پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شاهد اعمال امت مرتضی مطهری
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:
انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا... لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصیلا-
میفرماید: انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا.این آیه در سوره احزاب هم با همین عبارت اضافهای وجود دارد.آنجا میفرماید: یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا ای پیامبر،
ما تو را فرستادهایم گواه بر مردم و گواه بر امت. «شاهد» و «شهید» معنی حضور را میدهد.در زبان عربی به «گواه» از آن جهت «شاهد» میگویند که کسی حق دارد در مورد واقعهای گواهی بدهد که در آن واقعه حاضر باشد، یعنی انسان در مورد واقعهای که در آن حضور دارد و احساس میکند و بالعیان آن را میبیند حق دارد شهادت بدهد.این مسالهای است در باب «قضاء» (قضاوت)، میگویند شهادت به علم جایز نیست، شهادت به عین و به حس جایز است، یعنی اگر شما چیزی را یقین دارید و شک ندارید ولی ندیدهاید، مثلا یقین دارید العیاذ بالله زید همسایه شما شراب میخورد، از صد احتمال یک احتمال هم نمیدهید که شراب نخورد، یعنی هیچ احتمال اینکه بتوانید توجیه هم بکنید نمیدهید، یقین دارید شراب میخورد، اما به چشم خودتان ندیدهاید، یقین دارید که فلان مرد و زن زنا کردهاند ولی به چشم خود ندیدهاید، حق ندارید که این را شهادت بدهید بگویید فلانی زنا کرده یا فلانی شراب خورده است، و اگر شهادت بدهید و قاضی از شما بپرسد که این را که تو شهادت میدهی دیدهای یا ندیدهای، و شما بگویید من ندیدهام ولی یقین دارم، اگر شما عادلترین عادلهای عالم هم باشید، اعدل عدول هم باشید، سلمان فارسی هم باشید قاضی حق ندارد بر این گونه شهادت ترتیب اثر بدهد. حدیثی هست، حضرت صادق علیه السلام فرمودند(با دستشان اشاره کردند): «علی مثل ضوء الشمس» مثل اینکه نور خورشید را میبینی، فقط اگر این طور باشد شهادت بده، غیر از این نه.به همین جهتبرای آنچه که ما در فارسی میگوییم «گواه» در زبان عربی کلمه «شاهد» به کار میبرند، یعنی حاضر، یعنی آن کسی که حاضر واقعه بوده نه آن کسی که عالم به واقعه است، چون غایب از واقعه هم گاهی عالم به واقعه میشود، ولی کافی نیست.علم به واقعه ولی عن غیاب کافی نیست، حضور آن واقعه و شهود آن لازم است.
یکی از نکات مهم و معارف بزرگ قرآن این مساله است که پیغمبر اکرم و به تعبیر قرآن گروهی از مؤمنین-که آن گروهی از مؤمنین این گونه جز اینکه در مقام صمتباشند کس دیگر نمیتواند باشد- (شاهد امت هستند). خدا پیغمبر را «شاهد امت» نامیده است، شاهدی که در دنیا تحمل شهادت میکند و در آخرت ادای شهادت، یعنی او حاضر و ناظر به افعال و اعمال امت است.همین طور که ما میگوییم ملکین رقیب و عتید ناظر و شاهد اعمال ما هستند، همیشه پیغمبر یک امتشاهد و ناظر بر اعمال امت است، و این است که در مساله امامت گفته میشود که شان اصلی امام این نیست که در میان مردم ظاهر باشد و حکومت در دست داشته باشد که اگر این شان را از او گرفته باشند دیگر امام نباشد و از امامتخلع شده باشد، نه، شان اصلی که از آن این شان نتیجه میشود (این است که امام شاهد امت است) یعنی با وجود کسی که در باطن و از نظر باطن شاهد بر همه امت است دیگر نوبتبه کسی که مثل همه افراد امت است و مثل افراد دیگر امتخطا کار است نمیرسد که او خلافت و حکومت را در دستبگیرد.
این است که قرآن در آن آیه میفرماید: یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا ما شما را فرستادهایم به عنوان شاهد و به عنوان گواه امت.این مساله عرض اعمال-که خودش مسالهای است که بر پیغمبر یا امام عرض اعمال میشود-همان مفهوم «شهادت» را میرساند، که در آن آیه میفرماید: و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهادة. این که بعد میفرماید: و ستردون الی عالم الغیب و الشهادة یعنی خیال نکنید این شهادت برای این است که العیاذ بالله خدا نمیداند، شاهدها باید بیایند به اطلاع او برسانند (و او) قاضی این گونه است، این روی آن نظام نیست، این شاهدها هستند و تازه بازگردانده میشوید به کسی که خودش عالم بر غیب و بر شهادت و بر همه چیز است و اعلم است از خود شما و از خود شاهدها بر این مطلب.
انا ارسلناک شاهدا.پس یک شان از شؤون مقام رسالتشهادت است، تحمل شهادت در دنیا و ادای شهادت در آخرت. و مبشرا و نذیرا.شان دیگر تبشیر است و شان دیگر انذار.همیشه پیغمبران مردم را در حال حرکت و در جریان میبینند، یعنی انسان خواه ناخواه این طور است.انسان هیچ وقتساکن نیست، همیشه در حرکت است، منتها در چه راهی و به کدام سو در حرکت است؟پیامبران مبشر و منذر هستند، یعنی راه را ارائه میدهند و بشارت و نوید میدهند که اگر از این راه بروی به چه فتح و سعادت و کمالی نائل میشوی و اگر از آن راه و آن راه بروی به چه بدبختی و شقاوتی نائل میشوی.
حدیثی هست که پیغمبر اکرم با اصحاب نشسته بودند، چند خط از نقطهای به نقطهای رسم کردند، بعد اشاره به خط وسط که خط راستبود کردند و فرمودند این راه من است(صراط مستقیم)و بقیه راهها راههای من نیست، یعنی انسان همیشه در حال حرکت است، منتها یک وقت راه راست را به سوی مقصد در پیش میگیرد و یک وقت از راههای کج میرود، و پیغمبران آمدهاند که مبشر به راه راستباشند.
اینجا عمل خاصی از پیغمبر اکرم صورت گرفته که مساله مبشر بودن و منذر بودن پیغمبر را خیلی خوب مجسم میکند، مخصوصا منذر بودن.در سالهای اول بعثت رسول اکرم بعد از نزول آیه و انذر عشیرتک الاقربین (خویشاوندان نزدیک را باید انذار کنی)دو واقعه رخ داده است، یکی انذار نزدیکان خیلی نزدیک، یعنی بنی هاشم و بنی عبد المطلب که این در خانه خود حضرت صورت گرفته، که عدهای را-که 39 یا 40 نفر بودند، عموهای حضرت، عمو زادگان، عمه زادگان، اینهایی که خیلی نزدیک بودند-دعوت کردند، آن داستان معروف که امیر المؤمنین طفل بودند و (پیغمبر اکرم) دستور دادند که آبگوشتی برای اینها بپزند و ایشان آماده کردند، و بعد ابو لهب چه گفت و...
یک جریان دیگر هست که انذار اقربین کمی از اینها دورتر است-که بعد از آن واقعه صورت گرفته-یعنی همه قریش، چون همه قریش اقربای پیغمبر بودند.خود پیغمبر از قبیله قریش بود یعنی بنی هاشم تیرهای از قریش بودند.پیغمبر اکرم رفتند بالای یکی از کوههای اطراف مکه و فریاد کردند ایها الناس جمع شوید، مطلب مهمی را میخواهم با شما در میان بگذارم.
تا حضرت این را اعلام کردند عده زیادی جمع شدند، اکابر و اصاغر، زن و مرد جمع شدند، بعد حضرت فرمود:ایها الناس!اگر من سخنی به شما بگویم، از من میپذیرید، باور میکنید؟همه گفتند ما از تو جز راستی نشنیدهایم.فرمود اگر به شما اطلاع بدهم که در پشت این کوهها سپاه جراری هست که آهنگ شهر شما را دارند و تصمیم گرفتهاند بیایند شهر شما را غارت کنند افرادتان را بکشند پس آماده و مهیا بشوید، باور میکنید؟همه گفتند البته باور میکنیم، ما از تو سخن خلاف نشنیدهایم.تا این اقرار را از اینها گرفت این جمله را فرمود: فانی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید پس من شما را انذار میکنم که در جلوی شما عذاب بسیار شدید دردناکی هست، اما نه فقط در این دنیا، اگر همین راهی را که الآن دارید میروید ادامه بدهید، در جلوی شما عذاب بسیار شدیدی هست.این جمله خیلی تکان دهنده بود.ابو لهب فریاد زد که تو برای چنین حرفی ما را به اینجا آوردهای؟!...و رفت.
پیغمبر گواه بر مردم و مبشر و منذر و دعوت کننده مردم است.در آن آیه، بعد میفرماید: و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا (دعوت کننده مردم استبه سوی خدا به اذن حق، و چراغی است روشن برای مردم).از این شهادت و از این تبشیر و از این انذار چه تحول و تغییری در مردم پیدا بشود؟اینجا خطاب از پیغمبر که مخاطب بود (بر میگردد و) خود مردم (مخاطب) میشوند، کانه مردم در اینجا سؤال میکنند: خدایا تو پیغمبر را شاهد و مبشر و نذیر و منذر فرستادی، که ما چه بکنیم؟ لتؤمنوا بالله و رسوله که ایمان بیاورید، ایمان پیدا کنید به خدا و پیامبر خدا(ایمان، خودش اعتقاد است)، فکر و روحتان تحول پیدا کند، حیاتتان حیات ایمانی بشود.
و تعزروه و خدا را نصرت و یاری کنید.این از آن مهمترین و زیباترین تعبیرات قرآن است، و در اهمیت دادن به بشر است:ای بشر به یاری خدایتبرخیز.خیلی در آن استعطاف و اظهار مهربانی است، و خیلی هم مقام استبرای بشر.کانه(البته این تعبیر (رسا) نیست): «ای بشر بیا تا جهان را با هم بسازیم».برای اینکه به یاری خدای خودتان برخیزید.البته این در معنا و در واقع بر میگردد به یاری خود انسان، آدم خودش را یاری میکند، جهان را هم که میسازد برای خودش میسازد نه برای خدا، ولی تعبیر چنین تعبیری استیعنی اینقدر در آن اشفاق و استعطاف خوابیده است که حد ندارد.
این را ما مکرر گفتهایم که فرق بین خدا به نحوی که انبیاء برای بشر معرفی میکنند و خدا آن گونه که فیلسوفان معرفی میکنند(فیلسوفانی که متاثر از اسلام نیستند مثل فیلسوفان قدیم یونان) (این است که) خدایی که یک فیلسوف مثل ارسطو یا افلاطون معرفی میکند موجودی است که رابطهاش (با عالم) فقط این است که عالم را خلق کرده و صانع عالم است، اما خدا آن گونه که انبیاء به بشر معرفی میکنند خیلی به انسان نزدیک است و در حال داد و ستد با انسان است:این را بده و آن را بگیر، به من مهر بورز به تو مهر میورزم، مرا دوست داشته باش من تو را دوست دارم، ما و تو با همدیگر یکی هستیم.کانه خویشاوندی را به خویشاوند خودش معرفی میکند. «برای اینکه به خدای خودتان و پیامبرش ایمان بیاورید و برای اینکه به یاری خدای خودتان برخیزید».بعضی گفتهاند «و تعزروه» به پیغمبر بر میگردد، ولی مفسرین جواب دادهاند به قرینه «تسبحوه» نمیتواند به پیغمبر بر میگردد. «و تعزروه» به یاری خدای خودتان برخیزید.این تعبیر در آیات دیگر قرآن هم هست: ان تنصروا الله ینصرکم اگر خدای خودتان را یاری کنید او هم شما را یاری میکند.یا در جای دیگر میفرماید: من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا (خیلی عجیب است!خدا آمده از ما قرض الحسنه میخواهد)کیست که به خدا قرض الحسنه بدهد؟همان قرض الحسنهای که ما به مردم میدهیم خدا دستخودش را آورده جلو:بندگان من! من هم از شما قرض الحسنه میخواهم، به من قرض الحسنه بدهید، یعنی به مردم که قرض الحسنه میدهید به من هم قرض الحسنه بدهید.
«و توقروه» و برای اینکه عظمت او را در روح خودتان درک کنید، (برای اینکه) تعظیم کنید او را، یعنی عظمت او را درک و فهم کنید. «تعزروه» آن یاری عملی است، کاری که باید در عمل بکنید اسمش یاری خداوند است، «توقروه» یعنی جلال و عظمت او را دریابید و درک کنید.
«و تسبحوه» درکتان برسد به آنجا که بفهمید هر چه که درک میکنید باز او را آنچنان که بایست درک نمیکنید، باز او منزه است از آنچه که شما درک میکنید، یعنی برتر و والاتر است.
در آیات اول سوره «مدثر» این طور میخوانیم: یا ایها المدثر قم فانذر.این «فانذر» همین «بشیرا و نذیرا» در اینجاست. و ربک فکبر پرودگار خودت را تکبیر بگو و تعظیم کن.این همان توقروه در اینجاست، یعنی کبریائی و عظمت و جلال او را به مردم بشناسان و بنمایان.آنوقت و تسبحوه.همیشه معرفت انسان آن وقت معرفت است که شناخت مقرون به تسبیح و تنزیه باشد یعنی مقرون به اظهار عجز باشد، که خدایا من تو را هر چه که بشناسم آخرش آن شناختن باز لایق من است، حد من است نه آنچنان، که تو هستی، چنانکه پیغمبر اکرم فرمود: «لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک» خدایا من نمیتوانم ستایش تو را به پایان برسانم، آنچنان تو را ستایش کنم که تو شایسته آن هستی، تو آنچنانی که خود خود را میشناسی، تو آنچنانی که خود خود را ثنا میگویی.
و تسبحوه بکرة و اصیلا هر بامدادان و هر شامگاهان او را تسبیح کنید، که همین نماز است.نماز ما تسبیح و تکبیر صبحگاهان و شامگاهان است.( استاد مرتضی مطهری )