نویسنده: محمدجواد گلزار
نگاهی به زندگی سید حسن نصرالله
پس از آن که امام موسی صدر در لیبی به صورت مرموزی ربوده شد، اختلافات بسیاری در سطح رهبری جنبش امل به وجود آمد که در اثر آن و خروج عدهای از رهبران از این جنبش، حزبالله لبنان تأسیس شد. سید حسن در حزبالله نیز مسئولیتهای مختلفی را عهدهدار شد؛ از جمله عضویت در شورای رهبری حزبالله، اما از فضای درس و بحث فاصله نگرفت و به تحصیلات علمی خود ادامه داد.
شما نمیدانید، امروز با چه کسی میجنگید. شما با فرزندان محمد (صلی الله علیه و آله)، علی، حسن و حسین(علیه السلام ) و با اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اصحاب او وارد جنگ شدهاید. شما با قومی میجنگید که ایمانی فراتر و برتر از همه انسانهای این کره خاکی دارند.«پیام سید حسن نصرالله پس از حمله اسراییل به لبنان»
امام موسی صدر نخستین جرقه مبارزه
سید حسن نصرالله متولد 31 اگوست 1960 روستای «البزوریه» در جنوب لبنان است. پدرش «عبدالکریم»، سبزی و میوهفروشی میکرد و حسن برای کمک به پدر به دکان وی رفت و آمد داشت. در دکان و بر سینه دیوار آن، عکس امام موسیصدر آویزان بود؛ عکسی که نخستین جرقههای محبت موسی صدر و جنبش امل را که آن زمان به جنبش محرومان معروف بود، در دل سید حسن روشن کرد. با این که با هیچیک از علمای دینی آنوقت در ارتباط نبود و خانوادهاش هم، یک خانواده دینی شاخص نبود، ولی سیدحسن نوجوان، علاقهمند به دین بود و این علاقه در حیطه انجام فرایض معمول مانند نماز و روزه محدود نبود، او فراتر از اینها هم میرفت. این علاقه وی را واداشت که با سن اندکش در سال 1976 به نجف برود و تحصیلات حوزوی خود را در آنجا آغاز کند.
در سال 1978 به لبنان بازگشت و در مدرسه الامام المنتظر(عج)، که شهید سید عباس موسوی آن را تأسیس کرده بود، تحصیلات حوزوی خود را پی گرفت و در همان حال، به فعالیتهای سیاسی در جنبش امل مشغول و مسئول سیاسی جنبش امل در منطقه بقاع شد.
تأسیس حزبالله
پس از آن که امام موسی صدر در لیبی به صورت مرموزی ربوده شد، اختلافات بسیاری در سطح رهبری جنبش امل به وجود آمد که در اثر آن و خروج عدهای از رهبران از این جنبش، حزبالله لبنان تأسیس شد. سید حسن در حزبالله نیز مسئولیتهای مختلفی را عهدهدار شد؛ از جمله عضویت در شورای رهبری حزبالله، اما از فضای درس و بحث فاصله نگرفت و به تحصیلات علمی خود ادامه داد تا جایی که در سال 1989 برای تکمیل تحصیلات خود به قم مسافرت کرد، اما حملات گسترده اسراییل به لبنان و مبارزات حزبالله به او اجازه نداد، بیش از یک سال در قم بماند و بار دیگر به لبنان بازگشت، تا در کنار برادرانش به مبارزه با رژیم صهیونیستی بپردازد.
شهادت سید عباس موسوی
در سال 1992 و پس از شهادت سید عباس موسوی، دبیرکل وقت حزبالله لبنان، با اجماع شورای رهبری حزبالله سید حسن نصرالله، دبیرکل جدید این جنبش شناخته شد. شهادت سید عباس موسوی به همراه خانوادهاش، تأثیر بسزایی در روحیه مردم لبنان و به ویژه رزمندگان حزبالله گذاشت و پس از آن بود که مبارزات و حملات حزبالله شکل جدیدی به خود گرفت و حمایت عمومی در میان مردم لبنان از حزبالله رو به فزونی نهاد. در این میان، اسراییل نیز در سالهای 1993 و 1996 عملیاتهای خوشههای خشم و تسویه حساب را به اجرا گذاشت که با مقاومت سرسختانه حزبالله، که از کمترین امکانات نظامی برخوردار بود، روبهرو شد.
شهادت فرزند ارشد
سپتامبر 1997 دو تن از رزمندگان حزبالله در حمله به یکی از مواضع ارتش اسرائیل در منطقه جبلالرفیع در جنوب لبنان به شهادت رسیده و پیکر آنان به دست نیروهای اسرائیلی افتاد. تلویزیون اسرائیل بدون اطلاع از هویت این دو نفر، تصویر خونآلود آنان را به نمایش گذاشت، به سرعت مشخص شد که یکی از این دو تن، سید هادی، فرزند سید حسن نصرالله، دبیر کل حزبالله است. انتشار این خبر همانند بمبی در جامعه لبنان صدا کرد و تحول بسیار مهمی در پی داشت. در تاریخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلی و چه در مقابله با تجاوز نظامی اسرائیل، هیچگاه دیده نشد که فرزند یکی از رهبران گروهای سیاسی و یا شبه نظامیان در راه مبارزه کشته شده باشد.
این واقعه، موجی از احساسات جوشان همدردی، احترام و شیفتگی را نسبت به دبیر کل حزبالله در میان همه طوایف مذهبی لبنان در پی داشت، به گونهای که همه آحاد ملت لبنان از هر دین و مذهبی، تحت تأثیر شدید این واقعه قرار گرفتند. رهبران سیاسی لبنان نیز یکی پس از دیگری به دیدار سید حسن نصرالله رفته و ضمن گفتن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت سید هادی نسبت به شخصیت مبارز و صادق دبیر کل حزبالله، مراتب قدردانی و احترام خود را ابراز داشتند. این ابراز همدردی و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادی چون امیر عبدالله، ولیعهد عربستان نیز برای نخستین بار در تاریخ حزبالله، با ارسال پیام تسلیت برای دبیر کل حزبالله، حمایت خود را از مقاومت اسلامی اعلام نمود.
سال2000 طعم شیرین پیروزی
در سال 2000 و در زمانی که مذاکرات عرفات و مسئولان آمریکایی و اسراییلی برای حل کشمکش خاورمیانه، راه به جایی نبرده بود، ارتش اسراییل در حرکتی یکجانبه و بدون گرفتن کمترین امتیازی از حزبالله، از اراضی اشغالی جنوب لبنان عقب نشینی کرد و به جز مناطق محدود مزارع شبعا، نیروهای خود را از همه مناطق تحت اشغال عقب کشید. این شکست مفتضحانه، علاوه بر استحکام بخشیدن به مواضع حزبالله، مبتنی بر مقاومت، باعث شد تا سید حسن نصرالله به موفقیتی بیسابقه در میان اعراب دست یابد، تا این که به عنوان مهمترین شخصیت جهان عرب شناخته شود.
از سوی دیگر، حزبالله لبنان با تکیه بر این موفقیت، توانست حضور خود را در عرصه سیاسی لبنان تقویت کند تا جایی که علاوه بر حضور پرتعداد در پارلمان لبنان، سکان تعدادی از وزارتخانهها را نیز به دست گیرد.
