معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

معاویه در حکومت شام

معاویه در حکومت شام

در حدود پنجاه سال پس از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ده سال بعد از شهادت امام حسن(علیه السلام) ، در نیمه ماه رجب سال شصت هجری، معاویة بن ابی سفیان از دنیا رفت. معاویه در حدود 42 سال در دمشق امارت و خلافت کرده بود، در حدود پنج سال از طرف خلیفه دوم، و در حدود دوازده سال از طرف خلیفه سوم، امیر شام بود، کمتر از پنج سال نیز او در روزگار خلافت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) و در حدود شش ماه در ایام خلافت امام حسن (علیه السلام) حکومت شام را به دست داشت، و با امیرمؤمنان (علیه السلام) و امام مجتبی(علیه السلام) در جنگ و ستیز بود، چیزی کمتر از بیست سال هم پس از شهادت امام حسن (علیه السلام) خلافت اسلامی را بر عهده داشت و دراواخر عمر خود برای خلافت فرزندش یزید از مردم مسلمان بیعت گرفت.
معاویه سر سلسله چهارده نفر خلفای سفیانی و مروانی بنی امیه است که از سال 41 تا سال 132 هجری مدّت هزار ماه حکومت اسلامی را به دست داشتند. معاویه در زمان خلافت خود کاملاً بر اوضاع مسلّط بود و می توانست بر خلاف صریح قراردادی که با امام حسن علیه السلام() بسته بود عمل کند، مثلاً در قرار صلحی که میان آنها بسته شد شرط شده بود که شیعیان امیرالمؤمنین را آزار ندهند و آنها را نکشند و همگی در امان باشند و حتّی نام حجر بن عدی کندی که از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) و شیعیان علی(علیه السلام) بود بخصوص قید شده بود. اما چنان که مورخان اسلامی همگی نوشته اند، معاویه حجر بن عدی و شش نفر از یاران وی را به شهادت رساند و یکی از آنها را زیاد بن أبیه نماینده معاویه در عراق زنده به گور کرد و این مرد بزرگوار عبدالرحمن بن حنان غزّی بود.
قدرت و استیلای معاویه به جایی رسیده بود که هر چه می خواست انجام می داد و کسی نبود که چون و چرا کند.
علی بن حسین مسعودی از مورخان و جغرافی شناسان بزرگ اسلام در قرن چهارم در کتاب مروج الذّهب می نویسد که «مردی از اهل کوفه در موقع بازگشتن از صفین سوار بر شتر به دمشق آمد. مردی از مردم شام به وی آویخت و گفت این شتر (ماده) که بر آن سواری از آن من است که در جنگ صفین به غارت رفته و در دست تو افتاده است، نزاعشان بالا گرفت و هر دو نزد معاویه رفتند. مرد دمشقی پنجاه شاهد آورد که شتر از آن او است، یعنی گواهی دادند که این شتر ماده از مرد شامی است، معاویه هم به حکم شهادت پنجاه نفر شاهد حکم داد ه شتر ماده از آن مرد دمشقی است و عراقی را مجبور کرد که شتر را تحویل وی دهد، مرد عراقی گفت: خدا خیرت بدهد این شتر ناقه نیست، جمل است یعنی ماده نیست، نر است. معاویه گفت حکمی داده ام و برگشت ندارد. بعدها که مردم متفرّق شدند، مرد کوفی را خواست به او گفت: شترت چه قدر قیمت داشت؟ و آنگاه بیش از قیمت شتر را به او داد و  به او گفت برای علی خبر ببر که من برای جنگ با وی صدهزار مرد دارم که شتر نر و ماده را فرق نمی گذارند. مسعودی بعد از این داستان می نویسد اطاعت مردم از معاویه و نفوذ امرش به جایی رسید که در موقع رفتن به جنگ صفین روز چهارشنبه¬ای ندای نماز جمعه در داد و با مردم نماز جمعه خواند و کسی نگفت که امروز چهارشنبه است نماز جمعه چرا؟

منبع:http://www.imamhadi.com/html/mqa/moaweeh.htm

عذابهای زنانی از امت اسلام

حدیث شریف معراج
عذابهای زنانی از امت اسلام

بسم اللله الرحمن الرحیم

 حضرت امامزاده عبدالعظیم حسنی  (( مدفون در شهر ری )) روایت کرده است از حضرت امام نهم امام محمد تقی ، جواد الائمه (علیه السلام) از پدرش امام موسی کاظم (علیه السلام) از پدرش حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) از پدرش امام محمد باقر (علیه السلام) از پدرش حضرت امیر المومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) ، که آن حضرت فرمود :

روزی من و فاطمه به خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و اله ) رفتیم و آن حضرت را بسیار گریان یافتیم ، عرض کردم : پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله چه چیز سبب گریه شما شده است ؟

فرمود : یا علی ، شبی که مرا به آسمان بردند ، زنانی چند از امت خود را در عذاب شدید دیدم پس از حالت آنها تعجب کردم و از شدت عذاب آنها گریستم .

زنی را دیدم که به موهایش آویخته شده بود . مغز سرش میجوشید . و زنی را دیدم که به زبانش آویخته و آب داغ جهنم در حلقش ریخته میشد و زنی را دیدم که به پستان آویخته شده بود و زنی را دیدم که گوشت بدن خود را میخورد و آتش از زیرش شعله می کشد .

و زنی را دیدم که پاهایش بسته شده و مارها و عقربها بر او مسلط گردیده بودند .

و زنی را دیدم که که کر و کور لال ، در تابوتی از آتش مغز سرش از بینی او بیرون میآید و بدنش از ( مرض ) خوره و پیسی پاره پاره بود .

و زنی را دیدم که در تنوری از آتش به پاهایش آویزان بود و زنی را دیدم که گوشت بدن او از جلو و عقب با قیچی های آتشین بریده میشد .

و زنی را دیدم که صورت و دستهایش میسوخت و روده های خود را میخورد . و زنی را دیدم که سرش خوک بود و بدنش بدن الاغ و بر او هزار هزار نوع عذاب بود .

و زنی را دیدم که به صورت سگ ، آتش در پشتش داخل میشد و از دهانش بیرون می آمد و ملائکه سر و بدنش را با گرزهای آتشین میکوبیدند .

حضرت فاطمه علیها السلام عرض کرد :

ای حبیب من و ای نور دیده من ، به من خبر بدهید که عمل و روش ایشان چه بوده است که خدای تعالی این نوع عذاب را بر ایشان مسلط گردانیده است ؟

حضرت رسول ( ص ) فرمود : ای دخترم :

آن زنی که به مو آویخته شده بود : موی خود را از مرد نامحرم نمی پوشانده است و آن زنی که به زبان آویخته شده بود : با زبانش شوهرش را آزار میداده است و آن زنی که به پستان آویخته شده بود : از انجام وظایف زناشوئی خودداری می ورزیده است .

و آن زنی که به پاهایش آویخته شده بود : از خانه بی اجازه شوهر بیرون میرفته است .

و آن زنی که گوشت بدن خود را میخورد : برای مردم زینت میکرده است و آن زنی که دستهایش به پاهایش بسته شده بود و مارها و عقربها بر او مسلط شده بودند : او کسی است که خود را نمی شسته است و لباسهایش را پاک نمی کرده و غسل و حیض و جنابت انجام نمی داده و بدنش را از نجاست ها پاک نمی کرده و غسل و حیض و جنابت انجام نمی داده و بدنش را از نجاست ها پاک نمی کرده و نماز را سبک می شمرده است.

و آن زنی که کور و کر و لال بود : از زنا فرزند پیدا کرده و به گردن شوهر خود انداخته است.

و آن زنی که گوشت بدنش با قیچی های آتش قیچی میشد : خود را به مردان نامحرم نمایش میداده که به او رغبت کنند و آن زنی که صورت و بدنش میسوخت و روده های خود را میخورد : زنی بود که مرد و زن نامحرم را به یکدیگر می رسانده است .

و آنکه سرش سر خوک و بدنش الاغ بود : سخن چین و بسیار دروغگو بود و آنکه بصورت سگ بود و آتش در پشتش داخل و از دهانش خارج میشد : خواننده و آوازه خوان و حسود بوده است .

پس حضرت رسول فرمود :

وای بر زنی که شوهر خود را به خشم آورده و خوشا بحال زنی که همسرش از او راضی باشد

پیدایش تشیع و تسنن

پیدایش تشیع و تسنن
کلمة شیعه چهار بار در قرآن مجید در سوره های مریم آیه 69 و قصص آیه 15 و نیز قصص آیه 15 و صافات آیه 83 ، ذکر شده است ، در سورة صافات حضرت حق ابراهیم خلیل را در روش و منش و اخلاق و عمل ، و ایمان و عقیده ، و جهاد و عبادت شیعه نوح شمرده است . و ان من شیعته لإبراهیم  .  و بی تردید ابراهیم از پیروان نوح بوده است .و نیز کلمة شیعه ده ها بار به نقل کتاب های معتبر تشیع و تسنن به زبان پیامبراعظم صلی الله علیه و اله وسلم  در رابطه با اقتدا کنندگان به امیرالمؤمنین علیه السلام جاری شده است مانند: یا علی انت و شیعتک هم الفائزون.بنابراین طلوع شیعه از افق قرآن و روایات پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم   بوده و امری صد در صد الهی است. پس از مرگ پیامبر که نگذاشتند خلافت و حکومت بر روح تشیع ،  و محور تعبد ، و حقیقت علم ، و نور بصیرت امیرالمؤمنین مستقر شود و درصد بالایی از توده عوام دنبال دیگران رفتند و به وسیله حکام و عالمان خریده شده از طرف حکام مکتبی را بر پایه احادیث صحیح و سقیم که در شش کتاب مشهورشان جمع آوری شده که بخشی از آنها در میزان حدیث شناسی مردود است و بنا نهادند و پس از آن که نزدیک یک قرن از وفات پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم   گذشته بود به سبب بنای مکتب بر حدیث نام مکتب را مکتب سنت یا حدیث و پیروانش را  اهل تسنن نامیدند ، البته تدوین حدیث در شیعه طبق نقل کتاب های معتبر از زمان خود پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم  صورت گرفت و تدوین حدیث در اهل سنت از زمان عمر بن عبد العزیز  شروع شد . شیعه دین خود را از امامان معصوم و به ویژه امیرالمؤمنین علیه السلام که سی سال در کنار پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم    بود و پیامبر از او تعبیر به باب مدینه علم خود کرد می ـ گیرد و اقتدایش به علی و امامان به دستور مستقیم خدا در قرآن و فرمان پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم    است و اهل تسنن دین خود را از ابوحنیفه و شافعی و مالک و احمد حنبل می گیرد که هیچ کدامشان در عصر پیامبر نبودند بلکـه عالمانی بودند که از عصر حاکم عباسی, منصور دوانیقی به بعد  به تدوین فقه و حدیث همت گماشتند .به همین سبب ما شیعة علوی و در حقیقت به عبارت دیگر با اقتدای به علی شیعة نبوی هستیم و اهل تسنن که برادران دینی ما می باشند و چهار فرقه اند به ناچار پیرو ابوحنیفه (حنفی) و پیرو شافعی (شافعی) و پیرو مالک (مالکی) و پیرو  احمد حنبل (حنبلی) هستند .

 مناجات

یــا ربّ  تو توانی  که  دلم  شاد  کنی

                                از قـیـد  غـمـم  بـه  لـطف  آزاد  کنی

گر خانه ی دل زمعصیت گشته خراب

                                نــــوســازی  از اطـــاعــت  آباد کنی
    ****
                
هرچـند  زکرده  شرمسـارم  یا رب

                              دارای   گـنـاه  بی شـمـارم   یا رب

امـا  تو کـریمی ّ و  زاربــاب  کرم

                        بـر عـفـو  تو  چشم  انتظارم یا رب
                            ****

 تـوفـیـق  عـبـادتـم عـطـا  کـن  یارب

                              بـر درگــه  قرب  آشـنـا  کن  یارب

محتاج  به خود  زدیگران  مستـغنی

                             از بخشش و لطف بی ریا کن یا رب
                               ****

 یارب چو به نفس خویش کردم بیداد

                              شـیطان  لعـین  زکـردها  کردم شـاد

لطـفـی  بنـما  زدیـو نـفسم  بـرهــان

                              از قیـد  هـوا  و هـوسـم  کــن  آزاد
                                      ****

 از مـن  بـجـز از  گــنـاه  نــامـد  کـاری

                        از  تو همه عفو است  همانا آری

مـائیـم  گـنـه کـار  و تــو هــم  غـفــّاری

                        رسـوا  نـکنـی  بنده  تــو چـون  سـتاری
                                    ****

 جز درگه تو کسی  پناهم ندهد

                             ترتیب اثر به اشک و آهم ندهد

عذرم  نپذیرد  نکند رحم به من

                             پروانـه عفـو  از گـناهم  ندهد
                                   ****

 بـا دسـت خـودم  آتـشی  افروخته ام

                           درشعـله آن هسـتی و تـن سـوخته ام

بـس گنـج  کـه  از گـنـاه اندو خته ام

                           چشمم سوی عفو و کرمت دوخته ام 
                                       ****

 عــزّت  بـدهـی  هـر آنـکـه عزّت طلبد

                            دولـت  بــدهی   بـه  آنـکه دولـت طلبد

من می طلبم هر آنچه خود خواسته ای

                            دل  گـر چـه  زتــو علـو ّ همـّت  طلبد
                                         ****

 باشد  چـو کـلید غــیب انــدر  کف تو

                             هر خشک و تری آمده در مصحف تو

هر برگ  که از درخت افتد به زمین

                             دانـی تـو شمار و او بـود  عـارف تو
 مرحوم متصدی زاده زرندی (عبقری)

http://zomorod1.mihanblog.com/

ارزیابی گروه های معارف اسلامی

    ارزیابی گروه های معارف اسلامی
    
پس از سه ماه تلاش در قالب 131 روز نفر مأموریت به نقاط مختلف کشور و 4/4056 نفر ساعت کار مداوم همکاران در واحد ارزیابی مدیریت امور گروه های معارف اسلامی، ارزیابی فعالیت های گروه های معارف اسلامی سراسر کشور در سال تحصیلی 86 ـ 85 انجام و نتایج آن استخراج گردید.
    
    
قابل توجه آنکه 18 گروه معارف که مورد ارزیابی حضوری قرار گرفته بودند به علت عدم ارسال به موقع فرم های ارزیابی از گردونه ارزیابی خارج شده و امتیاز صفر برای آنها لحاظ گردیده است.
    
    
شاخص پژوهش میان گروه های معارف اسلامی سراسر کشور 5% ، شاخص اداری ـ اجرایی 5% در قیاس با ارزیابی سال گذشته 85 ـ 84 افزایش داشته است و در شاخص آموزش متأسفانه با کاهش 5/4% مواجه بوده ایم که می بایست علل آن مورد بررسی قرار گیرد که ان شاءا... نتیجه بررسی در شماره های آتی اعلام خواهد گردید.
    
    
در مجموع موفقیت گروه های معارف اسلامی در سال جاری و در تمامی شاخص های مورد بررسی 3% افزایش داشته است.
    
    
مجموع دانشگاه هایی که در سال جاری مورد ارزیابی قرار گرفته اند، 234 دانشگاه.
    
    
تعداد دانشگاه های تحت پوشش وزارت علوم که مورد ارزیابی قرار گرفته اند، 51 دانشگاه.
    
    
تعداد دانشگاه های تحت پوشش وزارت بهداشت که مورد ارزیابی قرار گرفته اند،40 دانشگاه.
    
    
تعداد واحدهای دانشگاه ها آزاد اسلامی که مورد ارزیابی قرار گرفته اند، 143 دانشگاه.
    
    
    
نتایج اولیه ارزیابی گروه های معارف اسلامی در سال تحصیلی 86 ـ 85
    
    
گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ابهر با مدیریت جناب آقای سیدمهدی حسینی در میان تمامی گروه های معارف دانشگاه های کشور گروه برتر شناخته شده که توانسته است در حوزه پژوهش و اداری ـ اجرایی نیز رتبه اول را کسب نماید.
    
    
در حوزه آموزش، گروه معارف اسلامی واحد تبریز با مدیریت جناب آقای موسوی اقدم رتبه نخست را در میان تمامی گروه های معارف اسلامی سراسر کشور کسب نموده است.
    
    
گروه های معارف اسلامی دانشگاه های علوم پزشکی قم، دولتی قم، علوم پزشکی لرستان ، دولتی ایلام، بین المللی امام خمینی(ره)، علوم پزشکی هرمزگان و دانشگاه آزاد واحد های لامرد، نی ریز، یاسوج، ارومیه، همدان، اهواز، ایذه، شوشتر، رفسنجان، زابل، تهران مرکز به صورت مشترک رتبه آخر را از میان گروه های معارف اسلامی دانشگاه های کشور کسب نموده اند، کسب این رتبه معلول علل و عوامل خاص خود می باشد که در جای خود قابل بحث و بررسی است.
    
    
گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان و علوم پزشکی تهران با 140 پله صعود نسبت به ارزیابی سال گذشته، جزء گروه های تلاشگر بوده اند و دانشگاه های علوم پزشکی شیراز با 138 پله صعود و دانشگاه آزاد واحد زرند با 131 پله در رتبه های بعدی قرار دارند.
    
    
گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد واحد رامهرمز با 148 پله تنزّل یکی از ضعیف ترین گروه های معارف در سال جاری به حساب می آید.
    
    
در ادامه نتایج ارزیابی در کل (تمامی شاخص های مورد ارزیابی) و مقایسه آن با نتایج سال گذشته و نیز تعیین میزان صعود و یا سقوط هر یک از گروه ها نسبت به سال گذشته تقدیم می گردد.
    
    
    
    
رتبه بندی گروه های معارف اسلامی دانشگاه های سراسر کشور بر اساس تمامی شاخص های مورد بررسی
    
    
اختلاف رتبه رتبه در سال 85-84 رتبه در سال 86-85 نام دانشگاه اختلاف رتبه رتبه در سال 85-84 رتبه در سال 86-85 نام دانشگاه
    
    -4 105 109
علوم تحقیقات 2 3 1 ابهر
    
    -94 16 110
شهید بهشتی 78 80 2 دامغان
    
    -77 34 111
نائین 12 15 3 مشهد
    
    -67 45 112
صنعتی شریف 140 144 4 لاهیجان
    
    109 222 113
جهرم 6 11 5 تهران جنوب
    
    -72 42 114
ساری 75 81 6 بیرجند
    
    -31 84 115
هرمزگان 6 13 7 شاهرود
    
    60 176 116
زاهدان 1 9 8 قائم شهر
    
    111 228 117
زنجان -8 1 9 ساوه
    
    7 125 118
هنر تهران 138 148 10 شیراز
    
    -23 96 119
کاشان 20 31 11 تبریز
    
    31 151 120
گیلان 44 56 12 فیروزآباد
    
    -82 39 121
قزوین 118 131 13 صنعتی اصفهان
    
    42 164 122
آستارا 107 121 14 مشکین شهر
    
    -100 23 123
شیراز 120 135 15 اصفهان
    
    -10 114 124
تربت حیدریه 24 40 16 شهید چمران
    
    -50 75 125
خوی -7 10 17 تبریز
    
    -22 104 126
سبزوار -12 6 18 اراک
    
    67 194 127
جیرفت 115 134 19 فردوس
    
    -5 123 128
قزوین 53 73 20 مشهد
    
    -80 49 129
شبستر 166 187 21 خمینی شهر
    
    -94 36 130
گناباد 0 22 22 مبارکه
    
    43 174 131
سمنان 

 ۱۳۱   154 23  
زرند

    
    26 158 132
تویسرکان 128 152 24 اصفهان
    
    9 142 133
ارومیه 104 129 25 شیراز
    
    -37 97 134
اردبیل 20 46 26 گچساران
    
    24 159 135
خلخال 5 32 27 مسجد سلیمان
    
    36 172 136
تفرش 161 189 28 بافق
    
    -72 65 137
فراهان 140 169 29 تهران
    
    -119 19 138
لرستان 7 37 30 اسلامشهر
    
    61 200 139
قم 12 43 31 شهرکرد
    
    88 228 140
یاسوج 84 116 32 رشت
    
    62 203 141
تاکستان -7 26 33 تهران
    
    -118 24 142
ورامین (پیشوا) -30 4 34 اراک
    
    6 149 143
صنعتی خواجه نصیر 58 93 35 میبد
    
    -20 124 144
خرم آباد -24 12 36 ایلام
    
    -5 140 145
شاهد -35 2 37 کازرون
    
    -45 101 146
بردسیر 115 153 38 بناب
    
    67 214 147
آزاد شهر -25 14 39 خمین
    
    48 196 148
آباده 77 117 40 نراق
    
    -132 17 149
زاهدان 22 63 41 یزد
    
    -30 120 150
کاشمر 73 115 42 کاشان
    
    -82 69 151
ایران 4 47 43 گیلان
    
    38 190 152
داراب 4 48 44 شهید باهنر کرمان
    
    76 229 153
تاکستان -12 33 45 دهاقان
    
    -22 132 154
قوچان 31 77 46 لارستان
    
    0 155 155
بروجرد -19 28 47 علامه طباطبایی
    
    14 170 156
بهبهان 43 91 48 گرگان
    
    -91 66 157
بابل -20 29 49 استهبان
    
    20 178 158
گرگان -23 27 50 صنعتی امیر کبیر
    
    -33 126 159
صنعتی شاهرود 10 61 51 کرمان
    
    -74 86 160
تربیت معلم تهران -22 30 52 علم وصنعت ایران
    
    27 188 161
سمنان -12 41 53 نجف آباد
    
    -73 89 162
بقیه اله 79 133 54 خوراسگان
    
    -50 113 163
سلماس -1 54 55 تبریز
    
    41 205 164
زنجان 26 82 56 بیرجند
    
    -66 99 165
میانه 15 72 57 صنعت آب و برق
    
    63 229 166
دماوند 44 102 58 شهرضا
    
    62 229 167
دانشگاه علوم و بهزیستی توانبخشی 0 59 59 دزفول
    
    0 168 168
اقلید -55 5 60 تنکابن
    
    37 206 169
تهران پزشکی -36 25 61 فلاورجان
    
    -108 62 170
شهرکرد 41 103 62 تربت جام
    
    58 229 171
دانشکده بجنورد -13 50 63 شهرمجلسی
    
    -63 109 172
یزد 42 106 64 تربیت دبیرشهید رجائی
    
    -46 127 173
مرودشت 9 74 65 ارومیه
    
    -31 143 174
مراغه -9 57 66 تربیت معلم سبزوار
    
    17 192 175
طبس -12 55 67 سمنان
    
    53 229 176
هنر تبریز 11 79 68 زنجان
    
    50 227 177
ولی عصر رفسنجان 70 139 69 شهرری
    
    -12 166 178
شهر بابک 125 195 70 ایلام
    
    -57 122 179
آشتیان -27 44 71 بوعلی سینا
    
    24 204 180
بوشهر -54 18 72 کرمان
    
    -18 163 181
ملایر 100 173 73 مازندران
    
    -46 136 182
بابل -66 8 74 کرج
    
    -95 88 183
سیستان و بلوچستان 43 118 75 بافت
    
    45 229 184
بوئین زهرا 123 199 76 شهرکرد
    
    -73 112 185
مازندران 42 119 77 گرمسار
    
    -41 145 186
نیشابور -10 68 78 اردبیل
    
    -57 130 187
تربیت معلم آذربایجان -72 7 79 تهران شمال
    
    -51 137 188
اهواز -2 78 80 شهید بهشتی
    
    -12 177 189
فسا -23 58 81 سیرجان
    
    39 229 190
نکا 68 150 82 صنعتی سهند
    
    -120 71 191
یزد -16 67 83 فردوسی مشهد
    
    37 229 192
قیام دشت 117 201 84 فیروزکوه
    
    -28 165 193
اراک 126 211 85 نور
    
    14 208 194
آبادان خرمشهر -48 38 86 ارسنجان
    
    -24 171 195
پرند 75 162 87 اهر
    
    23 219 196
اردکان -12 76 88 الزهرا
    
    -86 111 197
هنر اصفهان -54 35 89 جهرم
    
    -51 147 198
کرمانشاه -38 52 90 مرند
    
    -20 179 199
الیگودرز 94 185 91 همدان
    
    7 207 200
نوشهر ـ چالوس -28 64 92 زابل
    
    -107 94 201
کاشان 90 183 93 کرمانشاه
    
    -94 108 202
بوشهر 66 160 94 رودهن
    
    7 210 203
کردستان -42 53 95 منابع طبیعی گرگان
    
    5 209 204
سپیدان -11 85 96 بجنورد
    
    -14 191 205
بندر انزلی -76 21 97 سنندج
    
    -39 167 206
میمه -28 70 98 کردستان
    
    -147 60 207
رامهرمز -9 90 99 بیرجند
    
    21 229 208
امیدیه 28 128 100 رازی کرمانشاه
    
    -25 184 209
دورود 128 229 101 ابرکوه
    
    -35 175 210
بوشهر 59 161 102 اردستان
    
    12 223 211
رفسنجان 54 157 103 بندرعباس
    
    3 215 212
یاسوج 112 216 104 آیت اآملی
    
    -11 202 213
سوادکوه -18 87 105 علی آباد کتول
    
    -16 198 214
ماهشهر 32 138 106 مهاباد
    
    3 218 215
سراب -9 98 107 سبزوار
    
    -8 100 108
شیروان
     منبع  ماهنامه معارف شماره ۴۹

 

 

احادیث

قالَ الاِْمامُ الرِّضاعلیه السلام

- سه ویژگى برجسته مؤمن
لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. 2ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. 3ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.
مؤمن، مؤمن واقعى نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پیامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستى و پریشان حالى است.
- پاداش نیکى پنهانى و سزاى افشا کننده بدى
«أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَةً، وَ الْمُذیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ.»:
پنهان کننده کار نیک [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشکارکننده کار بد سرافکنده است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.
- نظافت
«مِنْ أَخْلاقِ الأَنْبِیاءِ التَّنَظُّفُ.»:
از اخلاق پیامبران، نظافت و پاکیزگى است.
- امین و امین نما
«لَمْ یَخُنْکَ الاَْمینُ وَ لکِنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ.»:
امین به تو خیانت نکرده [و نمىکند] و لیکن [تو] خائن را امین تصوّر نموده اى.
- مقام برادر بزرگتر
«أَلاَْخُ الاَْکْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاَْبِ.»:
برادر بزرگتر به منزله پدر است.
- دوست و دشمن هر کس
«صَدیقُ کُلِّ امْرِء عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ.»:
دوست هر کس عقل او، و دشمنش جهل اوست.
- نام بردن با احترام
«إِذا ذَکَرْتَ الرَّجُلَ وَهُوَ حاضِرٌ فَکَنِّهِ، وَ إِذا کَانَ غائِباً فَسَمِّه.»:
چون شخص حاضرى را نام برى [براى احترام] کنیه او را بگو و اگر غائب باشد نامش را بگو.
- بدى قیل و قال
«إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْقیلَ وَ الْقالَ وَ إضاعَةَ الْمالِ وَ کَثْرَةَ السُّؤالِ.»:
به درستى که خداوند، داد و فریاد و تلف کردن مال و پُرخواهشى را دشمن می دارد.
- ویژگیهاى دهگانه عاقل
«لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ، وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ، وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(علیه السلام): لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى.»:
عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:1ـ از او امید خیر باشد. 2ـ از بدى او در امان باشند. 3ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد. 4ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد. 5ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. 6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود. 7ـ فقر در راه خدایش از توانگرى محبوبتر باشد. 8ـ خوارى در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد. 9ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد. 10ـ سپس فرمود: دهمى چیست و چیست دهمى؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.
- ایمان، تقوا و یقین
«إِنَّ الاِْیمانَ أَفْضَلُ مِنَ الاٌِسْلامِ بِدَرَجَه، وَ التَّقْوى أَفْضَلُ مِنَ الاِْیمانِ بِدَرَجَة وَ لَمْ یُعطَ بَنُو آدَمَ أَفْضَلَ مِنَ الْیَقینِ.»:
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فرزند آدم چیزى بالاتر از یقین داده نشده است.
- میهمانى ازدواج
«مِنَ السُّنَّةِ إِطْعامُ الطَّعامِ عِنْدَ التَّزْویجِ.»:
اطعام و میهمانى کردن براى ازدواج از سنّت است.
- صله رحم با کمترین چیز
«صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنْ ماء، وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الأَذى عَنْها.»:
پیوند خویشاوندى را برقرار کنید گرچه با جرعه آبى باشد، و بهترین پیوند خویشاوندى، خوددارى از آزار خویشاوندان است.
- سلاح پیامبران
«عَنِ الرِّضا(علیه السلام) أَنَّهُ کانَ یَقُولُ لاَِصْحابِهِ: عَلَیْکُمْ بِسِلاحِ الاَْنْبِیاءِ، فَقیلَ: وَ ما سِلاحُ الاَْنْبِیاءِ؟ قالَ: أَلدُّعاءُ.»:
حضرت رضا(علیه السلام) همیشه به اصحاب خود مىفرمود: بر شما باد به اسلحه پیامبران، گفته شد: اسلحه پیامبران چیست؟ فرمود: دعا.

مناجات

مناجات عارفان

الهی وای بر من  اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم!
الهی چگونه دعوی بندگی کنم که پرندگان از من می رمند و ددان رامم نیستند ؟!
الهی اگر ستار العیوب نبودی ما از رسوایی چه می کردیم ؟!
الهی دارا تر از من کیست که تو را دارم ؟!
الهی چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بی هوش است .؟!
الهی همه گویند بده حسن گوید بگیر !
 الهی از پای تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد !     مناجاتنامه آیه الله حسن زاده آملی

امام رضا علیه السلام

پرتوى از سیره و سیماى امام رضا(علیه السلام)

حضرت على بن موسى، ملقّب به رضا، در سال 148 هجرى قمرى در روز 11 ذیقعده در مدینه به دنیا آمد. پدر آن حضرت، امام موسى بن جعفر و مادرش بانویى بزرگوار به نام نجمه بود. که او را سمانه و تُکْتَمْ و طاهره نیز مىگفتند. بعد از شهادت امام کاظم(علیه السلام)، آن حضرت در 35 سالگى عهدار دار مسئولیت امامت و حفظ مبانى اسلامى و رهبرى شیعیان گردید.
مدّت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که مىتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد: 1ـ ده سال اوّل امامت آن حضرت که همزمان با دوره زمامدارى هارون بود. 2ـ پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین، فرزند هارون بود. 3ـ پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلّط او بر قلمرو اسلامى آن روز بود.
امام رضا(علیه السلام) در هر یک از این سه دوره، به مقتضاى مسئولیت خطیر امامت، با اوضاع و احوال پیچیده خلافت آن روز که به نام اسلام بر مردم حکومت مىشد و با وجود نابسامانى هاى زیادى که از جهات مختلف در زندگى اجتماعى مردم وجود داشت، وظایف متناسب خود را در راه خدمت به اسلام انجام مىداد.
امام هشتم تا آنجا که قدرت و امکان داشت از فرصتى که در سه سال آخر عمرش پیش آمد، در بیدارى مردم و توجّه دادن آنان به اصول مسائل و پرده برداشتن از چگونگى اغفال آنان به صورت ها و عناوین گوناگون، حدّاکثر استفاده را نمود.
شهادت آن حضرت در سال 203 هجرى در سناباد نوقان، که امروز یکى از محله هاى مشهد است، در 55 سالگى، به وسیله سمّى که مأمون به او خوراند، اتّفاق افتاد.
اکنون مزار و مرقد شریفش بزرگترین زیارتگاه در ایران اسلامى، در شهر مقدّس مشهد، مورد توجّه شیفتگان حضرتش مىباشد.

سفر امام رضا(علیه السلام) به ایران

مأمون که در زمان پدرش از طرف وى والى خراسان بود، بعد از درافتادن با برادرش امین و کشتن او، مرکز خلافت را از بغداد به مرو منتقل کرد.
بعد از استقرار حکومت مطلقه، دو چیز او را واداشت که از امام على بن موسى الرّضا(علیه السلام) دعوتى مصرّانه به عمل آورد تا حضرت را به زور و اکراه هم که شده به مقرّ حاکمیّت خود بکشاند:1ـ خالى بودن دستگاه حکومتى از وجود یک رکن مهمّ علمى و معنوى،2ـ جلوگیرى از نفوذ چشمگیر مردم آگاه، به ویژه طرفداران آل على(علیه السلام).
مأمون گمان مىکرد با آمدن على بن موسى الرّضا(علیه السلام) به ایران، ضمن پر شدن خلأ علمى و معنوى، با عَلَم کردن ولیعهدىِ آن حضرت، در ظاهر به خواسته هاى طرفداران آل على و پیروان امام هشتم جامه عمل پوشانده مىشود و آرامشى در قلمرو حکومت ایجاد و راه بهره بردارى هاى سیاسى هم هموار مىگردد، یا دستکم با این اقدام، سرپوشى روى کارهایى که شده و یا در شرف انجام است، گذاشته مىشود.

مردم ایران و آل على(علیه السلام)

اشاره به این نکته نیز لازم است که در خطّه ایران، مردم به آل على(علیه السلام) و امامان شیعه، علاقه و محبّتى خاصّ داشتند و زمینه مساعدى از نظر معنوى در دلهاى مردم ایران درباره علویان وجود داشت.
ایرانیان آگاه و خیرخواه از حکومت هاى گذشته خود خاطرات خوبى نداشتند، زیرا با آنان از طرف زمامداران طورى رفتار مىشد که گویى مردم عادى براى خدمت متصدّیان امور آفریده شده اند و بایستى بدون چون و چرا فرمانبردار آنان باشند! این بود که مردم با آشنایى به اسلام و درک سادگى و طبیعى بودن مقرّرات آن، شیفته اسلام شدند و خواستار برقرارى حکومت اسلامى گردیدند.
امّا با ملاحظه این که زمامداران و متصدّیان امور که پس از پیغمبر اسلام قدرتهاى عامّه را در دست داشتند، بر خلاف آنچه اسلام مىخواست عمل کردند، مردم ایران هدفهاى اسلام را عملاً در آن حکومتها نیافتند، لذا به سوى «على»(علیه السلام) که حقّ خلافت او مورد تعدّى قرار گرفته بود متوجّه شدند.
روش على(علیه السلام) و سایر امامان شیعه، از امام حسن و امام حسین تا حضرت موسى بن جعفر(علیهم السلام) که سالهاى سال از اواخر عمرش را در زندان خلیفه و عمّال ستمکارش گذرانده بود، زمینه بسیار مساعدى را فراهم ساخته بود که در جامعه اسلامى و یا دستکم یک ناحیه آن، حکومتى نمونه از آنچه اسلام مىخواست تشکیل شود و تحت نظارت امام و پیشوایى از خاندان على(علیه السلام)قرار گیرد.
در آن زمان چشم هاى امید شیعیان به سوى امام على بن موسى الرّضا(علیه السلام) خیره شده بود، امامى که آوازه دانش و پاکى او به همه اقطار اسلامى رسیده بود، امّا امکان بهره بردارى از افکار بلند و اهداف الهى او فراهم نبود.
پدر بزرگوارش سالهاى طولانى را در زندان هارون گذرانده بود و خودش نیز مدّتها تحت نظر دستگاه هاى حاکم بود.
آرى خلفاى گذشته راضى نبودند که این چهره هاى پاک در جامعه اسلامى شناخته شوند، زیرا بیم آن داشتند که اگر مردم با آنان و کمالاتشان آشنا شوند، بىمایگى خود آنان و چاپلوسانى که در دستگاه شان حاکم بر مقدَّرات مردم شده بودند و هیچ گونه صلاحیتى نداشتند ظاهر گردد.
آن گروهِ عارى از اسلامى که از اسلام فقط ریاست و بهره بردارى از آن را براى خود مىخواستند و تنها به منافع خود مىاندیشیدند، طبیعى بود که صالحان و لایقان را منزوى سازند و خود بر اریکه قدرت بنشینند و مرکب هوس را بتازند و نیکان را به حساب نیاورند.
مأمون مىخواست، ضمن استفاده از موقعیّت علمى و اجتماعى حضرت رضا(علیه السلام)، کارهاى او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد.
از طرف دیگر، با این کار، مىتوانست محبوبیّت قابل ملاحظه اى در میان مردم بسیارى که امام رضا را دوست مىداشتند به دست آورد.
و شاید مقاصد دیگرى نیز در بین بوده است، چنان که معمولاً متصدّیان امور سیاسى براى هموار کردن راهها به منظور رسیدن به مقاصد سیاسى و اجتماعى خود، همیشه اغراضى در سر و یا در سرّ و ضمیر دارند که از آن جمله مىتوان از لطمه زدن به نفوذ و موقعیت کسانى که موقعیّتهاى حسّاسى دارند و خودخواهى هاى سلطه گران اجازه تحمّل آنها را نمىدهد، نام برد.
در این مورد هم اگر متانت و طرز زندگى ساده امام(علیه السلام) نبود، سوء استفاده گران و هوچیان، بىمیل نبودند او را به دنیا دوستى و حبّ جاه و مقام و نظایر آن متّهم سازند.
با توجّه به همه این نکات، قرار شد که حضرت رضا(علیه السلام) را براى حضور در مرکز خلافت اسلامى، که از حدود کشورهاى عربى به ایران منتقل شده بود، حاضر سازند.
در این امر، نقش و نقشه فضل بن سهل، وزیر اعظم و مورد اعتمادِ مأمون را، که اصالتاً نژاد ایرانى داشت، نمىتوان نادیده انگاشت.

عکس العمل امام رضا(علیه السلام) در برابر دعوت مأمون

امام رضا(علیه السلام) براى این که به مأمون و کارگزاران او بفهماند که از مقاصد نهانى و نقشه هاى طرح شده آگاهى دارد، ابتدا آن دعوت را نپذیرفت، ولى اصرار و تأکیدهاى فراوانى انجام گرفت تا سرانجام، منجرّ به حرکت امام از مدینه به طرف مَروْ، مرکز خلافت اسلامى آن روز گردید.
امام(علیه السلام) طىّ مسافرتى به مکّه، از طریق عراق، عازم خراسان شد. از مکّه تا بصره، قافله با تشریفاتى خاصّ به راه افتاد. هودج هاى مجلّلِ دستگاه خلافت و وسایل مفصّل و اعجابانگیز دربار حکومت، که خود آنها جزء نقشه هاى طرح شده بود، همراهان امام را حمل مىکرد.
این همراهان، شامل والى مدینه و گروهى از رجال و اشراف آن روز بودند. امّا امام رضا(علیه السلام) هیچ کس از افراد خانواده را همراه نیاورد، حتّى یگانه فرزند عزیز خود محمّد، ملقّب به جواد را هم در مدینه گذاشت و خود به تنهایى، راهى سفر به ایران شد. امام(علیه السلام) در طول راه حجاز تا بصره، در هر شهرى به مناسبتى، با مردم مذاکراتى داشت. از بصره تا خرّمشهر از راه آب و از خرّمشهر به اهواز و سپس از راه اراک، رى و نیشابور، مسافرت ادامه یافت. سرانجام، روز 10 شوّال 201 هجرى قمرى این قافله به مرو رسید.
حضرت رضا(علیه السلام) در مرکز خلافت اسلامى با دانشمندان مختلف آن زمان، به ویژه رهبران مذاهب و ادیان غیر اسلامى، مناظرات و مباحث علمى جالبى داشتهاند.
همه علماى مذاهب و صاحبان افکار و آراى مختلف، به بزرگوارى و احاطه علمى آن حضرت ـ که در مواقع لزوم هم با همان زبان و اصطلاحات خاصّ و حتّى از منابعِ دینىِ خود آنان صحبت مىکرد ـ اقرار و اعتراف کردهاند.
مجموعه مناظرات حضرت رضا(علیه السلام) با دانشمندان زرتشتى و مادّیگرایان و اسقف هاى بزرگ کاتولیک و علماى بزرگ یهود، در کتاب پرارج و گرانبهاى الإحتجاج، تألیف ابىمنصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، از علماى قرن ششم هجرى، نقل گردیده است.
آنچه در همه این موارد چشمگیر بود این بود که تمام کسانى که با آن حضرت رو به رو مىشدند و مباحثاتى انجام مىدادند، در برابر کمالات معنوى امام(علیه السلام) تسلیم مىشدند و جز قبول حقّ و اقرار و اعتراف به مقام شامخ علمى امام(علیه السلام) و صحّت مطالبى که مىفرمود، چاره اى نداشتند. این مسأله خود موجب شهرت فوق العاده آن حضرت در زمینه احاطه کامل علمى و شایستگى همه جانبه از نظر رهبرى مىشد.
از درس ها و مطالب آموزنده حضرت رضا(علیه السلام) مطالبى توسّط دانشمندان بزرگوار اسلامى جمع آورى گردیده، از جمله کتاب عیون اخبار الرّضا و نیز کتاب علل الشّرایع که در آن از حکمت و مصالحى که در مورد احکام و دستورهاى علمى اسلام، فوائد و آثار آنها از امام(علیه السلام) رسیده یاد شده است. این دو کتاب به وسیله مرحوم شیخ صدوق تألیف گردیده است.
کتابهاى دیگرى نیز مانند طبّ الرّضا یادگار آن حضرت است که هر یک در جاى خود، کمالات و بزرگوارى آن امام عزیز را معرّفى می کند. منبع :erfan.ir

ادامه شبهات در باره حجاب

 

2 . حجاب‌ ویژة‌ زنان‌ پیامبر(ص) است‌؟

گفته‌ می‌شود حجابی‌ که‌ در آیات‌ قرآنی‌ از آن‌ یاد شده‌ مختص‌ زنان‌ پیامبراست‌ و بر دیگر زنان‌ مسلمان‌ پوشش‌ و حجاب‌ لازم‌ نیست‌.

اینان‌ چنین‌ استشهاد می‌کنند که‌ مخاطب‌ آیات‌ حجاب‌، زنان‌ رسول‌ خدامی‌باشند مانند:

«یا نساء النبی‌ لستن‌ کاحد من‌ النساء ...»      

ای‌ زنان‌ پیامبر(ص)، شما همانند دیگر زنان‌ نیستید.         

«و اذا سألتموهن‌ متاعاً فسئلوهن‌ من‌ وراء حجاب‌»          

و اگر از زنان‌ پیامبر(ص) چیزی‌ خواستید، از پشت‌ پرده‌ بخواهید.

این‌ سخن‌ را قاسم‌ امین‌ و برخی‌ دیگر از همراهان‌ وی‌ بیان‌ کرده‌اند.

پاسخ‌ این‌ مطلب‌ از مباحث‌ قبل‌ روشن‌ گشت‌؛ زیرا اولاً برخی‌ آیات‌ قرآنی‌عمومیت‌ دارد و مختص‌ زنان‌ پیامبر نیست‌ مانند: آیة‌ 59 از سورة‌ احزاب‌ وآیة‌ 31 از سورة‌ نور، و آیاتی‌ که‌ زنان‌ پیامبر را مخاطب‌ قرار داده‌است‌، به‌تعلیل‌های‌ عامی‌ ختم‌ می‌شود مانند «ذلکم‌ اطهر لقلوبکم‌ و قلوبهن‌».

به‌جز آیات‌ قرآنی‌، روایات‌ بسیاری‌ که‌ به‌ حد تواتر معنوی‌ می‌رسد،

بر لزوم‌ حجاب‌ دلالت‌ می‌کنند. با این‌ همه‌، اجماع‌ فقهای‌ اسلامی‌ از آغازتاکنون‌ را نیز به‌ همراه‌ دارد.

آیا با این‌ ادله‌ می‌توان‌ گفت‌ حجاب‌ مختص‌ زنان‌ پیامبر است‌؟ بر این‌اساس‌، این‌ حدسی‌ دور از سند علمی‌ است‌ که‌ با ادلة‌ متقن‌ ناسازگار است‌.

 

3 . حجاب‌، عادتی‌ غیر اسلامی‌ است‌؟

گاه‌ گفته‌ می‌شود، حجاب‌ و پوشش‌ از سایر امت‌ها به‌ مسلمانان‌ رخنه‌ کرده‌است‌. قاسم‌ امین‌ در کتابش‌ نوشته‌ است‌:

پوشش‌ عادتی‌ است‌ که‌ از اختلاط‌ و ارتباط‌ با سایر ملت‌ها درمیان‌ مسلمین‌رخنه‌ کرده‌ است‌. آنان‌ این‌ سنت‌ را نیکو شمرده‌ و بر آن‌ لباس‌ دین‌پوشانیده‌اند مانند سایر عادت‌های‌ ویرانگر که‌ به‌ نام‌ دین‌ درمیان‌ مسلمانان‌رسوخ‌ کرده‌ و دین‌ از آن‌ بیزار است‌.

 

دکتر محمد سعید عشماوی‌ نیز می‌گوید:

نمونة‌ بارز اختلاط‌ اندیشة‌ دینی‌ با فرهنگ‌ عمومی‌ مسألة‌ حجاب‌ است‌. دراین‌ مسأله‌ توصیه‌های‌ دینی‌ با واقعیت‌های‌ اجتماعی‌ گره‌خورده‌ است‌. ازاین‌رو، در این‌ زمینه‌ آرایی‌ متناقض‌ عرضه‌ شده‌ است‌. برخی‌ آن‌ را واجب‌دینی‌ می‌انگارند و گروهی‌ دیگر آن‌ را شعار سیاسی‌ قلمداد می‌کنند.

ویل‌ دورانت‌ معتقد است‌ حجاب‌ از ایرانیان‌ به‌ مسلمانان‌ رسید:

ارتباط‌ عرب‌ با ایران‌ از موجبات‌ رواج‌ حجاب‌ در قلمرو اسلام‌ بود....

نهرو نیز در نگاهی‌ به‌ تاریخ‌ جهان‌ همین‌ رأی‌ را تأیید کرده‌ و ابرازتأسف‌ می‌کند که‌ این‌ عادت‌ به‌ هند نیز سرایت‌ کرده‌ است‌.

متأسفانه‌ این‌ رسم‌ ناپسند کم‌ کم‌ یکی‌ از خصوصیات‌ جامعة‌ اسلامی‌ شد و هندنیز وقتی‌ مسلمانان‌ بدین‌جا آمدند، آن‌ را آموخت‌.

در پاسخ‌ این‌ پرسش‌ باید گفته‌ شود که‌ به‌ اتفاق‌ همة‌ مورخان‌ ارتباط‌ایرانیان‌ با عرب‌ها در سال‌های‌ پس‌ از رحلت‌ پیامبر اتفاق‌ افتاد یعنی‌ پس‌ ازفتح‌ ایران‌ در زمان‌ خلیفة‌ دوم‌ به‌ سال‌ شانزدهم‌ هجری‌. ولی‌ آیات‌ حجاب‌ که‌در قرآن‌ نازل‌ شده‌ و احادیثی‌ که‌ از رسول‌ خدا در این‌ زمینه‌ نقل‌ شده‌ همه‌مقدم‌ بر آن‌ است‌، زیرا آیات‌ حجاب‌ در سال‌ پنجم‌ هجری‌ نازل‌ شد. به‌ این‌آیات‌ و احادیث‌ در صفحات‌ قبل‌ اشاره‌ شد.

همچنین‌ سختگیری‌های‌ خلیفة‌ دوم‌ در امر حجاب‌ زنان‌، نشان‌ از آن‌ داردکه‌ این‌ امر برگرفته‌ از دیگران‌ نبوده‌است‌.

به‌ نظر می‌رسد از وجود حجاب‌ در میان‌ دیگر امت‌ها و رعایت‌ آن‌به‌گونه‌ای‌ نزدیک‌ به‌ آنچه‌ اسلام‌ آورده‌، می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ این‌ سنّت‌دینی‌ ریشه‌ای‌ در فطرت‌ و ساختار وجودی‌ انسان‌ دارد. چنان‌که‌ در بحث‌های‌آینده‌ بیش‌تر بدان‌ می‌پردازیم‌. بدین‌ معنا که‌ جوامع‌ انسانی‌ بیش‌ و کم‌ و بااختلاف‌ سلایقی‌، پوشش‌ را رعایت‌ می‌کردند.

 

4 . حجاب‌، شعار سیاسی‌ است‌؟

تعبیر برخی‌ از نویسندگان‌ این‌ است‌ که‌ حجاب‌، نوعی‌ شعارسیاسی‌ است‌که‌ برخی‌ گروه‌های‌ مبارز آن‌را برای‌ خود برگزیده‌اند، این‌ شعار ربطی‌ به‌ دین‌و شریعت‌ ندارد.

به‌ طور خلاصه‌ می‌توان‌ گفت‌ تأکید وسواس‌گونه‌ حکومتگزاران‌ کنونی‌ برحجاب‌ زن‌، تنها ناشی‌ از یک‌ اعتقاد مذهبی‌ نیست‌، بلکه‌ در حال‌ حاضرنمادی‌ است‌ که‌ همچون‌ اهرمی‌ سیاسی‌ در خدمت‌ حفظ‌ مبانی‌ زیر قرار گرفته‌است‌ ...

محمد سعید عشماوی‌ نیز همین‌ نظر را دارد.

این‌ عقیده‌ دو بعد دارد، یکی‌ آن‌که‌ حجاب‌ امر دینی‌ نیست‌ و دیگر آن‌که‌شعار سیاسی‌ برخی‌ گروه‌ها قرار گرفته‌ است‌.

نسبت‌ به‌ قسمت‌ اول‌ در مباحث‌ قبل‌ به‌ تفصیل‌ سخن‌ گفتیم‌ و بطلان‌ این‌عقیده‌ و نظر به‌ اثبات‌ رسید، بنابراین‌ اگر ریشه‌ دینی‌ دارد و مورد تأکید وتوصیه‌ دین‌ قرار گرفته‌، بخش‌ دوم‌ این‌ نظر هم‌ باطل‌ است‌. از آن‌ گذشته‌ اگرحجاب‌ امر دینی‌ است‌ چه‌ مانعی‌ دارد که‌ شعائر دینی‌، شعار سیاسی‌ نیزقرارگیرد. این‌ امر در امور عبادی‌ خالص‌ دین‌ مانند: حج‌، نماز جماعت‌،

نماز جمعه‌ و بسیاری‌ از آداب‌ و رسوم‌ مانند: منع‌ از تشبه‌ به‌ کفار در لباس‌ و...نیز رعایت‌ شده‌ است‌.

در این‌ زمینه‌ علامه‌ سید محمدحسین‌ فضل‌الله سخنی‌ نغز دارد وی‌ درپاسخ‌ به‌ همین‌ سؤال‌ گفته‌ است‌:

به‌ طور طبیعی‌ هرگاه‌ جنگ‌ سیاسی‌ سختی‌ درگیرد، تمامی‌ عنوان‌ها و قالب‌هاکه‌ از مواضع‌ سخت‌ یک‌ جبهه‌ حکایت‌ می‌کند برای‌ جبهة‌ دیگر اعلام‌ خطرخواهد بود. از این‌رو، دولت‌ بزرگی‌ چون‌ فرانسه‌ که‌ حامی‌ آزادی‌ انسان‌هااست‌، از حجاب‌ اسلامی‌ در مدارس‌ جلوگیری‌ می‌کند زیرا، جنبش‌ اسلامی‌ راتهدیدی‌ برای‌ منافع‌ خود در مغرب‌ عربی‌ می‌داند.

 

5 . خداوند بزرگ‌تر از آن‌ است‌ که‌ ...

برخی‌ چنین‌ می‌پندارند که‌ خدای‌ بزرگ‌ که‌ همة‌ هستی‌ از آن‌ اوست‌ و به‌انسان‌ها و بندگانش‌ مهربان‌ و رحیم‌ است‌، هیچگاه‌ زنی‌ را به‌ خاطر آشکاربودن‌ چند تار مو یا ... به‌ جهنم‌ نمی‌فرستد.

این‌ سخن‌ گرچه‌، صورتی‌ عامیانه‌ دارد اما می‌خواهد به‌ یک‌ استنتاج‌ کلامی‌برسد که‌ چنین‌ سختگیری‌هایی‌ از سوی‌ خداوند نیست‌، دیگران‌ دین‌ خدا راسخت‌ کرده‌ و عرصة‌ حیات‌ را بر بندگان‌ خدا ضیق‌ ساخته‌اند.

به‌ نظر می‌رسد پاسخ‌ گفتن‌ به‌ این‌ پرسش‌ چندان‌ دشوار نباشد. زیرا این‌سخن‌ را در مورد تمامی‌ احکام‌ دینی‌ می‌توان‌ بر زبان‌ راند. یعنی‌ می‌توان‌ گفت‌خداوند بندگان‌ را به‌ خاطر ترک‌ چند رکعت‌ نماز، یا چند روز روزه‌ خواری‌ ویا ... به‌ جهنم‌ نمی‌برد. و نتیجة‌ این‌ سخن‌ نوعی‌ اِباحی‌گری‌ در عمل‌ است‌.

گذشته‌ از آن‌، مگر قرآن‌ کتاب‌ الهی‌ و سخن‌ خداوند نیست‌، آیا نباید به‌سخنان‌ خدای‌ رحیم‌ در نامه‌اش‌ به‌ سوی‌ انسان‌ها گوش‌ فرا داد؟ آیا تهدیدهای‌خداوند در کتابش‌ قابل‌ اعتنا نیست‌؟ مگر آن‌که‌ منکر اصل‌ کتاب‌ شویم‌ که‌ درآن‌ صورت‌ بحث‌ و استدلال‌ باید به‌ گونه‌ای‌ دیگر صورت‌ پذیرد.

از سوی‌ دیگر، اگر خدای‌ رحیم‌ زنی‌ را به‌ خاطر عریانی‌ چند تار مو به‌جهنم‌ نبرد، آیا این‌ زن‌، نباید خواستة‌ مولای‌ خود را محترم‌ بشمارد؟

انسانی‌ که‌ همه‌ چیزش‌ از پروردگار می‌باشد، عقل‌ به‌ وی‌ حکم‌ می‌کند،فرمان‌ها و توصیه‌های‌ آفریننده‌ را پاس‌ دارد و در حد توان‌ بدان‌ پایبند باشد.  (حجاب مهریزی ) این مطلب ادامه دارد  

 

تبریک

میلاد خجسته حضرت فاطمه معصومه علیها السلام مبارک باد !