معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

معرفت مدیر وبلاگ: خانم دکتر سمنبر میرزایی .

و اتقو الله ان الله علیم بذات الصدور( سوره شریفه مائده آیه۷)

ابوسفیان

ابوسفیان
اَبوسُفیان، صَخربن حَرب امی‍ـة بن عبدالشمس بن عبدمناف، از مردان مشهور عرب در صدر اسلام. او را گاهی به کنیة ابوحنظله نیز خوانده اند (واقدی، 2/817؛ ابن اثیر، 3/12). تاریخ دقیق تولد او روشن نیست، به روایتی 10 سال پیش از عام الفیل (560م) متولد شد (بلاذری، انساب، 4 (1)/13). مادرش صفیه دختر حَز‍‌ن بن بُجَیر بن هُزَم بود و پدرش، حرب، در روزگار خود پیشوای بنی امیه و فرمانده آنان در جنگهای فجار بود (ابوالفرج، 6/341؛ ابن قدامه، 202).
به رغم شهرت ابوسفیان در تاریخ صدر اسلام، از زندگی او، خاصه پیش ا ز اسلام آگاهی دقیق و کاملی در دست نیست. از برخی اشارات مورخان، چنین برمی آید که وی پیش از اسلام از بزرگان قریش بوده و پیشة بازرگانی داشته است (نک‍ : بلاذری، فتوح، 129). ابن حبیب (ص 368) او را از حکام قریش خوانده است. با آغاز دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، ابوسفیان جزء سرسخت ترین دشمنان او شد، با این همه شدت مخالفتِ او را از دیگر سران قریش، مانند ابوجهل و ابولهب کمتر دانسته اند (بلاذری، انساب، 1/124).
در دومین سالی که پبامبر (صلی الله علیه و آله)  از مکه به مدینه هجرت کرده بود، ابوسفیان در رأس کاروانی تجاری از شام بازمی گشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله)  با سپاهیانی آهنگ حمله به آن کرد، اما ابوسفیان، از یک سو از قریشیان مکه یاری خواست و از سوی دیگر خود با زیرکی تغییر مسیر داده، کاروان را به مکه رساند. با اینکه کاروان از خطر رسته بود، ابوجهل از تهدید پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنان در خشم شد که تصمیم گرفت به مکه بازنگردد تا با یثربیان پیکار کند (عروة بن زبیر، 131ـ 137). در جنگ بَدر، قریشیان شکست خوردند و حنظله، پسر ابوسفیان کشته و پسر دیگرش عمرو اسیر شد که بعداً آزاد گردید (ابن هشام، 2/305ـ 306؛ ابن قتیبه، 344ـ 345). این شکست چنان بر قریشیان گران آمد که تصمیم گرفتند، دوباره به پیکار با پیامبر (صلی الله علیه و آله)  و مسلمانان مدینه روند. پس ابوسفیان با 200 سوار از قریش آهنگ مدینه کرد و پس از مذاکره با سلّام بن مِشْکَم رئیس بنی نصیر، کسانی را به مدینه فرستاد و آنان در جایی به نام «عُریض» نخلستانهایی را به آتش کشیدند و گریختند. پیامبر (صلی الله علیه و آله)  به تعقیب ابوسفیان پرداخت، اما به او دست نیافت و بازنگشت (ابن اسحاق، 310ـ312؛ واقدی، 1/181؛ بلاذری، همان، 1/310).
در سال 3 ق، ابوسفیان در رأس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان، به سوی مدینه حرکت کرد (همان، 1/312). در اُحد، نزدیکی مدینه، جنگ سختی روی داد که مسلمانان شکست خوردند و نخبگانی از آنان چون حمزه، عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله)  به شهادت رسیدند. پس از نبرد، ابوسفیان بر فراز کوه آمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (صلی الله علیه و آله)  را به نبردی دوباره، در بدر وعده داد (ابن اسحاق، 333ـ 334؛ ابن هشام، 3/99ـ 100؛ بلاذری، همان، 1/327). سال بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعده گاه، قریشیا نرا متقاعد کرد که به مکه بازگردند (ابن هشام، 3/220ـ 221). سال دیگر، ابوسفیان با یاری یهودیان مدینه،‌پیکار خندق را بر ضد پیامبر ((صلی الله علیه و آله)  ترتیب داد (همو، 3/225ـ 226)، اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، سپاه ابوسفیان و متحدان او، ناکام بازگشتند و مدینه رهایی یافت (بلاذری، همان، 1/343ـ 345).
با آنکه در جریان صلح حدیبیه، ابوسفیان مداخلة آشکاری نداشت، پیش از فتح مکه، از سوی مشرکان به مدینه آمد تا دربارة تمدید مدّت صلح با پیامبر (صلی الله علیه و آله) مذاکره کند، اما کسی به او اعتنا نکرد و بی نتیجه به مکه بازگشت (ابن هشام، 4/37ـ 39). سرانجام پس از دشمنی و پیکارهای متعدد، ابوسفیان در سال 8 ق، به هنگام فتح مکه به یاری و وساطت عباس بن عبدالمطلب، نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و اسلام آورد (واقدی، 2/817ـ 818) و پیامبر (صلی الله علیه و آله) خانة ا ورا پناهگاه امن اعلام کرد (همانجا؛ ابن هشام، 4/46). پس از آن ابوسفیان و خانواده اش در شمار مسلمانان درآمدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را به امارت نجران فرستاد (کلبی، 49)و در همان سال در جنگ حنین، ابوسفیان فرماندهی گروهی جنگجو را بر عهده داشت و در پایان جنگ، پیامبر (صلی الله علیه و آله)  به ابوسفیان و فرزندانش غنایم بیشتری بخشید (واقدی، 2/944ـ 945؛ طبری، 1/1679). گفته اند: در غزوة طائف بود که ابوسفیان یک چشمش را از دست داد (بلاذری، همان، 4(1)/8). پس از آن، پیامبر (صلی الله علیه و آله)  ابوسفیان را برای گردآوری صدقات به طائف فرستاد (ابن قتیبه، 344؛ قس: بلاذری،‌همان، 1/530).
از پاره ای روایات چنین برمی آید که هنگام رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، ابوسفیان والی نجران بود (کلبی، همانجا؛ بلاذری، همان، 4(1)/7، 12) و آنگاه به مکه آمد و چندی در آنجا ماند، سپس به مدینه رفت و در آن شهر ساکن شد، اما واقدی (نک‍ : ابن عبدالبر، 2/714) معتقد است که وی هنگام درگذشت پیامبر (ص) در مکه بوده است و در آن هنگام عمروبن حزم والی نجران بود (نک‍ : بلاذری، همان، 1/589). به هر روی ابوسفیان، پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) احتمالاً خود را به مدینه رسانده بود (همان 1/529).
پس از رسیدن ابوبکر به خلافت، ابوسفیان از اینکه مردی از کم ارج ترین قبائل به خلافت برگزیده شده، ناراضی و آشفته به نظر می رسید و احتمالاً در اندیشة فتنه انگیزی بود (همان، 1/529، 588؛ طبری، 1/1827). با این همه وی در 15 ق، در پیکار یرموک که فرماندهی آن با یزید فرزند او بود، شرکت داشت و سپاه اسلام را به مبارزه و پایداری تشویق می کرد (بلاذری، همان، 4(1)/11؛ ابن اثیر، 3/13). گفته اند که وی در این نبرد چشم دیگرش را نیز از دست داد (طبری، 1/2101).
از برخی روایات چنین برمی آید که ابوسفیان، فرزندش معاویه را ا زمخالفت با عمر بر حذر داشت و به او سفارش کرد که باید از وی پیروی کند (بلاذری، همان، 4(1)/9) چنین برمی آید که او در روزگار عمر مرتکب خلافهایی شده و بدین سبب مورد نکوهش وی واقع شده است. پس از رسیدن عثمان به خلافت، ابوسفیان نزد وی و در جمع امویان گفت: اکنون که گوی خلافت به دست شما افتاده، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد (همان، 4(1)/12، قس: 4(1)13؛ ابوالفرج، 6/356).
تاریخ دقیق مرگ وی چندان روشن نیست. به گزارش واقدی (نک‍ : بلاذری، همان، 4(1)/13)، وی 5 سال پیش از قتل عثمان در در 30ق درگذشت، اما تاریخهای 31 تا 33ق را هم برای مرگ او آورده اند (نک‍ : همانجا؛ طبری،1/2871).
دربارة شخصیت سیاسی و اجتماعی ابوسفیان باید گفت که او یکی از بلندپایگان قریش بود و یکی از 4 تنی به شمار می رفت که در جاهلیت فرمانشان نافذ بود (عبدالبر، 2/715). با آنکه او پس از فتح مکه اسلام آورد، سخنی که در ماجرای ردّه به او نسبت داده شده، نشان از بستگی و علاقة او به آیین گذشته دارد (بلاذری، همانجا). ابن حبیب (ص 388) او را از «زنادقة قریش» خوانده است. ابوسفیان احادیثی نیز از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله)  روایت کرده (مثلاً نک‍ : بخاری، 1/91، 2/108؛ مزی، 4/158 ـ 159).
از ابوسفیان، فرزندان متعددی برجای ماندند. بنام ترین آنان معاویه است که نقش سیاسی مهمی در سدة اول ق ایفا کرد و سلسلة خلافت اموی را بنیاد نهاد. فرزند دیگر او یزید بود که ابوبکر او را فرمانده سپاه کرد و سپس عمر او را به امارت گمارد. دیگر عتبه بود که با عایشه در جمل شرکت کرد و معاویه او را به امارت مصر فرستاد (ابن قتیبه، 344 ـ 345). یکی از دختران او به نام ام حبیبه است که به حبشه هجرت کرد و سپس به مدینه بازگشت و پیامبر (صلی الله علیه و آله)  با او ازدواج کرد (ابن سعد، 8/96).
مآخذ: ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغاب‍ـة، قاهره، 1280 ق؛ ابن اسحاق، محمد، السیر، والمغازی، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1398ق/1978 م؛ ابن حبیب، محمد، المنمق فی اخبار قریش، به کوشش خورشید احمد فارق، بیروت، 1405ق/ 1985 م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1380ق/ 1960 م؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ‌به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960 م؛ ابن قدامة مقدسی، عبدالله بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، به کوشش محمد نایف دلیمی، بیروت، 1408ق/ 1988 م؛ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبوی‍ـة، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران،‌ قاهره، 1375 ق/1955 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصری‍ـة، بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح، بولاق، 1315 ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، 1959 م، ج 4، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1400ق/1979 م؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866 م؛ ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1405ق/ 1985 م؛ طبری، تاریخ، به کوشش دخویه و دیگران، لیدن، 1964 م؛ عروة بن زبیر، مغازی رسول الله (ص)، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض، 1401ق/ 1981 م؛ کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، 1407ق/ 1986 م؛ مزّی، یوسف بن عبدالرحمن، تحف‍ـة الأشراف، بمبئی، 1396ق/ 1976 م؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، 1966 م. بخش تاریخ.
منبع :http://cgie.org.ir/
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد