معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

غنا و موسیقی

غنا و موسیقى
 روایات فراوانى فى الجمله دلالت بر حرمت آواز خواندن طرب آور (غنا) و نواختن ساز (موسیقى) و نیز گوش دادن به آنها دارد، از سوى دیگر، در برخى از روایات مواردى مانند غنا در قرائت قرآن و مجلس عروسى و نیز غنا بدون موسیقى جایزشمرده شده است. از مجموعه روایات مى توان به این نتیجه رسید که غنا به تنهایى حرام نیست و حتى اگر داراى مفاهیم لهوى باشد حکم آن بیش از کراهت نخواهدبود، زیرا دلیلى بر حرمت مطلق لهو نیست و تنها هنگامى که با فعل حرامى مانندموسیقى حرام یا مجلس حرام همراه شود حرمت آن به غنا و استماع آن سرایت خواهد کرد. اما درباره موسیقى مى توان گفت، موسیقى حماسى و غیر مطرب از ادله حرمت استثنا مى شود و موسیقى لهوى غیر مطرب نیز مکروه است، بلکه شاید بتوان گفت فقط موسیقى مطرب که به گونه اهل لهو نواخته مى شود حرام است.
نخست، حکم غنا غنا فی الجمله حرام است و در این مطلب اشکالى نیست، زیرا در این باره روایات مستفیضه اى وجود دارد که برخى از آنها از نظر سند کامل است.
«غناء» عبارت از صوت مطرب است. تفاوتى نیست که طرب به نحوى باشد که سبب گریه گردد، یا سبب شادى. هر دو گونه، طرب و خفت [سبکى] شمرده مى شود. غنابراى سرگرمى [لهو] و لذت به کار مى رود، چه این لذت به واسطه آواز شاد پدیدآید و چه به واسطه رهایى از حزن و اندوه از طریق آوازهاى غمناک. مفهوم غناچیزى نیست جز امثال این گونه آوازها، که معمولا براى سرگرمى و لذت به یکى از دو شکل یاد شده به کار مى روند.
در لسان العرب آمده است:غنا در صدا آن است که ایجاد طرب کند.
((1)) در صحاح، طرب چنین معنا شده است:خفتى [سبکى] که بر اثر شدت اندوه یا شادى به انسان دست مى دهد.((2)) نیز آمده است:
غنا به کسر غین، نوعى سماع [آواز] است.
((3)) در لسان العرب آمده است:
کلمه غنا در مال با الف مقصور است و در سماع با الف ممدود، کسى که صداى خویش را بلند مى کند و مى کشد که عرب این صدا را غنا مى نامد. غنا با فتحه به معناى نفع است و غنا با کسره به معناى سماع است.
((4)) نیز در لسان العرب آمده است:
هر صداى زیبایى را که گوش آدمى از آن لذت مى برد، سماع مى نامند و سماع همان غنا است. مسمعه، یعنى آواز خوان.
((5)) روشن است که این تعبیرهاى مختلف همه به یک معنا اشاره دارند و آن، انواع آوازبراى لهو و لعب است.
به هر حال، براى اثبات حرمت غنا، چنان که گفته ایم، روایات مستفیض در حد کافى وجود دارد که دست کم برخى از آنها از جهت سند کامل اند، از قبیل آنچه در پى مى آید:
1. روایت زید شحام:
قال ابو عبداللّه(ع): بیت الغناء لاتؤمن فیه الفجیعة و لاتجاب فیه الدعوة ولایدخله الملک،
((6)) امام صادق(ع) فرمود: خانه غنا از فاجعه در امان نیست و دعا در آن به اجابت نمى رسدو فرشته به آن وارد نمى شود.
2. همچنین روایت دیگرى از زید شحام:
قال: سالت ابا عبداللّه(ع) عن قوله عزوجل: واجتنبوا قول الزور
((7))، قال: قول الزور((8)) الغناء، از امام صادق(ع) در باره این کلام خدا پرسیدم که مى فرماید:
از سخن زور اجتناب کنید، فرمود: سخن زور غنا است».
این دو روایت از نظر سند کامل است.
3. روایت حمران از امام صادق(ع) که مى فرماید:... فاذا رایت الحق قد مات و ذهب اهله و رایت الجور قد شمل البلاد... ویستمر فی ذکر شیاع الفحشاء و الفساد... و رایت الملاهی قد ظهرت یمر بها لا یمنعها احد احدا ولایجترئ احد على منعها... ،
((9)) چون دیدى حق پایمال مى گردد و اهل حق از بین رفته اند و ستم همه جا را فرا گرفته است... و مردم پیوسته در پى گسترش فحشا و فسادند و... دیدى که آشکارا به سرگرمى ها [ملاهى] مشغول اند و کسى آنها را باز نمى دارد و بر منع از آن جرات نمى کند....
هر چند نمى توان حرمت همه انواع لهو را از این روایت استنباط کرد، ولى غنا یادست کم برخى اقسام غنا از بارزترین مصادیق آن محسوب مى شود. البته اطلاق آن برهمه اقسام غنا صحیح نیست. این روایت نیز از حیث سند کامل است.حرمت غنا مخصوص فاعل آن نیست، بلکه شامل گوش دادن به آن نیز مى شود به دلیل برخى روایات که از جهت سند کامل است، مانند:

1
. روایت على بن جعفر که از برادرش موسى بن جعفر(ع) نقل مى کند:
سالته عن الرجل یتعمد الغناء یجلس الیه، قال: لا،((10)) از امام(ع) در باره مردى پرسیدم که به عمد غنا مى خواند.
گفتم: آیا نشستن با او جایزاست؟ فرمود: نه.
2
. روایت محمد بن مسلم از ابو الصباح یا محمد بن مسلم و ابو الصباح:

از امام صادق(ع) در باره این آیه کریمه: والذین لایشهدون الزور((11)) پرسیدم، فرمود:«مراد از زور، غنا است.((12))
البته مى توان در روایت اخیر مناقشه کرد که ممکن است شهادت بر غنا شامل هر گونه گوش دادن به غنا نباشد، بلکه مختص آن شنیدنى است که با حضور در مجلس غناباشد.
بنابراین، شاید حرمت غنا از باب حرمت حضور در مجالس گناه باشد.
3. روایت عنبسه از امام صادق(ع):
قال: استماع اللهو و الغناء ینبت النفاق کما ینبت الماء الزرع ،((13)) گوش دادن به لهو و غنا موجب رویش نفاق است، چنان که آب مایه روییدن گیاه است.
ممکن است در این روایت نیز مناقشه شود که بر بیشتر از کراهت دلالت ندارد.به هر حال در این که دلالت روایت نخست کامل است، جاى اشکال نیست.
استثنائات حرمت غنا در روایات، استثنائاتى براى حرمت غنا آمده است:
اول: «حداء» ، یعنى صدایى که همراه ترجیع است و با آن شتران را به راه رفتن تحریک مى کنند. شیخ انصارى در مکاسب مى گوید: «دلیلى بر استثناى حداء، درمقابل اخبار متواترى که دال بر تحریم غنا است، نیافتم، مگر یک حدیث نبوى که شهید ثانى در مسالک((14)) ذکر کرده است. در این روایت آمده است: عبداللّه بن رواحه که مرد خوش صدایى بود، براى شتر حداء مى خواند و پیامبر(ص) او راتقریر فرمود»((15)).
شهیدى در تعلیقه اش بر مکاسب ((16)) از صدوق نقل مى کند که او با اسناد خویش ازسکونى از جعفر بن محمد(ع) از پدرانش(ع) نقل مى کند:
قال: قال رسول اللّه(ص): زاد المسافر الحداء والشعر ما کان منه لیس فیه خناء، رسول خدا(ص) فرمود: توشه مسافر، حداء و شعر است، از آن شعرى که در آن سخن زشت نباشد.
برقى روایتى را مانند این روایت از نوفلى از سکونى نقل کرده است. «خناء» با فتحه اول به معناى سخن زشت و دشنام است.بنابراین، روشن است که «حداء» با عنوان «حداء» استثناء نیست، زیرا ادله آن از نظرسند ضعیف است. صاحب وسایل روایت اخیر را از صدوق نقل مى کند، ولى مى گوید: «لیس فیه جفاء وفی نسخه لیس فیه خناء». سپس مى گوید: «یکى از معانى خناء، طرب است».((17)) به هر حال، روشن گشت که استثناى حداء با همین عنوان، ثابت نیست، اما مى توان دراطلاق دلیل حرمت غنا مناقشه کرد به نحوى که براى خروج حداء از شمول حرمت غنا، به مخصص نیازى نباشد، به این صورت که بگوییم: براساس مناسبت حکم وموضوع، آنچه از دلیل حرمت غنا فهمیده مى شود، حرمت غناى لهوى و لهو با غنااست. بنابراین، حدایى که با هدف واداشتن شتر به حرکت و نه به قصد لهو خوانده مى شود، مشمول اطلاق این دلیل نیست. علاوه بر این، مى توان گفت:
بنابر آنچه دراستثناى چهارم خواهد آمد، غنایى که با موسیقى همراه نباشد، حرام نیست، پس موضوعى براى استثناى حداء باقى نمى ماند.
دوم، غنا در قرآن: از ابو بصیر با سند درست روایت شده است:
قال: قلت لابی جعفر(ع): اذا قرات القرآن فرفعت به صوتی جاءنی الشیطان، فقال: انماترائی بهذا اهلک و الناس. فقال: یا ابا محمد اقرا قراءة ما بین القراءتین تسمع اهلک ورجع بالقرآن صوتک، فان اللّه عز وجل یحب الصوت الحسن یرجع فیه ترجیعا،((18)) به امام باقر(ع) عرض کردم: گاه که قرآن مى خوانم و صداى خود را بلند مى کنم،شیطان مرا وسوسه مى کند که براى خانواده ات و مردم ریا مى کنى. امام(ع) فرمود: اى ابو محمد! نه خیلى بلند بخوان و نه آهسته، به گونه اى بخوان که خانواده ات صدایت را بشنوند و هنگام قرائت، در صداى خود ترجیع کن، زیرا خداوند عزوجل، صداى نیکو را که در آن ترجیع زیبا باشد، دوست دارد.
اما شیخ حر عاملى مى گوید:این روایت بر تقیه حمل مى شود، زیرا گفتیم که روایت یاد شده، با دلیل خاص معارض است و آن همان حدیث نخست، یعنى روایت عبداللّه بن سنان است و نیز بادلیل عام که روایات آن فراوان است و از حد تواتر مى گذرد، تعارض دارد.
((19)) به نظر ما، این روایت چون اخص از روایات مطلق دال بر حرمت غنا است، بر آنهامقدم مى شود و دیگر نوبت به حمل بر تقیه نمى رسد و اگر لزوم حمل بر تقیه به سبب تعارض آن با روایت عبداللّه بن سنان باشد، سند این روایت ناقص است. در روایت عبداللّه بن سنان از امام صادق(ع) آمده است:
قال رسول اللّه(ص): اقراوا القرآن بالحان العرب و ایاکم و لحون اهل الفسق و اهل الکبائر، فانه سیجیء من بعدی اقوام یرجعون القرآن ترجیع الغناء و النوح و الرهبانیة لایجوز تراقیهم. قلوبهم مقلوبة و قلوب من یعجبه شانهم، رسول خدا فرمود: قرآن را به لحن هاى عربى بخوانید و از لحن هاى اهل فسق و گناه دورى کنید. پس از من مردمانى مى آیند که به غنا و نوحه و به سبک راهبان قرآن مى خوانند.
قرآن از حنجره آنان فراتر نمى رود. قلبشان و قلب کسانى که آنان را بزرگ مى دارند واژگون است.

طبرسى این روایت را در مجمع البیان از حذیفة بن یمان از پیامبر(ص) نقل کرده است و شیخ بهایى آن را در کشکول به صورت مرسل آورده است.((20)) بنابراین،از نظر سند ناقص است، از این رو، موجب نمى شود که روایت معارض با آن، حمل بر تقیه شود.
افزون بر این، احتمال حمل بر تقیه در اینجا وجود ندارد، امام(ع) چه انگیزه اى براى تشویق به غنا و مستحب شمردن آن، دارد؟ آیا نمى توانست فقط از جواز آن سخن بگوید، بلکه مجاز شمردن غنا از باب تقیه چه انگیزه اى داشت؟ آیا حرمت غنا همانندحرمت فقاع نبود که در آن جایى براى تقیه نیست؟ بى گمان، بیان حکم واقعى غنا،یعنى حرمت، موجب دور شدن امام از امت وکم شدن تاثیر او در آنان، نمى شد، ازاین روى ائمه(ع) در حرمت فقاع هیچ گاه تقیه نکرده اند. البته اگر حدیث عبداللّه بن سنان از نظر سند ضعیف نبود، هر دو روایت به واسطه تعارض ساقط مى شدند و به عموم روایات حرمت رجوع مى کردیم.
به هر حال، روایت ابوبصیر، بر جواز غنا در قرآن به طور مطلق - یعنى حتى وقتى باموسیقى انجام شود - دلالت ندارد. حداکثر بر جواز قرائت قرآن همراه ترجیع درصوت دلالت مى کند.
در این جا روایت دیگرى است که از حیث سند کامل نیست و دلالت دارد بر این که غنا در قرآن همراه آلات موسیقى، بلکه به طور مطلق مرغوب نیست و آن روایت عبداللّه بن عباس از رسول خدا(ص) است که مى فرماید:ان من اشراط الساعة، اضاعة الصلوات و اتباع الشهوات و المیل الى الاهواء... فعندهایکون اقوام یتعلمون القرآن لغیر اللّه و یتخذونه مزامیر و یکون اقوام یتفقهون لغیر اللّه وتکثر اولاد الزنا و یتغنون بالقرآن... ،((21)) از نشانه هاى آخر الزمان آن است که مردم نماز را ضایع مى کنند و از شهوات پیروى مى کنند و به خواهش هاى خویش میل مى نمایند... در آن هنگام مردمانى هستند که قرآن را براى غیر خدا مى آموزند و همراه مزمار مى خوانند و کسانى هستند که براى غیر خدا تفقه مى کنند و در قرآن غنا مى کنند....به هر صورت، اگر چه روایت ابو بصیر، غنا را در خصوص قرآن تجویز مى کند، امابعید نیست که بتوانیم آن را به هر چیزى که موجب یاد حق شود، مثل مناجات با خدایا مدح ائمه(ع) یا نصایح و مواعظ و مانند آن تسرى دهیم.
وانگهى، ممکن است بگوییم: ترجیع صدا در قرآن و مناجات و مدح ائمه و آنچه داراى مضامین حق است، مشمول اطلاقات دلیل حرمت غنا نمى شود، زیرا براساس مناسبت حکم و موضوع آنچه از این اطلاقات فهمیده مى شود، مربوط به غنایى است که اهل فسق و فجور انجام مى دهند، یعنى غنایى که با آن به لهو مشغول مى شوند.براین اساس، این ادله شامل ترجیع صدا و آوازى نمى گردد که در مضامین حق و براى اثر بیشتر بر انسان سر مى دهند و شاید مقصود از غنا در قرآن که روایت اخیر آن رانکوهش کرده است، قرائت با لحن هاى لهوى است نه صرف ترجیع صدا که تاثیرقرائت را در انسان بیش تر مى کند.
سوم، غناى آوازه خوان در عروسى ها: دلیل این استثنا، روایتى است از ابوبصیر که باسه متن نقل شده است و همه متن ها داراى سند درست است:
1
. ابو بصیر مى گوید:سالت ابا عبداللّه(ع) عن کسب المغنیات، فقال: التی یدخل علیها الرجال حرام و التی تدعى الى الاعراس لیس به باس و هو قول اللّه عزوجل: ومن الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه،((22))و((23)) از امام صادق(ع) در باره مزد آواز خوانان پرسیدم، فرمود: آواز خوانى که میان مردان مى خواند، کسبش حرام است، اما مزد کسانى که به مجالس عروسى دعوت مى شوند،اشکالى ندارد.
در همین باره خداوند عزوجل مى فرماید: برخى از مردم کسانى اند که سخنان بیهوده مى خرند تا از راه خدا گمراه گردند.
2
. از ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:
المغنیة التی تزف العرائس لاباس بکسبها،((24)) کسب آواز خوانى که در مشایعت عروس غنا مى خواند، اشکالى ندارد.
