معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شاهد اعمال امت

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شاهد اعمال امت                                                                           مرتضی مطهری

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین...

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:

انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا... لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصیلا-

می‏فرماید: انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا.این آیه در سوره احزاب هم با همین عبارت اضافه‏ای وجود دارد.آنجا می‏فرماید: یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا ای پیامبر،

ما تو را فرستاده‏ایم گواه بر مردم و گواه بر امت. «شاهد» و «شهید» معنی حضور را می‏دهد.در زبان عربی به «گواه‏» از آن جهت «شاهد» می‏گویند که کسی حق دارد در مورد واقعه‏ای گواهی بدهد که در آن واقعه حاضر باشد، یعنی انسان در مورد واقعه‏ای که در آن حضور دارد و احساس می‏کند و بالعیان آن را می‏بیند حق دارد شهادت بدهد.این مساله‏ای است در باب «قضاء» (قضاوت)، می‏گویند شهادت به علم جایز نیست، شهادت به عین و به حس جایز است، یعنی اگر شما چیزی را یقین دارید و شک ندارید ولی ندیده‏اید، مثلا یقین دارید العیاذ بالله زید همسایه شما شراب می‏خورد، از صد احتمال یک احتمال هم نمی‏دهید که شراب نخورد، یعنی هیچ احتمال اینکه بتوانید توجیه هم بکنید نمی‏دهید، یقین دارید شراب می‏خورد، اما به چشم خودتان ندیده‏اید، یقین دارید که فلان مرد و زن زنا کرده‏اند ولی به چشم خود ندیده‏اید، حق ندارید که این را شهادت بدهید بگویید فلانی زنا کرده یا فلانی شراب خورده است، و اگر شهادت بدهید و قاضی از شما بپرسد که این را که تو شهادت می‏دهی دیده‏ای یا ندیده‏ای، و شما بگویید من ندیده‏ام ولی یقین دارم، اگر شما عادلترین عادلهای عالم هم باشید، اعدل عدول هم باشید، سلمان فارسی هم باشید قاضی حق ندارد بر این گونه شهادت ترتیب اثر بدهد. حدیثی هست، حضرت صادق علیه السلام فرمودند(با دستشان اشاره کردند): «علی مثل ضوء الشمس‏» مثل اینکه نور خورشید را می‏بینی، فقط اگر این طور باشد شهادت بده، غیر از این نه.به همین جهت‏برای آنچه که ما در فارسی می‏گوییم «گواه‏» در زبان عربی کلمه «شاهد» به کار می‏برند، یعنی حاضر، یعنی آن کسی که حاضر واقعه بوده نه آن کسی که عالم به واقعه است، چون غایب از واقعه هم گاهی عالم به واقعه می‏شود، ولی کافی نیست.علم به واقعه ولی عن غیاب کافی نیست، حضور آن واقعه و شهود آن لازم است.

یکی از نکات مهم و معارف بزرگ قرآن این مساله است که پیغمبر اکرم و به تعبیر قرآن گروهی از مؤمنین-که آن گروهی از مؤمنین این گونه جز اینکه در مقام صمت‏باشند کس دیگر نمی‏تواند باشد- (شاهد امت هستند). خدا پیغمبر را «شاهد امت‏» نامیده است، شاهدی که در دنیا تحمل شهادت می‏کند و در آخرت ادای شهادت، یعنی او حاضر و ناظر به افعال و اعمال امت است.همین طور که ما می‏گوییم ملکین رقیب و عتید ناظر و شاهد اعمال ما هستند، همیشه پیغمبر یک امت‏شاهد و ناظر بر اعمال امت است، و این است که در مساله امامت گفته می‏شود که شان اصلی امام این نیست که در میان مردم ظاهر باشد و حکومت در دست داشته باشد که اگر این شان را از او گرفته باشند دیگر امام نباشد و از امامت‏خلع شده باشد، نه، شان اصلی که از آن این شان نتیجه می‏شود (این است که امام شاهد امت است) یعنی با وجود کسی که در باطن و از نظر باطن شاهد بر همه امت است دیگر نوبت‏به کسی که مثل همه افراد امت است و مثل افراد دیگر امت‏خطا کار است نمی‏رسد که او خلافت و حکومت را در دست‏بگیرد.

این است که قرآن در آن آیه می‏فرماید: یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا ما شما را فرستاده‏ایم به عنوان شاهد و به عنوان گواه امت.این مساله عرض اعمال-که خودش مساله‏ای است که بر پیغمبر یا امام عرض اعمال می‏شود-همان مفهوم «شهادت‏» را می‏رساند، که در آن آیه می‏فرماید: و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهادة. این که بعد می‏فرماید: و ستردون الی عالم الغیب و الشهادة یعنی خیال نکنید این شهادت برای این است که العیاذ بالله خدا نمی‏داند، شاهدها باید بیایند به اطلاع او برسانند (و او) قاضی این گونه است، این روی آن نظام نیست، این شاهدها هستند و تازه بازگردانده می‏شوید به کسی که خودش عالم بر غیب و بر شهادت و بر همه چیز است و اعلم است از خود شما و از خود شاهدها بر این مطلب.

انا ارسلناک شاهدا.پس یک شان از شؤون مقام رسالت‏شهادت است، تحمل شهادت در دنیا و ادای شهادت در آخرت. و مبشرا و نذیرا.شان دیگر تبشیر است و شان دیگر انذار.همیشه پیغمبران مردم را در حال حرکت و در جریان می‏بینند، یعنی انسان خواه ناخواه این طور است.انسان هیچ وقت‏ساکن نیست، همیشه در حرکت است، منتها در چه راهی و به کدام سو در حرکت است؟پیامبران مبشر و منذر هستند، یعنی راه را ارائه می‏دهند و بشارت و نوید می‏دهند که اگر از این راه بروی به چه فتح و سعادت و کمالی نائل می‏شوی و اگر از آن راه و آن راه بروی به چه بدبختی و شقاوتی نائل می‏شوی.

حدیثی هست که پیغمبر اکرم با اصحاب نشسته بودند، چند خط از نقطه‏ای به نقطه‏ای رسم کردند، بعد اشاره به خط وسط که خط راست‏بود کردند و فرمودند این راه من است(صراط مستقیم)و بقیه راهها راههای من نیست، یعنی انسان همیشه در حال حرکت است، منتها یک وقت راه راست را به سوی مقصد در پیش می‏گیرد و یک وقت از راههای کج می‏رود، و پیغمبران آمده‏اند که مبشر به راه راست‏باشند.

اینجا عمل خاصی از پیغمبر اکرم صورت گرفته که مساله مبشر بودن و منذر بودن پیغمبر را خیلی خوب مجسم می‏کند، مخصوصا منذر بودن.در سالهای اول بعثت رسول اکرم بعد از نزول آیه و انذر عشیرتک الاقربین (خویشاوندان نزدیک را باید انذار کنی)دو واقعه رخ داده است، یکی انذار نزدیکان خیلی نزدیک، یعنی بنی هاشم و بنی عبد المطلب که این در خانه خود حضرت صورت گرفته، که عده‏ای را-که 39 یا 40 نفر بودند، عموهای حضرت، عمو زادگان، عمه زادگان، اینهایی که خیلی نزدیک بودند-دعوت کردند، آن داستان معروف که امیر المؤمنین طفل بودند و (پیغمبر اکرم) دستور دادند که آبگوشتی برای اینها بپزند و ایشان آماده کردند، و بعد ابو لهب چه گفت و...

یک جریان دیگر هست که انذار اقربین کمی از اینها دورتر است-که بعد از آن واقعه صورت گرفته-یعنی همه قریش، چون همه قریش اقربای پیغمبر بودند.خود پیغمبر از قبیله قریش بود یعنی بنی هاشم تیره‏ای از قریش بودند.پیغمبر اکرم رفتند بالای یکی از کوههای اطراف مکه و فریاد کردند ایها الناس جمع شوید، مطلب مهمی را می‏خواهم با شما در میان بگذارم.

تا حضرت این را اعلام کردند عده زیادی جمع شدند، اکابر و اصاغر، زن و مرد جمع شدند، بعد حضرت فرمود:ایها الناس!اگر من سخنی به شما بگویم، از من می‏پذیرید، باور می‏کنید؟همه گفتند ما از تو جز راستی نشنیده‏ایم.فرمود اگر به شما اطلاع بدهم که در پشت این کوهها سپاه جراری هست که آهنگ شهر شما را دارند و تصمیم گرفته‏اند بیایند شهر شما را غارت کنند افرادتان را بکشند پس آماده و مهیا بشوید، باور می‏کنید؟همه گفتند البته باور می‏کنیم، ما از تو سخن خلاف نشنیده‏ایم.تا این اقرار را از اینها گرفت این جمله را فرمود: فانی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید پس من شما را انذار می‏کنم که در جلوی شما عذاب بسیار شدید دردناکی هست، اما نه فقط در این دنیا، اگر همین راهی را که الآن دارید می‏روید ادامه بدهید، در جلوی شما عذاب بسیار شدیدی هست.این جمله خیلی تکان دهنده بود.ابو لهب فریاد زد که تو برای چنین حرفی ما را به اینجا آورده‏ای؟!...و رفت.

پیغمبر گواه بر مردم و مبشر و منذر و دعوت کننده مردم است.در آن آیه، بعد می‏فرماید: و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا (دعوت کننده مردم است‏به سوی خدا به اذن حق، و چراغی است روشن برای مردم).از این شهادت و از این تبشیر و از این انذار چه تحول و تغییری در مردم پیدا بشود؟اینجا خطاب از پیغمبر که مخاطب بود (بر می‏گردد و) خود مردم (مخاطب) می‏شوند، کانه مردم در اینجا سؤال می‏کنند: خدایا تو پیغمبر را شاهد و مبشر و نذیر و منذر فرستادی، که ما چه بکنیم؟ لتؤمنوا بالله و رسوله که ایمان بیاورید، ایمان پیدا کنید به خدا و پیامبر خدا(ایمان، خودش اعتقاد است)، فکر و روحتان تحول پیدا کند، حیاتتان حیات ایمانی بشود.

و تعزروه و خدا را نصرت و یاری کنید.این از آن مهمترین و زیباترین تعبیرات قرآن است، و در اهمیت دادن به بشر است:ای بشر به یاری خدایت‏برخیز.خیلی در آن استعطاف و اظهار مهربانی است، و خیلی هم مقام است‏برای بشر.کانه(البته این تعبیر (رسا) نیست): «ای بشر بیا تا جهان را با هم بسازیم‏».برای اینکه به یاری خدای خودتان برخیزید.البته این در معنا و در واقع بر می‏گردد به یاری خود انسان، آدم خودش را یاری می‏کند، جهان را هم که می‏سازد برای خودش می‏سازد نه برای خدا، ولی تعبیر چنین تعبیری است‏یعنی اینقدر در آن اشفاق و استعطاف خوابیده است که حد ندارد.

این را ما مکرر گفته‏ایم که فرق بین خدا به نحوی که انبیاء برای بشر معرفی می‏کنند و خدا آن گونه که فیلسوفان معرفی می‏کنند(فیلسوفانی که متاثر از اسلام نیستند مثل فیلسوفان قدیم یونان) (این است که) خدایی که یک فیلسوف مثل ارسطو یا افلاطون معرفی می‏کند موجودی است که رابطه‏اش (با عالم) فقط این است که عالم را خلق کرده و صانع عالم است، اما خدا آن گونه که انبیاء به بشر معرفی می‏کنند خیلی به انسان نزدیک است و در حال داد و ستد با انسان است:این را بده و آن را بگیر، به من مهر بورز به تو مهر می‏ورزم، مرا دوست داشته باش من تو را دوست دارم، ما و تو با همدیگر یکی هستیم.کانه خویشاوندی را به خویشاوند خودش معرفی می‏کند. «برای اینکه به خدای خودتان و پیامبرش ایمان بیاورید و برای اینکه به یاری خدای خودتان برخیزید».بعضی گفته‏اند «و تعزروه‏» به پیغمبر بر می‏گردد، ولی مفسرین جواب داده‏اند به قرینه «تسبحوه‏» نمی‏تواند به پیغمبر بر می‏گردد. «و تعزروه‏» به یاری خدای خودتان برخیزید.این تعبیر در آیات دیگر قرآن هم هست: ان تنصروا الله ینصرکم اگر خدای خودتان را یاری کنید او هم شما را یاری می‏کند.یا در جای دیگر می‏فرماید: من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا (خیلی عجیب است!خدا آمده از ما قرض الحسنه می‏خواهد)کیست که به خدا قرض الحسنه بدهد؟همان قرض الحسنه‏ای که ما به مردم می‏دهیم خدا دست‏خودش را آورده جلو:بندگان من! من هم از شما قرض الحسنه می‏خواهم، به من قرض الحسنه بدهید، یعنی به مردم که قرض الحسنه می‏دهید به من هم قرض الحسنه بدهید.

«و توقروه‏» و برای اینکه عظمت او را در روح خودتان درک کنید، (برای اینکه) تعظیم کنید او را، یعنی عظمت او را درک و فهم کنید. «تعزروه‏» آن یاری عملی است، کاری که باید در عمل بکنید اسمش یاری خداوند است، «توقروه‏» یعنی جلال و عظمت او را دریابید و درک کنید.

«و تسبحوه‏» درکتان برسد به آنجا که بفهمید هر چه که درک می‏کنید باز او را آنچنان که بایست درک نمی‏کنید، باز او منزه است از آنچه که شما درک می‏کنید، یعنی برتر و والاتر است.

در آیات اول سوره «مدثر» این طور می‏خوانیم: یا ایها المدثر قم فانذر.این «فانذر» همین «بشیرا و نذیرا» در اینجاست. و ربک فکبر پرودگار خودت را تکبیر بگو و تعظیم کن.این همان توقروه در اینجاست، یعنی کبریائی و عظمت و جلال او را به مردم بشناسان و بنمایان.آنوقت و تسبحوه.همیشه معرفت انسان آن وقت معرفت است که شناخت مقرون به تسبیح و تنزیه باشد یعنی مقرون به اظهار عجز باشد، که خدایا من تو را هر چه که بشناسم آخرش آن شناختن باز لایق من است، حد من است نه آنچنان، که تو هستی، چنانکه پیغمبر اکرم فرمود: «لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک‏» خدایا من نمی‏توانم ستایش تو را به پایان برسانم، آنچنان تو را ستایش کنم که تو شایسته آن هستی، تو آنچنانی که خود خود را می‏شناسی، تو آنچنانی که خود خود را ثنا می‏گویی.

و تسبحوه بکرة و اصیلا هر بامدادان و هر شامگاهان او را تسبیح کنید، که همین نماز است.نماز ما تسبیح و تکبیر صبحگاهان و شامگاهان است.( استاد مرتضی مطهری )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد