ثمود، قوم صالح
1- ثمود، قوم صالح (علیه السلام ): ثمود قومى از عرب اصیل بوده اند که در سرزمین ((وادى القرى )) بین مدینه و شام زندگى مى کردند و این قوم از اقوام بشر ما قبل تاریخند و تاریخ جز اندکى چیزى از زندگى این قوم را ضبط نکرده و گذشت قرنها باعث شده که اثرى از تمدن آنها بر جاى نماند بنابراین دیگر به هیچ سخنى که درباره این قوم گفته شود اعتماد نیست .ترجمه تفسیر المیزان جلد 10 صفحه 472
آنچه کتاب خدا از اخبار این قوم شرح داده این است که اینها قومى از عرب بوده اند، و ما این معنا را از نام پیامبرشان صالح که کلمه اى است عربى استفاده مى کنیم و از آیه 61 سوره هود بر مى آید که آن جناب از همان قوم بوده ، پس معلوم مى شود اینها مردمى عرب بوده اند که نام مردى از آنان صالح بوده و این قوم بعد از قوم عاد پدید آمده و تمدنى داشته اند که زمین را آباد مى کردند و در زمین هموار قصرها و در شکم کوهها خانه هایى ایمن مى ساختند و یکى از مشاغل آنان زراعت بوده ، یعنى چشمه هایى به راه انداخته و نخلستانها و باغها و کشتزارها پدید آوردند.
قوم ثمود طبق سنت قبائل زندگى مى کردند که پیرمردان و بزرگتران ، در قبیله حکم مى راندند و در شهرى که جناب صالح (علیه السلام ) در آنجا مبعوث شد هفت طایفه بودند که کارشان فساد در زمین بود و هیچ کار شایسته اى نداشتند. و در آخر، در زمین طغیان کرده ، بتها پرستیدند و طغیان و سرکشى را از حد گذراندند.
۲ بعثت صالح (علیه السلام )
2 - بعثت صالح (علیه السلام ): بعد از آنکه قوم ثمود پروردگار خود را فراموش کرد و در فساد کارى خود از حد گذشت ، خداى عزوجل حضرت صالح پیغمبر (علیه السلام ) را به سوى آنان مبعوث کرد و آن جناب از خاندانى آبرومند و صاحب افتخار و معروف به عقل و کفایت بود، قوم خود را به دین توحید و به ترک بت پرستى دعوت کرد و آنان را همى خواند تا در مجتمع خود به عدل و احسان رفتار کنند و در زمین علو و گردنکشى نکنند و اسراف و طغیان نورزند، و در آخر آنان را به عذاب الهى تهدید کرد.
صالح (علیه السلام ) همچنان به امر دعوت قیام مى نمود و مردم را به حکمت و موعظه حسنه نصیحت مى کرد و در برابر آزار و اذیت آنان در راه خدا صبر مى نمود تا شاید دست از لجبازى برداشته ، ایمان بیاورند ولى به جز جماعتى اندک از مستضعفین قوم ، کسى ایمان نیاورد،
ترجمه تفسیر المیزان جلد 10 صفحه 473
طاغیان مستکبر و عامه مردم که همیشه دنباله رو طغیانند همچنان بر کفر و عناد خود اصرار ورزیدند و مؤ منین به صالح را خوار شمردند و جناب صالح را به سفاهت و جادوگرى متهم ساختند.
و از آن جناب دلیل و شاهدى بر نبوتش خواسته و گفتند: آیتى معجزه بیاور تا شاهدى بر صدق گفتارت در ادعاى رسالتت باشد، و از پیش خود این معجزه را پیشنهاد کردند که صالح براى آنان از شکم صخره سختى که در کوه بود ماده شترى بیرون بیاورد صالح (علیه السلام ) نیز این کار را کرد و ناقه مطابق آنچه آنها خواسته بودند از شکم کوه بیرون آمد و به آنان فرمود: خداى تعالى شما را امر فرموده که از آب چشمه ، خود یک روز استفاده کنید و یک روز دیگر را به این ناقه اختصاص دهید تا آن حیوان از آن چشمه بنوشد، در حقیقت یک روز در میان براى شما باشد و یک روز در میان براى ناقه ، و نیز دستور داده او را آزاد بگذارید تا در زمین خدا هر جور که مى خواهد بچرد و زنهار که به او آسیب برسانید که اگر چنین کنید عذابى دردناک و نزدیک شما را خواهد گرفت .
دعوت صالح و انکار ثمود مدتى ادامه یافت تا آنکه قوم ثمود طغیان را به این حد رساندند که نقشه کشتن ناقه را طرح کرده و شقى ترین فرد خود را وادار کردند تا آن ناقه را به قتل برساند و به صالح گفتند: حالا اگر از راستگویان هستى آن عذابى که ما را به آن تهدید مى کردى بیاور، صالح در پاسخشان فرمود: تنها سه روز مهلت دارید که در خانه هایتان از زندگى برخوردار باشید و این وعدهاى است که تکذیب پذیر نیست .
بعد از این تهدید مردم شهر و قبائل آن نقشه از بین بردن صالح (علیه السلام ) را طرح کردند و در بین خود سوگندها خوردند که ما شب هنگام ، بر سر او و خانواده اش مى تازیم و همه را به قتل مى رسانیم و آنگاه به صاحب خون او مى گوییم ما هیچ اطلاعى از ماجراى کشته شدن او و خانواده اش نداریم و ما به یقین راستگویانیم . آرى این نقشه را طرح کردند و خداى تعالى نیز نقشه اى داشت که آنها از آن خبر نداشتند، چیزى نگذشت که صاعقه آنان را گرفت در حالى که آمدنش را تماشا مى کردند.
منبع :ttp://www.tooba-ir.org