ارتداد
برخى از مخالفان اسلام و گروهى از روشنفکران مىگویند: اگر در اسلام آزادى عقیده وجود دارد پس چرا کسانى که از اسلام بر مىگردند، به ارتداد محکوم شده و حکم قتل آنها واجب مىشود؟ مگر انسان در انتخاب دین، آزاد نیست؟ به فرض، اگر کسى با مطالعه و تحقیق - هر چند سطحى - به این نتیجه برسد که مسیحیت دین معقولى نیست و به مکتب مادى گرایش پیدا کند، آیا اشکال دارد؟ مگر نتیجه تحقیق و تفحص براى هر کسى حجت نیست؟
این پرسشها و اعتراضها ایجاب مىکند که موضوع «ارتداد» را از ابعاد مختلف بررسى کنیم تا پاسخى شایسته به آن داده شود.
«ارتداد» از ماده «رد» گرفته شده است. در لغت، به معناى مطلق رجوع از چیزى به چیز دیگر است و در اصطلاح، به معناى بازگشت از اسلام به کفر مىباشد. راغب اصفهانى در کتاب «المفردات» خود «ارتداد» را به دو معنا گرفته است: یکى، به مفهوم مطلق رجوع و دیگرى، بازگشت از دین به کفر.
از نظر فقهاى شیعه و سنّى، ارتداد عبارت است از: بازگشت به کفر بعد از اسلام. بنابر تعریف راغب اصفهانى، هر ارتدادى از نظر اسلام موجب کفر نیست، چرا که ممکن است ارتداد، بازگشت از کفر به ایمان باشد که از نظر اسلام مطلوب است، و یا رجوع از یک مرام سیاسى به مرام سیاسى دیگر باشد.
در قرآن کریم، غالباً ارتداد به مفهوم لغوى آن آمده است؛ چنان که در آیات ذیل مىخوانیم:
1 - «فلما ان جاء البشیر القاه على وجهه فارتدّ بصیراً؛(1) هنگامى که مژده دهنده آمد و پیراهن یوسف را بر صورت یعقوب انداخت، چشمانش به حالت اولیه برگشت (بینا شد).»
2 - قرآن در باره اصحاب کهف مىفرماید: «فارتدّا على آثارهما قصصاً؛(2) از طریق نشانهها، از همان راهى که رفته بودند، برگشتند.»
در قرآن فقط دو آیه به ارتداد از دین اشاره کرده، ولى بقیه آیات ارتداد، در باره بازگشت به دوران جاهلیت و یا مطلق رجوع به کار رفته است. آن دو آیه عبارت اند از:
الف - «یا ایها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتى الله بِقومٍ یحبّهم و یحبّونه؛ (3) اى کسانى که ایمان آوردهاید، هر یک از شما از دینش برگردد چه باک ؛ خداوند به زودى گروهى را جاى گزین خواهد کرد که پروردگار آنان را دوست مىدارد و آنان نیز خدا را دوست مىدارند.»
ب - «و من یرتدد منکم عن دینه فَیَمُت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فى الدنیا و الاخرة؛(4) از میان شما آنان که از دینشان برگردند و کافر بمیرند، اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده و جاودانه در جهنم باشند.»
در این دو آیه، سخن از مجازات مرتدان به میان نیامده و اصولاً در قرآن حکم مرتد اعلام نشده است؛ آن چه بیان شده، نابودى اعمال آنان و یا جاى گزینى مؤمنان بهتر و برتر است؛ در صورتى که مجازات محاربان با خدا و رسول، صریحاً مشخص گردیده است.
روایات ارتداد نیز مانند آیات ارتداد، دو گونهاند: دستهاى، ارتداد را به مفهوم مطلق بازگشت از چیزى به چیز دیگر بیان کردهاند و دستهاى دیگر، بازگشت از دین به کفر را معناى ارتداد دانستهاند. هم چنین در این روایات، گاهى حکم مرتد بیان گردیده و در بعضى، فقط به ارتداد و کفر افراد مرتد اشاره شده است.
الف) دسته اول، روایاتى است که ارتداد را مطلق رجوع گرفته و نامى از متعلق و مورد آن ذکر نکرده است. در این قسمت، روایات فراوان است که به یک مورد اکتفا مىشود:
ابا بصیر از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «ارتدّ الناس بعد رسول الله الا ثلاث: ابوذر، سلمان و مقداد»(5)؛ در این حدیث، مقصود از ارتداد، بدون شک ارتداد از دین نیست، بلکه ارتداد سیاسى و اجتماعى است. از این رو هیچ فقیهى با استناد به این روایت و روایاتى مانند آن، فتوا به کفر مرتدان سیاسى نداده است.
ب) دسته دوم، روایاتى است که ارتداد را به معناى بازگشت از دین گرفته است، که به ذکر دو نمونه بسنده مىشود:
1 - امام صادق (ع) فرمود: «من جحد اماماً مِنَ الله و برىء منه و من دینه، فهو کافر مرتد عن الاسلام؛(6) هر یک از شما امام و پیشواى الهى را منکر شود و از او و دینش بیزارى جوید، پس او کافر است و از اسلام خارج مىباشد». این حدیث، خطاب به شیعیان است که به امامت دوازده امام معتقدند.
2 - در حدیثى دیگر مىفرماید: کسى که از دین اسلام برگردد و یا آن چه بر پیامبر نازل شده، پس از مسلمان شدن کفر بورزد، توبه او پذیرفته نمىشود.(7)
برخى از روایات، حکم مرتد را به گونه مبسوط بیان کردهاند که فقط به یک نمونه بسنده مىشود: کسى که از اسلام برگشته باشد، زنش جدا مىشود، ذبیحه او حرام مىگردد و قاضى سه روز به وى مهلت مىدهد تا بیندیشد و آگاهانه توبه کند؛ اگر توبه نکرد، روز چهارم کشته مىشود و اموالش به ورثه مسلمانش مىرسد.
تاریخ پیدایش ارتداد به آغاز پیدایش اسلام بر مىگردد. گروهى از ترس و تهدید مخالفان در حالى که هنوز ایمان در قلب آنها رسوخ نکرده بود، به هنگام پیروزى مقطعى مشرکین و یا در شرایط خفقان، از آیین اسلام بر مىگشتند؛ چنان که یک عده نیز تا سر حدّ جان پایدار مىماندند و بر سر پیمان خویش جانشان را فدا مىکردند؛ مانند: یاسر، سمیه، بلال حبشى و حبیب بن زید انصارى که به وسیله مسیلمه کذاب دستگیر شد و وقتى از او پرسیدند: آیا به رسالت حضرت محمد (ص) گواهى مىدهى؟ گفت: بلى. گفتند: به رسالت مسیلمه نیز شهادت مىدهى؟ گفت: حرف شما را نمىشنوم. پیروان مسیلمه او را قطعه قطعه کردند.(8) البته عدهاى نیز از تقیّه استفاده مىکردند و به حسب ظاهر از پیامبر برائت مىجستند و آزاد مىشدند.
این موضوع در میان عقلاى دنیا معمول است که مجاهدان جامعه براى نابود ساختن قدرتهاى ستم گر باید از روش «مخفى کارى» استفاده کرده و راز خود را پنهان نگه دارند تا گروه خود را بیهوده از دست ندهند. امام صادق فرمود: «التقیة ترس المؤمن و التقیة حرز المؤمن؛(9) تقیه، سپر و حصار حفاظتى مؤمن است.»
برخى در باره تقیّه عمار اظهار داشتند که او از ایمان خارج شده است، ولى رسول اکرم (ص) فرمود: من عمار را خوب مىشناسم؛ از فرق سر تا قدم، پر از ایمان است و ایمان با گوشت و پوستش آمیخته است.
البته گروهى بودند که از اول ایمان نیاوردند و چون قصد توطئه داشتند، به حسب ظاهر مسلمان مىشدند و سپس از اسلام بر مىگشتند و علیه آن تبلیغ مىکردند. یک دسته هم به طمع مقام و جاه مسلمان شده بودند، اما به کفر برگشتند. قرآن هر دو گروه را افشا و رسوا ساخت: «و قالت طائفةٌ من اهل الکتاب آمِنوا بالذى انزل على الذین آمَنوا وجهَ النهار و اکفروا آخره لعلّهم یرجعون؛(10) جمعى از اهل کتاب به یارانشان گفتند: شما در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز برگردید و کافر شوید تا شاید مسلمانان متزلزل شوند و از ایمانشان برگردند.»
گروهى از منافقان هم براى ایجاد اختلال در حکومت اسلامى، در فرصتهاى مناسب همین شیوه را پیش گرفتند، ولى با افشاى این توطئه، مسلمانان آنان را سرکوب کرده و مرتد اعلام گردیدند.
از کلمات فقیهان اسلامى و برخى از نصوص دینى استفاده مىشود که علل و عوامل ارتداد، متعدد است که به بعضى اشاره مىکنیم:
1 - اگر مسلمانى بدون دلیل موجّه و تحقیق عاقلانه، منکر خدا، توحید و رسالت حضرت خاتم انبیا (ص) شود، به ارتداد محکوم مىگردد، چرا که مسلمان شدن یک انسان با اجراى شهادتین (یعنى شهادت به وحدانیت الهى و رسالت حضرت محمد) صورت مىگیرد. بنابر این انکار هر یک از این امور، باعث کفر و ارتداد مىشود. البته در این مسئله بین فقها اختلاف است؛ بعضى معتقدند که انکار منکران در صورتى موجب کفر است که از روى عقل و اختیار و آگاهى باشد و یا تکذیب او به انکار یکى از اصول دین بر گردد، لیکن اقلیتى از فقها بر این باورند که صِرف انکار اصول دین و یا یکى از ضروریات مذهب، باعث ارتداد مىشود، چه از روى عقل و آگاهى باشد و چه نباشد. منکر شدن ضروریات دین نیز موجب کفر است، خواه به انکار اصول دین بینجامد یا نه.
بنابر این اگر کسى حجاب اسلامى را منکر شود و بداند از ضروریات اسلام است و شبههاى در ذهن او ایجاد شده باشد که حجاب در قرآن نیامده بلکه ساخته و پرداخته عالمان دینى است، بدون شک مرتد نیست؛ ولى اگر بداند تمام علماى سنّى و شیعه آن را با استفاده از کتاب و سنّت، ضرورى دین دانستهاند و با وجود آن، مخالفت خود را اظهار بدارد، در این صورت کافر خواهد بود.
اما اگر کسى «ازدواج موقت» را منکر شود، در صورتى که از اهل سنت باشد، به کفر منتهى نمىگردد؛(11) ولى اگر شیعه باشد و گرفتار شبهه ذهنى نباشد و بداند عموم علماى شیعه آن را پذیرفتهاند، در این صورت، محکوم به کفر و ارتداد است.
2 - بدعت گذاران و مدعیان نبوت: برخى از فقیهان بر این باورند اگر مسلمانى معتقد به چیزى باشد که مخالف با واقعیتهاى عینى و یا شرعى و دینى است و آن امر را براى خود «مذهب» قرار دهد و بر آن اساس اعتقاد پیدا کرده و عمل کند، بى گمان از دین خارج شده و مرتد خواهد بود.
3 - ساحران: کسانى که مردم را از طریق سحر، گمراه و یا در زندگى آنها تصرف ناروایى مىکنند و یا بین زن و شوهر جدایى مىافکنند، محکوم به ارتدادند، مگر این که پیش از رسیدن به محکمه قضایى، توبه کرده باشند و اظهار توبه و ندامت، کافى است.
4 - زندیق: یکى از موجبات ارتداد، «زندیق» بودن است. زندیق به کسى مىگویند که تظاهر به ایمان کرده و کفر باطنى خود را مخفى مىسازد تا به مقاصد خویش برسد. در زمان شاه معدوم، برخى از کمونیستها براى تحریک مردم، از آیات قرآن و نهضت امام حسین (ع) بهره مىجستند. البته زندیق نیز اگر پیش از محاکمه به زندیق بودن خویش اعتراف کرده و قبل از دعوت به توبه، بازگشت خود را به اسلام اعلام کند، آزاد مىشود.
5 - دشنام دهنده به پیامبر اکرم (ص)، عیب گیرنده، کسى که به پیغمبر تهمت زنا بزند و نیز کسى که رسول اسلام و احکام دین را مسخره کند، مرتد محسوب مىشود.
از نظر مکتب تشیع، مرتد بر دو قسم است: مرتد فطرى و مرتد ملى.
مرتد فطرى به کسى گفته مىشود که از پدر یا مادر مسلمان تولد یافته باشد و پس از قبول اسلام، اظهار کفر کرده باشد.
مرتد ملى کسى است که به هنگام انعقاد نطفه، پدر و مادرش مسلمان نبودهاند، اما اسلام را پذیرفته و سپس از آن باز گشته است.
البته فقهاى اهل سنت به چنین تفصیلى معتقد نیستند و براى مرتد، حکم واحدى قائلند.
فقها براى تحقق ارتداد، شرایطى ذکر کردهاند که عبارتاند از: 1 - عقل؛ 2 - بلوغ؛ 3 - اختیار و آزادى.
اگر کسى سلامت عقلى نداشته باشد و اظهار کفر کند، مرتد محسوب نمىشود. هم چنین است اگر کسى به مرحله بلوغ جنسى و تکلیف نرسیده باشد، چرا که از صغیر (غیر بالغ) و مجنون رفع تکلیف شده است.
و نیز اگر کسى را با تهدید، تطمیع، شکنجه و یا زندان انداختن به اظهار کفر وادار نمایند، چنین کسى محکوم به ارتداد نمىشود، چرا که از نظر اسلام این گونه اقرار کردن اعتبار ندارد.
وانگهى، ارتداد انسان باید با میل و رغبت و اراده جدى باشد و در مقام هزل، تقیّه و یا توریه نباشد، زیرا کفر در مقام تقیّه، باعث ارتداد نمىشود. قرآن کریم در این زمینه مىفرماید: «من کفر بالله من بعد ایمانه الاّ من اکره و قلبه مطمئن بالایمان؛(12) کسى که پس از ایمان به خدا، کفر بورزد، نه آن که او را به زور وادار کنند تا اظهار کفر کند و حال آن که قلبش مطمئن به ایمان باشد، بدون شک به کفر و ارتداد کشیده نمىشود.»
مصداق روشن این آیه، عمار یاسر است که با پدر و مادرش در چنگال مشرکان گرفتار شدند. یاسر و سمیه مقاومت کردند و به شهادت رسیدند، ولى عمار براى حفظ جان خویش، خدا و رسولش را انکار کرد و حال این که قلبش آکنده از ایمان بود؛ این گونه افراد مورد عفو قرار مىگیرند.
اما کسانى که دلهاشان براى پذیرش کفر و نفاق آماده است و در پى بهانه و زمینه مساعد به سر مىبرند، به مجرد این که تهدید و یا تطمیع شوند، راه کفر را در پیش مىگیرند؛ چنان که در جنگ احد پس از شکست مقطعى، گروهى آرزوى کفر مىکردند. خداوند در همین آیه از آنان چنین یاد مىکند: «و لکن من شرح بالکفر صدراً فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم؛(13) ولى کسانى که سینه و دل خویش را براى پذیرش کفر گشادهاند، غضب الهى و عذاب بزرگى بر آنها خواهد بود.»
آن گاه فلسفه این پذیرش را چنین بیان مىکند: «ذلک بانّهم استحبّوا الحیاة الدّنیا على الاخرة و انّ الله لا یهدى القوم الکافرین؛(14) و این بدان سبب است که اینان زندگى دنیا را بیشتر از زندگى آخرت دوست دارند و تحقیقاً خداوند قوم کافر را هدایت نمىکند.»
در آینده، احکام ارتداد و شرایط آن را از نظر شیعه و سایر مذاهب اسلامى بیان مىکنیم.
پی نوشت ها:
1)یوسف (12) آیه 96.
2) کهف (18) آیه 64.
3) مائده (5) آیه 54.
4) بقره (2) آیه 217.
5) بحارالانوار، ج 22، ص 352.
6) وسائل الشیعه، ج 18، ص 544.
7) همان.
8) سید قطب، تفسیر فى ظلال القرآن، ج 5، ص 284.
9) وسائل الشیعه، ج 11، ص 6.
10) آل عمران (3) آیه 72.
11) اهل سنت، ازدواج موقت را نه تنها از ضروریات نمىدانند، بلکه آن را در گذشته حرام مىدانستند و بنابر شنیدهها، علماى عربستان سعودى حرمت آن را برداشتهاند و براى دانشجویان و کسانى که امکانات ازدواج دائم را ندارند، یک نوع ازدواج موقت را تجویز نمودهاند.
12) نحل (16) آیه 106.
13) همان.
14) همان، آیه 107.