3
. ابوبصیر مى گوید:قال ابوعبداللّه(ع): اجر المغنیة التی تزف العرائس لیس به باس ولیست بالتی یدخل علیها الرجال،((25)) امام صادق(ع) فرمود: مزد آواز خوانى که در مشایعت عروس غنا مى خواند، اشکالى ندارد نه آواز خوانى که در حضور مردان مى خواند.متن سوم دلالت بر این دارد که محدوده غناى مجاز از غناى آواز خوان در مجالس عروسى وسیع تر است، زیرا ظاهر عبارت، پس از آن که درآمد آواز خوان درعروسى را بى اشکال مى داند در توضیح این حکم اشاره مى کند که این عمل با غناى حرام فرق دارد. غناى حرام آن است که در حضور مردان باشد.بنابراین، غناى حرام فقط غناى زن آواز خوان در حضور مردان است، اما غنایى که با کارى همچون این همراه نباشد، حرام نیست.منظور این نیست که غنا به طور مطلق حرام نیست و فقط اختلاط مردان و زنان، حرام است. این با قاعده تقیید مطلق به مقید ناسازگار است، روایاتى که اطلاق دارند، برحرمت غنا به طور مطلق دلالت مى کنند و این روایت چون اخص از آن روایات است،بر آنها مقدم مى شود. معناى تقیید این نیست که عنوانى که در دلیل مطلق، حکمى برآن حمل شده است، از موضوعیت آن حکم ساقط مى گردد.

بنابراین، مقتضاى جمع بین مطلق و مقید آن است که غنایى که همزمان با حضورمردان در میان زنان باشد، حرام است نه آن که فقط حضور مردان در میان زنان حرام باشد.با این همه، مخفى نماند که روایت یاد شده دلالت ندارد بر این که فقط حضور مردان میان جمع زنان موجب حرمت غنا است.پس بین این روایت و روایتى که در استثناى چهارم مى آید، - یعنى روایتى که غناى همراه با آلات موسیقى را حرام مى داند -تعارضى وجود ندارد. بر فرض که تعارضى باشد، اطلاق حصر این روایت به واسطه آن روایت، مقید مى شود.
ممکن است بگوییم: این روایت دلالت نمى کند که محدوده غناى مجاز، وسیع تر است از غناى آواز خوان در عروسى به این معنا که هر غنایى را که با چیزهایى از قبیل حضور مردان در میان زنان همراه نباشد، جایز گرداند، زیرا غناى آواز خوان درعروسى چنین نیست که همواره بى حضور مردان در جمع زنان باشد، بلکه این غنا بردو قسم است یا مردان میان زنان حاضرند و یا حاضر نیستند و مقصود از جمله: «لیست بالتی یدخل علیها الرجال»، این است که آن قسم از غنا حلال است که همراه حضورمردان در جمع زنان نباشد. بنابراین، بر بیش از این معنا دلالت ندارد که غناى آوازخوان بدون حضور مردان در عروسى ها جایز است.
چهارم، غنا بدون موسیقى: مقتضاى این استثنا، آن است که غنا بدون موسیقى حتى درغیر امثال قرآن جایز است. این معنا مطابق مدلول روایت على بن جعفر است که درکتاب خویش از برادرش نقل مى کند:
سالته عن الغناء هل یصلح فی الفطر و الاضحى والفرح؟ قال: لا باس به مالم یزمر به، از امام در باره غنا پرسیدم که آیا در عید فطر و عید قربان و ایام شادى جایز است؟فرمود: اگر با مزمار همراه نباشد، اشکالى ندارد.
عبداللّه بن جعفر نیز این روایت را در قرب الاسناد از عبداللّه بن حسن از على بن جعفر نقل کرده است، ولى در این روایت آمده است:
مالم یعص به، ((26)) اگر با غنا معصیت نکند.
متن دوم از نظر سند ناقص است، ولى متن اول کامل است و دلالت مى کند بر آنچه درعنوان این استثنا آورده ایم. اگر موسیقى را غیر از غنا بدانیم این روایت نیز دلالت نمى کند که فقط موسیقى یا مزمار حرام است نه ذات غنا، چرا که این خلاف قاعده تقیید مطلق به مقید است، همان گونه که در استثناى سوم توضیح دادیم. اگر بپذیریم که به مقتضاى قاعده تقیید، غنا بر موسیقى صدق نمى کند، باید گفت: اگر غنا همراه موسیقى باشد، حرام است و اگر با آن همراه نباشد، حرام نیست. ولى این روایت باروایت دیگرى معارض است و آن روایت عبدالاعلى است:
سالت ابا عبداللّه(ع) عن الغناء و قلت: انهم یزعمون ان رسول اللّه(ص) رخص فی ان یقال جئناکم جئناکم حیونا حیونا نحییکم، فقال: کذبوا ان اللّه عز وجل یقول: «و ما خلقناالسماء والارض و مابینهما لاعبین لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلین بل نقذف بالحق على الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون». ((27)) ثم قال: ویل لفلان مما یصف رجل لم یحضر المجلس،((28)) از امام صادق(ع) در باره غنا پرسیدم که مردم مى پندارند رسول خدا اجازه داده است که با حالت غنا بگویند: جئناکم جئناکم حیونا حیونا نحییکم. فرمود: دروغ مى گویند.خداوند عزوجل فرموده است: «ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازى نیافریدیم. اگر مى خواستیم سرگرمى براى خویش بیافرینیم، چیزى مناسب خودمى آفریدیم. ما حق را بر باطل مى کوبیم تا او را هلاک کند و این گونه باطل محو و نابودمى شود، اما واى بر شما از وصفى که مى کنید». سپس فرمود: واى بر فلانى که چنین مى گوید.
هر چند در این روایت پرسش کننده نیاورده است که جمله «جئناکم جئناکم...» همراه مزمار یا دیگر آلات موسیقى است، روایت بر جواز آن دلالت نمى کند، از این رو،روایت قبلى بى معارض است.
نتیجه آنچه گفتیم، این است که غنا به تنهایى حرام نیست، بلکه آن گاه حرام است که مردان در جمع زنان حضور یابند یا با موسیقى همراه شود. همچنین غنا در قرآن وامثال قرآن، بدون موسیقى نه حرام است و نه مکروه، اما غنا با شعرهاى لهو بى حضور مردان در میان زنان و بدون موسیقى، مکروه است، زیرا کم ترین حکم لهو دراسلام کراهت است، چنان که برخى روایات گذشته و روایت عنبسه بر آن دلالت دارد.اگر بگوییم روایت عنبسه بر بیش از کراهت دلالت ندارد، مدلول آن این است که غنابدون موسیقى نیز مکروه است و دلیل مخصصى براى آن وارد نشده است مگرروایتى که بر جواز غنا در قرآن و ترغیب به آن دلالت مى کند. البته ثابت شد که ظاهربرخى نواهى گذشته آن است که غناى لهوى حرام است.
دوم: حکم موسیقى براى اثبات حرمت موسیقى چند راه وجود دارد:
راه اول: تمسک به روایاتى است که در باره موسیقى وارد شده است، مانند روایاتى که در باب صدم از ابواب «مایکتسب به» کتاب وسایل((29)) آمده است و نیز روایات دیگر. روایاتى که در باره موسیقى آمده و از نظر سند کامل است از این قراراست:
1. روایت اسحاق بن جریر که مى گوید از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود:
ن شیطانا یقال له القفندر اذا ضرب فی منزل الرجل اربعین صباحا بالبربط و دخل الرجال وضع ذلک الشیطان کل عضو منه على مثله من صاحب البیت ثم نفخ فیه نفخة فلا یغار بعدها حتى تؤتی نساؤه فلایغار،((30)) شیطانى به نام قفندر هست و زمانى که در خانه مردى چهل روز، بربط نواخته شود ومردان به خانه او بیایند، آن شیطان اعضاى بدن خویش را بر اعضاى صاحب خانه مى گذارد و سپس در آن مى دمد، از آن پس غیرت مرد از میان مى رود و حتى اگر به زنان او دست درازى کنند، هیچ غیرتى نمى ورزد.
2. روایتى که پیش تر از على بن جعفر، از برادرش نقل کردیم:
سالته عن الغناء هل یصلح فی الفطر والاضحى والفرح؟ قال:لاباس به ما لم یزمربه،((31)) از امام(ع) درباره غنا پرسیدم که آیا در عید فطر و عید قربان و ایام شادى جایز است،فرمود: اگربا مزمار همراه نباشد، اشکالى ندارد.
در باره دلالت روایت نخست این اشکال مطرح است که شاید روایت ناظر است براینکه حضور مردان در جمع زنان حرام است، زیرا این روایت فقط در باره نواختن بربط نیست، بلکه فرض آن بر این است که مردان به خانه اهل و عیال این شخص رفت و آمد مى کنند به قرینه دو جمله: «و دخل الرجال» و «فلایغار بعدها حتى تؤتی نساؤه فلایغار».
همچنان که اگر بگوییم نواختن مزمار به تنهایى غنا نیست، در دلالت روایت دوم این اشکال پیش مى آید که روایت در باره غنایى است که با نواختن مزمار همراه است،پس بر این که نواختن مزمار به تنهایى و بدون غنا حرام است، دلالت نمى کند.
اما مى توان ادعا کرد که روایات دال بر حرمت موسیقى هر چند بیش تر آن ها از نظرسند ضعیف هستند، نزدیک به حد استفاضه مى باشند.
راه دوم: تمسک به روایاتى که در باره تحریم ملاهى وارد شده است. پیش تر به یکى از این روایات که از نظر سند کامل است، اشاره شد و در آن آمده است:
و رایت الملاهی قد ظهرت یمربها لایمنعها احد،((32)) اگر چه از این عبارت، اطلاق به فهم نمى آید، اما قدر متیقن از حرام بودن ملاهى، عرفاحرام بودن غنا و موسیقى است.همچنین در روایت عنبسه گذشت که:استماع اللهو والغناء ینبت النفاق کما ینبت الماء الزرع.((33)) ممکن است گفته شود که این روایت بر بیش از کراهت دلالت ندارد.راه سوم: روایات حرمت غنا، بر حرمت موسیقى، دلالت دارد با این ادعا که مفهوم غناشامل موسیقى هم مى شود، زیرا غنا در لغت به صداى مطرب و به سماع تفسیر شده است، معناى اول یا هر دو معنا شامل موسیقى مى شود. شاهد آن تعبیرى است که شیخ طوسى در خلاف آورده و گفته است:
غنا، حرام است، چه صداى آواز خوان باشد و چه صداى نى یا سازهایى از قبیل عودو تنبور و دیگر آلات طرب ، ولى نواختن دف در عروسى ها و مجالس ختنه سورى مکروه است. ((34)) چند نکته:
نکته اول: آیا گوش دادن به موسیقى نیز حرام است؟ پاسخ این پرسش مثبت است واین حکم مطابق راه سوم از راه هاى اثبات تحریم موسیقى است اگر این راه رابپذیریم، همچنین مطابق است با راه دوم، زیرا اگر بگوییم روایت عنبسه برحرمت دلالت مى کند، مساله روشن است و در غیر این صورت، روایت «و رایت الملاهی...»((35)) کفایت مى کند، چرا که آنچه از دلیل حرمت ملاهى از نظر عرف و از حیث مناسبت حکم و موضوع، فهمیده مى شود آن است که سرگرم شدن به لهو حرام است، چه از راه استعمال ملاهى باشد و چه از راه شنیدن آن. بلکه شاید این حکم باراه اول هم مطابق باشد با این فرض که عرفا از روایات تحریم موسیقى و تحریم غنااین گونه برداشت مى شود که تحریم ناظر به سرگرم شدن به لهو است و تفاوتى نیست که انسان از راه گوش دادن به موسیقى و غنا سرگرم شود یا خود به نواختن واستعمال ملاهى بپردازد. البته اگرشنیدن موسیقى بدون قصد گوش دادن به آن باشد،دلیلى بر حرمت آن نداریم، همان گونه که دلیلى بر حرمت شنیدن غنا نیز به این نحووجود ندارد.
نکته دوم: حرام بودن موسیقى مشروط به آن است که مطرب باشد اگر چه مطرب بودن موسیقى به واسطه چیزى باشد که همراه با آن است یا به واسطه غناى مطربى باشد که همراه با موسیقى است. مقصود آن است که اگر موسیقى به نحوى باشد که میان اهل لهو رایج است، حرام است ، اما اگر این گونه نباشد، دلیلى بر حرمت آن وجود ندارد، نه از راه سوم ، زیرا بدون اطراب، غنا صدق نمى کند و نه از راه دوم،زیرا ثابت نشده است که هر چیز لهو، به طور مطلق حرام است. البته ممکن است باتمسک به مثل روایت عنبسه((36)) بگوییم موسیقى لهوى غیر مطرب مکروه است،اما از راه اول نمى توان حرمت آن را ثابت کرد، زیرا اگر استفاضه روایاتى که سندشان ضعیف است، اثبات شود، بازهم نمى توان اطلاق آنها را بر این گونه موسیقى ها ثابت کرد.
نکته سوم: مى توان گفت: موسیقى حماسى حلال است، چون هیچ یک از راه هاى سه گانه بر حرمت آن دلالت ندارد. اما راه اول از این رو که اگر مستفیض بودن روایات ضعیف السند، ثابت شود، باز اطلاق آنها بر این گونه موسیقى اثبات پذیر نیست.
راه دوم نیز برحرمت دلالت ندارد، زیرا اگر موسیقى حماسى براى تهییج جنگ استفاده شود، لهوى نیست تا دلیل حرمت لهو شامل آن شود و اگر براى لهو استفاده شود، گفتیم که نمى توان با ادله حرمت لهو، حرمت همه اقسام لهو را ثابت کرد.

اما راه سوم، از این رو که بر فرض در مفهوم غنا، طرب به معناى مطلق سبکى باشد،نه خصوص سبکى که از شادى یا حزن ناشى مى شود و طبق این فرض ثابت شود که غنا بر موسیقى حماسى صدق مى کند، در این صورت ممکن است بگوییم دلیل حرمت غنا، به مناسب حکم و موضوع، منصرف به غنایى است که در مجالس لهو وطرب متعارف است و موجب رقص یا دست کم لذتى مى شود که از گریه لهوى ناشى است.
پس اگر طبیعت نوعى موسیقى براى لهو و سرگرمى نباشد، بلکه براى ایجادحماسه باشد، دلیل حرمت از آن منصرف است.
شاهد بر این امر، آن که در عصرروایات رسم بوده است که هنگام جنگ بر طبل مى نواخته اند و هیچ روایتى بر حرمت آن وارد نشده است. این ها دست کم بر حلال بودن موسیقى حماسى، چنانچه براى هدفى مقدس به کار رود، دلالت مى کند.نکته چهارم: حرام بودن موسیقى مطرب به آلاتى مانند مزمار و عود اختصاص ندارد،بلکه شامل سازهایى چون دف و طبل هم مى شود. این حکم با وجه دوم و سوم مطابق است، ولى با وجه اول مطابق نیست، چون روایات وجه اول که بر حرام بودن مثل دف و طبل دلالت مى کنند، در حد استفاضه نیستند و از نظر سند ضعیف اند.ممکن است گفته شود: روایت دوم، که در وجه اول گذشت
((37)) دلالت مى کند بر آن که غنا با غیر مثل مزمار جایز است حتى اگر با امثال دف و طبل باشد، زیرا امام(ع)غنایى را که در آن مزمار نباشد، بى اشکال دانسته است، ولى این احتمال وجود داردکه مزمار مثالى باشد براى هر گونه آلات موسیقى.
منظور این نیست که عبارت مستثنى در این حدیث اطلاق دارد و شامل همه نوع موسیقى مى شود، بلکه منظور این است که عبارت مستثنى منه همانند عبارت مستثنى اطلاق ندارد تا هر گونه غنایى، که در آن مزمار نیست، بى اشکال باشد.
نکته پنجم: حرام بودن موسیقى به زمانى اختصاص ندارد که در ضمن آواز باشد، بلکه موسیقى بدون آواز نیز حرام است به دلیل وجه اول و دوم و همچنین به دلیل وجه سوم اگر آن را پذیرفته باشیم.
                                                                                     

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد