیان شده است، سخنان مهمی دارد از جمله در «التلویحات» همچنین در «حکمه الاشراق» تمسک به احادیث را درباره معاد جسمانی ملاک می شمارد.

 راه وصول به حقیقت و خدا از دیدگاه سهروردی

سهروردی راه وصول به حقیقت را این گونه بیان می دارد؛ «و از راه ها، عبادت دائمی همراه با قرائت وحی الهی و مواظبت بر نماز ها در دل شب که مردم خوابند و روزه است که نیکوترین آن، روزه ای است که افطار آن تا سحر به تاخیر افتد تا عبادت در شب همراه با گرسنگی باشد، و همچنین قرائت آیاتی از قرآن که برانگیزنده رقت قلب و شوق است، می باشد که در شب انجام شود...».

* عضو هیات علمی دانشگاه آزاد زنجان
منبع :http://www.sharghnewspaper.ir/
 
 

افراط در زهد و عبادت اسلام

افراط در زهد و عبادت اسلام

از همان وقتهائی که تصوف هم در دنیای اسلام‏ پیدا شد، ما می‏بینیم افرادی پیدا شدند که تمام نیروی خودشان را صرف‏ عبادت و نماز کردند و سایر وظائف اسلامی را فراموش نمودند مثلا در میان‏ اصحاب امام علی علیه السلام مردی را داریم بنام ربیع بن خثیم همین خواجه ربیع‏ معروف که قبری منسوب به او در مشهد است. حالا این، قبر او هست یا نه‏ من یقین ندارم و اطلاعم در این زمینه کافی نیست ولی در اینکه او را یکی‏ از زهاد ثمانیه یعنی یکی از هشت زاهد معروف دنیای اسلام می‏شمارند، شکی‏ نیست.

ربیع بن خثیم اینقدر کارش به زهد و عبادت کشیده بود که در دوران آخر عمرش قبر خودش را کنده بود و گاهی می‏رفت در قبر و لحدی‏ که خودش برای خودش کنده بود می‏خوابید، و خود را نصیحت و موعظه می‏کرد، می‏گفت " ''یادت نرود عاقبت باید بیائی اینجا'' ".
تنها جمله‏ای که غیر از ذکر و دعا از او شنیدند آنوقتی بود که اطلاع پیدا کرد که مردم امام حسین علیه السلام فرزند عزیز پیامبر اکرم|پیغمبر را شهید کرده‏اند، چند کلمه گفت در اظهار تأثر و تأسف از چنین حادثه‏ای: " ''وای بر این امت که فرزند پیغمبرشان را شهید کردند ''". می‏گویند بعدها استغفار می‏کرد که‏ چرا من این چند کلمه را که غیر ذکر بود به زبان آوردم.

همین آدم در دوران امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) جزو سپاهیان ایشان بوده است‏، یکروز آمد خدمت امیرالمؤمنین عرض کرد: ''یا امیرالمؤمنین انا شککنا فی‏ هذاالقتال''. " انا " را هم که می‏گوید معلوم می‏شود که او نماینده عده‏ای‏ بوده است. یا امیرالمؤمنین! ما درباره این جنگ شک و تردید داریم، می‏ترسیم این جنگ، جنگ شرعی نباشد. چرا؟
چون ما داریم با اهل قبله‏ می‏جنگیم، ما داریم با مردمی می‏جنگیم که آنها مثل ما شهادتین می‏گویند، مثل ما نماز می‏خوانند، مثل ما رو به قبل می‏ایستند. و از طرفی شیعه‏ امیرالمؤمنین بود نمی‏خواست کناره گیری کند گفت یا امیرالمؤمنین! خواهش می‏کنم به من کاری را واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد، من را به جائی و دنبال مأموریتی بفرست که در آن شک نباشد.

امیرالمؤمنین هم فرمود بسیار خوب اگر تو شک می‏کنی پس من تو را به جای‏ دیگری می‏فرستم. نمی‏دانم خودش تقاضا کرد یا ابتداء حضرت او را به یکی‏ از سر حدات فرستادند که در آنجا هم باز سرباز بود. کار سربازی می‏خواست‏ انجام بدهد اما در سر حد کشور اسلامی که اگر احیانا پای جنگ و خونریزی‏ بمیان آمد طرفش کفار یا بت پرستان باشند، غیر مسلمانها باشند. خوب‏ این نمونه‏ای بود از زهاد و عبادی که در آن زمان بودند.
این زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟
این، ارزش ندارد که آدم در رکاب‏ مردی مانند علی باشد اما در راهی که علی دارد راهنمائی می‏کند و در آنجائی‏ که علی فرمان جهاد می‏دهد شک کند که آیا این درست است یا نادرست، و عمل به احتیا کند، بنا را بر احتیاط بگذارد. مثل اینکه می‏گویند: چرا ما روزه شک دار بگیریم؟ می‏بینید که در میان مردم هم این حرف خیلی زیاد است: چرا ما روزه شک دار بگیریم، این چه کاری است؟ چرا جائی بجنگیم‏ که شک داریم؟ میرویم جائی که روزه‏ای که می‏گیریم روزه شک دار نباشد.

این چه ارزشی دارد؟ اسلام بصیرت می‏خواهد، هم عمل می‏خواهد و هم بصیرت. این آدم (خواجه ربیع) بصیرت ندارد. در دوران ستمگری مانند معاویه و ستمگرتری مانند یزیدبن معاویه زندگی می‏کند، معاویه‏ای که دین خدا را دارد زیر و رو می‏کند، یزیدی که بزرگترین جنایتها را در تاریخ اسلام مرتکب‏ می‏شود و تمام زحمات پیغمبر دارد هدر می‏رود، آقا رفته یک گوشه‏ای را انتخاب کرده شب و روز دائما مشغول نماز خواندن است و جز ذکر خدا کلمه‏ دیگری به زبانش نمی‏آید، یک جمله ای هم که به عنوان اظهار تأسف از شهادت‏ حسین بن علی (علیه السلام) می‏گوید، بعد پشیمان میشود که این، حرف دنیا شد، چرا بجای آن، سبحان الله، الحمد لله نگفتم؟ چرا بجای آن یا حی یا قیوم‏ نگفتم؟ چرا الله اکبر نگفتم، لا حول و لا قوة الا بالله نگفتم؟ این با تعلیمات اسلامی جور در نمی آید.
«لا یری الجاهل الا مفرطا او مفرطا»؛ جاهل یا تند می‏رود یا کند.::
منبع : آزادی معنوی، صفحه 122- 124 http://mahdiclub.ir  

عدم دلبستگى به دنیا

عدم دلبستگى به دنیا

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام خطاب به عبدالله بن جندب مى فرماید.«فلا تضیّع مالک و تصلح مال غیرک ما خلفته وراء ظهرک واقنع بما قسمه الله لک و لاتنظر الا الى ما عندک و لاتتمن ما لست تناله فان من قنع شبع و من لم یقنع لم یشبع و خذ حظک من آخرتک»
در قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام مطالب بسیارى درباره زهد و وارستگى و قناعت و عزت نفس بیان شده است. همچنین در کتاب هاى اخلاقى ما، مخصوصاً کتاب هایى که بیش تر جنبه روایتى دارد، نیز بحث هاى فراوانى در این باره وجود دارد. البته چون در این گونه موارد معمولاً یک بُعد قضیه مطرح و تبیین مى گردد، وظیفه علما و فقها، یعنى کسانى که دین شناس و آشنا به کلمات اهل بیت(علیهم السلام) و مبانى اسلام هستند، این است که به سایر ابعاد نیز توجه نموده و با بررسى آن ها نظر اسلام و اهل بیت(علیهم السلام)را در موارد خاص بیان کنند.
یک بعد مسأله این است که توجه انسان نباید معطوف به امور مادى و زودگذر دنیا باشد; یعنى تعلقاتش متمرکز در شهوات و لذات زودگذر دنیا نباشد، بلکه باید دوراندیش و آخرت گرا و داراى همّتى بلند باشد و متوجه این مطلب باشد که زندگى دنیا چند روزى بیش نیست و زندگى ابدى و حقیقى در عالم دیگر است. بر اساس این بینش است که انسان همه زندگى دنیا، نه تنها آنچه نصیب او مى شود،بلکه تمام نعمت هایى را که در این جهان هست، نسبت به عالم آخرت پشیزى به حساب نمى آورد; زیرا در نظر او، دنیا محدود و متناهى و عالم آخرت نامحدود و نامتناهى است و روشن است که بین متناهىونامتناهى هیچ نسبتى وجود ندارد;
حتى اگر بگوییم نسبتِ متناهى با نامتناهى به اندازه یک چشم برهم زدن مى باشد، باز هم زیاد گفته ایم. اگر همه عمر دنیا را از ابتدا تا انتها، اعم از آنچه در کره زمین و کرات دیگر منظومه شمسى و نیز سایر کهکشان هاست ـ کهکشان هایى که گاهى میلیاردها سال نورى با ما فاصله دارند ـ با زندگى آخرت مقایسه کنیم هیچ نسبتى بین آن ها نمى یابیم; یعنى نسبت بین دنیا و آخرت از نسبت یک چشم بر هم زدن با صد سال عمر انسان هم کم تر است.
ایـن بینـشى اسـت که ادیان الهى و پیامبران خدا به انسان ارائه مى دهند. آنچه درباره ناچیز بودن دنیا ذکر شد، مبتنى بر یک بینش عمیق علمى، فلسفى و اعتقادى است و چنین اقتضایى دارد که انسان نسبت به دنیا و زخارف آن دلبستگى پیدا نکند
.... منبع : ‌imamjavad.com

فلسفه ازدواج موقت


فلسفه ازدواج موقت
ازدواج موقت، از نظر تئوریک کاملاً پذیرفته شده است و نه تنها در اسلام، که حتی برخی از متفکران بزرگ غربی ـ مانند راسل ـ یکی از راه‏های حل مشکل ازدواج دائمی و دیررس را در دنیای کنونی، پناه بردن به ازدواج موقت می‏دانند. از نظر عملی نیز در نظام جمهوری اسلامی، این مسئله مقبول افتاده؛ لیکن فرهنگ اجتماعی، هنوز پذیرای آن نیست. به عبارت دیگر، صیغة موقّت نیز نوعی ازدواج است. بنابراین، هر فرد واجد شرایط می‏تواند از شخصی که او نیز شرایط ازدواج موقت را دارا است، خواستگاری و برای مدتی موقت ـ مانند چند ساله دوران تحصیل ـ با وی ازدواج کند.
متأسفانه غالب افراد، ازدواج موقت را با کامیابی آنی اشتباه گرفته‏اند و همین مسئله سبب شده است این موضوع نتواند در جامعه ما جایگاه حقیقی خود را باز یابد. تبلیغات سوئی هم که بیش از یک قرن در جامعه ما توسط غرب‏گرایان انجام شده، در ضمیر مردم رخنه کرده است؛ به گونه‏ای که گاهی روابط نامشروع، با تسامح نگریسته می‏شود؛ ولی ازدواج موقت، طوری دیگر معرفی می‏گردد. برای حل این مشکل ‏بایستی تلاش فرهنگی و اجتماعی گسترده‏ای صورت پذیرد تا جوانان از آسیب شیاطین مصون بمانند.

شرایط عقد موقت
عقد موقت یا صیغه، دارای شرایط زیر است:
1. ازدواج موقت مانند ازدواج دائم، نیاز به خواندن عقد و الفاظ مخصوص دارد و با صرف رضایت قلبی درست نمی‏شود.
2. فرق عمده در ازدواج موقت با دائم، این است که در عقد موقت باید مدت ذکر شود که آیا مثلاً یک ساعت است یا ده سال.
3. مقدار مهریه هم باید در عقد موقّت، مشخص شود و هنگام خواندن عقد، ذکر گردد.
4. اگر دختر باکره بخواهد صیغه شود، باید با اذن پدر یا جد پدری باشد؛ همان گونه که در ازدواج دائم نیز این طور است.
5. در عقد ازدواج موقّت، بعد از تمام شدن مدت، زن باید از مرد جدا شود و عده نگه دارد؛ مگر اینکه عقد، دوباره تجدید شود. اگر قبل از تمام شدن مدت، مرد بقیه آن را ببخشد، ازدواج موقت تمام می‏شود؛ اما ازدواج دائم، فقط با طلاق یا فسخ، عقد منفسخ می‏شود.
نکاح موقّت از نیازهای ضروری جامعه اسلامی است؛ ولی اگر این کار، بدون اتخاذ تدابیر و قانونمندی‏های لازم صورت پذیرد، بی‏شک عوارض نامطلوب بهداشتی و روحی برای جامعه در بر خواهد داشت. مسلماً ازدواج موقّت از نظر هزینه و نیازهای دیگر، همانند ازدواج دائم نیست و طبیعتاً برای اکثر جوانان قابل دسترسی خواهد بود؛ ولی متأسفانه در حال حاضر چنین زمینه‏هایی وجود ندارد. در چنین شرایطی، برای رهایی از دغدغه‏های فکری و روحی، بهتر است با تصمیم جدی، برای ازدواج اقدام کنید.
اگر به غرایز طبیعی انسان، به صورت صحیحی پاسخ گفته نشود، برای اشباع آنها متوجه راه‏های انحرافی خواهد شد؛ زیرا این حقیقت قابل انکار نیست که غرایز طبیعی را نمی‏توان از بین برد و فرضا هم بتوانیم از بین ببریم، چنین اقدامی عاقلانه نیست و به نوعی، مبارزه با قانون آفرینش است. بنابراین راه صحیح آن است که آنها را از طریق معقولی اشباع نموده و از آنها در مسیر سازندگی بهره‏برداری کنیم.
اکنون این پرسش پیش می‏آید که در بسیاری از شرایط و محیط‏ها، افرادی قادر به ازدواج دائم نیستند، یا افراد متأهل در مسافرت‏های طولانی و یا مأموریت‏ها با مشکل عدم ارضای غریزه جنسی روبه رو می‏شوند. این موضوع به خصوص در عصر حاضر به شکل حادتری رخ نموده است؛ چرا که سن ازدوج، بر اثر طولانی شدن دوره تحصیل و مسائل پیچیده اجتماعی، بالا رفته و کمتر جوانی می‏تواند در سن پایین ـ یعنی در داغ‏ترین دوران غریزه جنسی ـ اقدام به ازدواج کند. با این وضع، چه باید کرد؟ آیا باید مردم را به سرکوب کردن این غریزه (همانند رهبان‏ها و راهبه‏ها) تشویق کرد؟ یا اینکه آنان را در برابر بی‏بند و باری جنسی، آزاد گذاشت و شاهد صحنه‏های زننده بود؟ و یا آنکه راه سومی را در پیش بگیریم که نه مشکلات ازدواج دائم را به بار آورَد و نه آن بی‏بند و باری جنسی را؟
«ازدواج دائم» نه در گذشته و نه در امروز، به تنهایی جواب‏گوی نیازمندی‏های جنسی همه طبقات مردم نبوده و نیست. ما بر سر دو راهی قرار داریم: یا باید «فحشا» را مجاز بدانیم و یا طرح ازدواج موقت را بپذیریم. معلوم نیست آنها که هم با ازدواج موقت مخالفند و هم با فحشا، چه جوابی برای این سؤال دارند؟ طرح ازدواج موقّت، نه شرایط سنگین ازدواج دائم را دارد ـ که با عدم تمکن مالی یا اشتغالات تحصیلی و مانند آن نسازد ـ و نه زیان‏های فجایع جنسی و فحشا را در بر دارد. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه‏(تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374، ج 3، ص 341) البته یکی ار موانع جدی ازدواج موقّت سوء استفادة افراد عیاش است. ازدواج موقّت راهی اضطراری و موقّت برای جلوگیری از معضلات جنسی است؛ نه راهی برای شهوت‏رانی تا ثبات خانواده‏ها را به مخاطره انداخته وجایگزین ازدواج دائم شود!!
تردیدی نداریم که همه این مشکلات فعلی ـ که بیشتر ریشه در فرهنگ عمومی جامعه دارد ـ غل و زنجیرهای آهنینی را بر دست و پای تمامی افراد جامعه ـ به خصوص جوانان ـ زده است و ارضای طبیعی یکی از نیرومندترین غرایز را دشوار ـ بلکه محال ـ نموده است. باید با حرکتی عظیم و بنیادین در فرهنگ جامعه، ساختار فکری مردم در این زمینه زیر و رو شود تا این قید و بندها از هم گسسته گردد.
برای رسیدن به این هدف، باید همه علت‏ها و محرک‏های مشکل یاد شده شناسایی (اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) و سپس با مشارکت دولت و مردم، ابتدا راه «ازدواج دائم» هموار گردد. آن گاه برای مشکلات باقی‏مانده، راه ازدواج موقّت در پیش گرفته و برای مقبولیّت همگانی آن، بیش از پیش تلاش شود.منبع : http://rss.nahad.ir/

درمان حسد

برای رهایی از گناهی مثل حسد و کنیه چه باید کرد که نفس سرکوب شود و چه ریاضتی را پیشنهاد می کنید؟
قبل  از بیان راهکارهاى عملى براى حلّ مشکل شما به ذکر چند نکته مى‏پردازیم:
نکته اول: از این که موفق شده‏اید با اندکى تأمّل و دقّت، منشأ عادت بدى را که در شما است کشف کنید، خرسندیم زیرا شناخت موضوع و کشف سرچشمه مشکل، گام نخست در حل آن است. بنابراین، اکنون که شما به مشکل خود آگاهى یافته‏اید، مى‏توان گفت نیمى از راه را پیموده‏اید، دومین گام شما در همین رابطه، تصمیم و اراده قاطع براى مبارزه با این صفات منفى نهفته است.
نکته دوم: براى بیرون راندن صفات رذیله‏اى همچون کینه و نظایر آن، به خصوص وقتى در وجود فرد ریشه دوانده است، علاوه بر شناخت و اراده جدّى، صبر و مقاومت در برابر مشکلات و سختى‏هاى درمان نیز ضرورت دارد. انتظار نداشته باشید در یک مدّت کوتاه به موفقیت نایل آیید. پیروزى نیازمند گذر زمان است و به تدریج به دست مى‏آید. نباید در راه مبارزه با این صفت به سستى و خستگى و ناامیدى دچار شوید.
نکته سوم: ریشه اصلى مشکلات شما ضعف شناخت و عدم تجزیه و تحلیل درست از مسائلى است که در پیرامون شما مى‏گذرد که باید در این زمینه به جبران ضعف شناختى خود بپردازید.
امّا در زمینه حِقْد و کینه توزى در کلمات گهربار معصومین(ع) گفته‏هاى فراوانى درباره نکوهش کینه‏توزى و آثار زیان بار آن بیان شده است مثلاً امام حسن عسکرى(ع) فرموده‏اند: «رنجورترین و کم آسایش‏ترین مردمان، فرد کینه‏توز است»، (تحف العقول حرّانى، ص 263).
امّا راهکارهاى عملى مبارزه با حِقْد و کینه‏توزى عبارتند از:
1ـ تصمیم قاطع بر اینکه کینه کسى را به دل نگیرید.
2ـ به دیدن کسانى که نسبت به آنها کینه دارد، بروید.
3ـ بر خلاف حقد و کینه، با همه رفاقت و محبّت کنید.
4ـ بدى‏هاى دیگران را فراموش کند و از آنها در گذرید.
5ـ توجه داشته باشید که کینه داشتن نسبت به دیگران، گناه است و آثار سخت اُخروى در پى دارد، به همین دلیل از کینه دست بردارید.
6ـ هدیه دادن روایتى؛ از پیامبر اکرم(ص) است که ایشان فرموده‏اند: «هدیه دادن کینه‏ها و کدورت‏ها را از سینه‏ها مى‏زداید»، (عیون اخبار الرضا(ع)، مرحوم صدوق، ج 2، ص 73، ح 343).
7- از سوء ظن به افراد به ویژه فرد مورد نظر اجتناب کنید قرآن خطاب به مؤمنین می فرماید «ای کسانی که ایمان آورده اید از ظن بد به دیگران اجتناب کنید زیرا بسیاری از آنها واقعیت ندارد و گناه است علاوه بر این سوء ظن زمینه گناهان دیگری همچون تجسس در امور دیگران و سپس گناه کبیره غیبت را فراهم می کند.
8- اعمال دیگران به ویژه فرد مورد نظر را حمل به صحت کنید.
9- از منفی بافی نسبت به خود و دیگران دوری کنید و هرگاه افکار منفی و سوء ظن نسبت به دیگران به ذهنت آمد خود را به کار دیگری مشغول کنید و کانال فکری خود را به سرعت تغییر دهید.
10ـ مهمانى و ضیافت دادن نیز موجب از بین رفتن کینه مى‏شود ـ امام صادق(ع) مى‏فرمایند: «آتش کینه‏ها را با مهمانى دادن خاموش کنید»، (کافى مرحوم کلینى، ج 6، ص 318، ح 10).
11ـ توجه داشته باشد که کینه باعث مى‏شود که فرد در جامعه تنها شود، به همین دلیل از کینه دست بردارید.
12ـ به خود تلقین کنید که هیچگاه و در هیچ شرایطى نسبت به کسى کینه‏اى به دل نگیرید و در غیر این صورت خود را با صدقه دادن و روزه گرفتن، جریمه کنید.
امید است با شناخت بیشتر نسبت به حِقد و کینه توزى و آثار زیان بار آن و نیز با اجراى دقیق راهکارها، این رذیلت زشت اخلاقى را از خود دور سازید.
راه حل معالجه و از بین بردن حسادت مانند سایر بیماری های درونی و قلبی از دو راه علم و عمل ممکن است. از نظر علم و آگاهی باید فرد حسود به چند نکته توجه داشته باشد:
1- دنیا محل گذر و سرای فنا است و در این چند روز که در دنیا مهمان هستیم، حسد بر بندگان خدا بردن کاری عاقلانه نمی باشد. تا چشم بر هم زنیم نه از حاسد اثری مانده و نه از حسود:
آخر همه کدورت گلچین و باغبانگردد بدل به صلح چون فصل خزان شود
2- حسد باعث ضرر دین و دنیای حاسد است و به محسود نه تنها ضرری نمی رسد، بلکه نفع دنیا و آخرت نصیب او می گردد.
3- حسادت در واقع اظهار ناخشنودی از قضای پروردگار و ناخرسندی از بخشش و عطای اوست و حاسد بر این باور است که کار خدا درست نبوده و خداوند به عدالت رفتار نکرده است و در نتیجه اصل توحید و ایمان حاسد فاسد و تباه می گردد.
4- حسادت باعث کینه و دشمنی و فاصله گرفتن از محبت و مهربانی می گردد و حسود شریک و هم فکر و دنباله رو شیطان است.
5- انسان حسود پیوسته غمگین و تنگدل و پریشان خاطر است، چنانچه در حدیث آمده است: «الحسود مغموم» (بحار الانوار، ج 73، ص 256، ح 29) یعنی؛ انسان حسود غمگین و افسرده است و در زندگی طعم گوارای نعمت هایی را که خداوند به او عنایت کرده نمی چشد.
در حدیث دیگری می خوانیم: «اقل الناس لذه الحسود؛ حسود در زندگی از همه کمتر لذت می برد» (همان، ص 250، ح 8).
6- خداوندی که فیاض و عطابخش مطلق است هر عزت و نعمت را که به بندگانش عنایت کرده، برای آن مدت معینی قرار داده و هیچ کس نمی تواند این مدت را تغییر دهد و اگر با حسادت کسی، نعمت خداوندی از کسی گرفته می شد، نعمتی در عالم برای هیچ کس باقی نمی ماند چون کسی نیست که مورد حسادت نباشد.
7- حسود در واقع کمر به دشمنی خود بسته و قصد نابودی خود را نموده و هر لحظه با غصه و غم خود را ذوب می کند و از عمر و جسم خود می کاهد و به جای بهره مندی از عمر و جوانی و نعمت های الهی در فکر نابودی و زوال نعمت های دیگران است.
راه حل های عملی برای ریشه کنی حسادت:
باید برخلاف اقتضای حسادت خود را موظف به خیرخواهی و احسان به فرد مورد حسادت کرد، مثلا اگر به خاطر حسادت بر کسی تکبر ورزیده ایم باید خود را وادار به تواضع در برابر او نموده و اگر از او بدگویی و یا غیبت او را کرده ایم باید در برابر مردم و در مجالس از خوبی و امتیازات او بگوییم و زبان به مدح و ثنا و تعریف و تمجید او بگشاییم و اگر از دیدن او مکدر و ناراحت شده ایم و به او جسارتی کرده و یا زخم زبانی زده ایم باید خود را به شکفته رویی و خوش برخوردی و گفتار خوش با او وادار نماییم و اگر حسادت مانع احسان و هدیه دادن به او شده با عطا و بخشش و دادن هدایایی او را خرسند نماییم.
تکیه و اصرار و مداومت بر این اعمال باعث می شود که این کارها ملکه انسان گردد و حسد از درون انسان ریشه کن گردد و علاوه بر این دل محسود را با انسان صاف و مهربان می کند و محبت حاسد را در قلبش جا می دهد و کدورت تبدیل به دوستی و صفا می گردد.
 منبع: http://rss.nahad.ir/

نگاهی به زندگی سید حسن نصرالله

 

نویسنده: محمد‌جواد گلزار

نگاهی به زندگی سید حسن نصرالله 

پس از آن که امام موسی صدر در لیبی به صورت مرموزی ربوده شد، اختلافات بسیاری در سطح رهبری جنبش امل به وجود آمد که در اثر آن و خروج عده‌ای از رهبران از این جنبش، حزب‌الله لبنان تأسیس شد. سید حسن در حزب‌الله نیز مسئولیت‌های مختلفی را عهده‌دار شد؛ از جمله عضویت در شورای رهبری حزب‌الله، اما از فضای درس و بحث فاصله نگرفت و به تحصیلات علمی خود ادامه داد.

شما نمی‌دانید، امروز با چه کسی می‌جنگید. شما با فرزندان محمد (صلی الله علیه و آله)، علی، حسن و حسین(علیه السلام ) و با اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اصحاب او وارد جنگ شده‌اید. شما با قومی می‌جنگید که ایمانی فراتر و برتر از همه انسان‌های این کره خاکی دارند.«پیام سید حسن نصرالله پس از حمله اسراییل به لبنان»

امام موسی صدر نخستین جرقه مبارزه

سید حسن نصرالله متولد 31 اگوست 1960 روستای «البزوریه» در جنوب لبنان است. پدرش «عبدالکریم»، سبزی و میوه‌فروشی می‌کرد و حسن برای کمک به پدر به دکان وی رفت‌ و آمد داشت. در دکان و بر سینه دیوار آن، عکس امام موسی‌صدر آویزان بود؛ عکسی که نخستین جرقه‌های محبت موسی صدر و جنبش امل را که آن زمان به جنبش محرومان معروف بود، در دل سید حسن روشن کرد. با این که با هیچ‌یک از علمای دینی آن‌وقت در ارتباط نبود و خانواده‌اش هم، یک خانواده دینی شاخص نبود، ولی سیدحسن نوجوان، علاقه‌مند به دین بود و این علاقه در حیطه انجام فرایض معمول مانند نماز و روزه محدود نبود، او فراتر از این‌ها هم می‌رفت. این علاقه وی را واداشت که با سن اندکش در سال 1976 به نجف برود و تحصیلات حوزوی خود را در آنجا آغاز کند.
در سال 1978 به لبنان بازگشت و در مدرسه الامام المنتظر(عج)، که شهید سید عباس موسوی آن را تأسیس کرده بود، تحصیلات حوزوی خود را پی گرفت و در همان حال، به فعالیت‌های سیاسی در جنبش امل مشغول و مسئول سیاسی جنبش امل در منطقه بقاع شد.

تأسیس حزب‌الله

پس از آن که امام موسی صدر در لیبی به صورت مرموزی ربوده شد، اختلافات بسیاری در سطح رهبری جنبش امل به وجود آمد که در اثر آن و خروج عده‌ای از رهبران از این جنبش، حزب‌الله لبنان تأسیس شد. سید حسن در حزب‌الله نیز مسئولیت‌های مختلفی را عهده‌دار شد؛ از جمله عضویت در شورای رهبری حزب‌الله، اما از فضای درس و بحث فاصله نگرفت و به تحصیلات علمی خود ادامه داد تا جایی که در سال 1989 برای تکمیل تحصیلات خود به قم مسافرت کرد، اما حملات گسترده اسراییل به لبنان و مبارزات حزب‌الله به او اجازه نداد، بیش از یک سال در قم بماند و بار دیگر به لبنان بازگشت، تا در کنار برادرانش به مبارزه با رژیم صهیونیستی بپردازد.

شهادت سید عباس موسوی

در سال 1992 و پس از شهادت سید عباس موسوی، دبیرکل وقت حزب‌الله لبنان، با اجماع شورای رهبری حزب‌الله سید حسن نصرالله، دبیرکل جدید این جنبش شناخته شد. شهادت سید عباس موسوی به همراه خانواده‌اش، تأثیر بسزایی در روحیه مردم لبنان و به وی‍ژه رزمندگان حزب‌الله گذاشت و پس از آن بود که مبارزات و حملات حزب‌الله شکل جدیدی به خود گرفت و حمایت عمومی در میان مردم لبنان از حزب‌الله رو به فزونی نهاد. در این میان، اسراییل نیز در سال‌های 1993 و 1996 عملیات‌های خوشه‌های خشم و تسویه حساب را به اجرا گذاشت که با مقاومت سرسختانه حزب‌الله، که از کم‌ترین امکانات نظامی برخوردار بود، روبه‌رو شد.

شهادت فرزند ارشد

سپتامبر 1997 دو تن از رزمندگان حزب‌الله در حمله به یکی از مواضع ارتش اسرائیل در منطقه جبل‌الرفیع در جنوب لبنان به شهادت رسیده و پیکر آنان به دست نیروهای اسرائیلی افتاد. تلویزیون اسرائیل بدون اطلاع از هویت این دو نفر، تصویر خون‌آلود آنان را به نمایش گذاشت، به سرعت مشخص شد که یکی از این دو تن، سید هادی، فرزند سید حسن نصر‌الله، دبیر کل حزب‌الله است. انتشار این خبر همانند بمبی در جامعه لبنان صدا کرد و تحول بسیار مهمی در پی داشت. در تاریخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلی و چه در مقابله با تجاوز نظامی اسرائیل، هیچ‌گاه دیده نشد که فرزند یکی از رهبران گروهای سیاسی و یا شبه نظامیان در راه مبارزه کشته شده باشد.
این واقعه، موجی از احساسات جوشان همدردی، احترام و شیفتگی را نسبت به دبیر کل حزب‌الله در میان همه طوایف مذهبی لبنان در پی داشت، به گونه‌ای که همه آحاد ملت لبنان از هر دین و مذهبی، تحت تأثیر شدید این واقعه قرار گرفتند. رهبران سیاسی لبنان نیز یکی پس از دیگری به دیدار سید حسن نصر‌الله رفته و ضمن گفتن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت سید هادی نسبت به شخصیت مبارز و صادق دبیر کل حزب‌الله، مراتب قدردانی و احترام خود را ابراز داشتند. این ابراز همدردی و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادی چون امیر عبد‌الله، ولیعهد عربستان نیز برای نخستین بار در تاریخ حزب‌الله، با ارسال پیام تسلیت برای دبیر کل حزب‌الله، حمایت خود را از مقاومت اسلامی اعلام نمود.

سال2000 طعم شیرین پیروزی
در سال 2000 و در زمانی که مذاکرات عرفات و مسئولان آمریکایی و اسراییلی برای حل کشمکش خاورمیانه، راه به جایی نبرده بود، ارتش اسراییل در حرکتی یک‌جانبه و بدون گرفتن کمترین امتیازی از حزب‌الله، از اراضی اشغالی جنوب لبنان عقب نشینی کرد و به جز مناطق محدود مزارع شبعا، نیروهای خود را از همه مناطق تحت اشغال عقب کشید. این شکست مفتضحانه، علاوه بر استحکام بخشیدن به مواضع حزب‌الله، مبتنی بر مقاومت، باعث شد تا سید حسن نصرالله به موفقیتی بی‌سابقه در میان اعراب دست یابد، تا این که به عنوان مهم‌ترین شخصیت جهان عرب شناخته شود.
از سوی دیگر، حزب‌الله لبنان با تکیه بر این موفقیت، توانست حضور خود را در عرصه سیاسی لبنان تقویت کند تا جایی که علاوه بر حضور پرتعداد در پارلمان لبنان، سکان تعدادی از وزارتخانه‌ها را نیز به دست گیرد.

انتفاضه، درسی از حزب‌الله

پیروزی‌های پی در پی حزب‌الله در عرصه‌های مختلف سیاسی و نظامی در میان فلسطینیان نیز تأثیر خود را بر جای گذاشت. مردم آواره فلسطین به ویژه جوانان، که سال‌ها دل به روند مذاکرات صلح خاورمیانه بسته بودند، دریافتند که مشکل فلسطینیان، با مذاکره و رژیم اشغالگر، حل نمی شود و با این پیش‌زمینه، انتفاضه دوم مسجدالاقصی شکل گرفت؛ انتفاضه‌ای که به حماس قدرتی دیگر بخشید و با پیروزی حماس در انتخابات فلسطین وارد مرحله‌ای جدید شد؛ مرحله‌ای که دیگر با جنگ شش روزه اعراب و اسراییل پایان نمی‌یابد، چه آن که نصرالله در پیام خود چنین گفت:
از حالا به بعد، شما جنگی تمام‌عیار خواستید، پس این هم جنگ تمام عیار شما. این را خواستید. حکومت شما خواست قواعد بازی تغییر کند، پس قواعد بازی تغییر می‌کند. شما نمی‌دانید امروز با چه کسی می‌جنگید. شما با فرزندان محمد (ص)، علی، حسن و حسین (ع) و با اهل بیت رسول خدا (ص) و اصحاب او وارد جنگ شده‌اید. شما با قومی می‌جنگید که ایمانی فراتر و برتر از همه انسان‌های این کره خاکی دارد. شما خواستار جنگی تمام‌عیار با قومی شدید که به تاریخ، و فرهنگ خود افتخار می‌کند و قدرت مادی، امکانات، مهارت، خرد، آرامش، رویا، عزم، ثبات و شجاعت دارد و به امید و یاری خدا روزهای آینده را میان ما و شما خواهیم دید.


منبع؛مرکز اسناد انقلاب اسلامی