انتفاضه، درسی از حزبالله
پیروزیهای پی در پی حزبالله در عرصههای مختلف سیاسی و نظامی در میان فلسطینیان نیز تأثیر خود را بر جای گذاشت. مردم آواره فلسطین به ویژه جوانان، که سالها دل به روند مذاکرات صلح خاورمیانه بسته بودند، دریافتند که مشکل فلسطینیان، با مذاکره و رژیم اشغالگر، حل نمی شود و با این پیشزمینه، انتفاضه دوم مسجدالاقصی شکل گرفت؛ انتفاضهای که به حماس قدرتی دیگر بخشید و با پیروزی حماس در انتخابات فلسطین وارد مرحلهای جدید شد؛ مرحلهای که دیگر با جنگ شش روزه اعراب و اسراییل پایان نمییابد، چه آن که نصرالله در پیام خود چنین گفت:
از حالا به بعد، شما جنگی تمامعیار خواستید، پس این هم جنگ تمام عیار شما. این را خواستید. حکومت شما خواست قواعد بازی تغییر کند، پس قواعد بازی تغییر میکند. شما نمیدانید امروز با چه کسی میجنگید. شما با فرزندان محمد (ص)، علی، حسن و حسین (ع) و با اهل بیت رسول خدا (ص) و اصحاب او وارد جنگ شدهاید. شما با قومی میجنگید که ایمانی فراتر و برتر از همه انسانهای این کره خاکی دارد. شما خواستار جنگی تمامعیار با قومی شدید که به تاریخ، و فرهنگ خود افتخار میکند و قدرت مادی، امکانات، مهارت، خرد، آرامش، رویا، عزم، ثبات و شجاعت دارد و به امید و یاری خدا روزهای آینده را میان ما و شما خواهیم دید.
منبع؛مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ابوسعید ابوالخیر
شیخ ابوسعید فضل الله بن ابیالخیر محمد بناحمد میهنی یا میهنهای (مهنهای) از عارفان بزرگ و مشهور اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است، ولادت او در سال 357 هجری در شهرکی به نام میهنه یا مهنه از توابع خراسان اتفاق افتاده است. علوم مقدماتی را که صرف و نحو و لغت باشد در همان شهر آموخته و چون اندیشهی فقه داشته به مرو رفته است. در مرو به مدت پنج سال در حوزهی درس امام ابوعبدالله حضری حاضر شده و پس از درگذشت وی، پیش امام ابوبکر قفال مروزی پنج سال دیگر فقه خوانده است. سپس از مرو قصد سرخس کرده چون به سرخس رسید نزد امام ابوعلیزاهر بناحمد که علم تفسیر و حدیث میگفته رفته است و چون مدتی تفسیر و اصول و اخبار رسول را فراگرفته، اتفاق ملاقات او با لقمان سرخسی که از عاقلان مجانین بوده، افتاده است. لقمان سرخسی او را به در خانقاه(ابوالفضل محمد بن حسن سرخسی) برده و دست او بدست ابوالفضل داده است و این پیر ابوالفضل مرید (شیخ ابوعبدالله بنعلی سراج طوسی) بوده است. پیر ابوالفضل مراد شیخ ابوسعید بوده و شرایط تهذیب اخلاق و ریاضت به او فرا داده است. شیخ ابوسعید پس از اخذ طریقهی تصوف به دیار خود (میهنه) برگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و سپس نزد ابوالفضل محمد بن حسن سرخسی، آمده و به اشارهی شیخ و خود به نیشابور رفت و در نیشابور از عبدالرحمن محمد حسین بن محمد سلمی نیشابوری، صاحب طبقات الصوفیه خرقهی ارشاد گردید و به میهنه برگشت و در آنجا خانقاهی بنا کرده و به تربیت و ریاضت پرداخته و پس از هفت سال با مرگ ابوالفضل سرخسی به شهر آمل رفته و در آن شهر برای بار دوم از دست ابوالفضل احمدبنعبدالکریم قصاب آملی از خلفای محمد بن عبدالله ... خرقه گرفته و یک سال در شهر عامل مقام کرده و باز به نیشابور بازگشته است. در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت به مودت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند.
ابوسعید پس از یک سال اقامت در نیشابور به میهنه مراجعت کرد و عاقبت در همانجا که چشم به دنیای ظاهر گشوده بود شب آدینهی چهارم شعبان سال 440هجری، وقت نماز خفتن دنیا را بدرود گفت. و روح بزرگ خود را که همه در کار ... مردمان میداشت تسلیم خدای بزرگ کرد.
غیر از گفتار منظوم عربی و فارسی و رباعی گفتار و مأثورات و حکایات و حالات او، دو کتاب باقی مانده است:
یکی (اسرارالتوحید فی مقالات الشیخ ابی سعید)که محمد بن منور میهنی نوادهاش آن را تألیف کرده است و دیگری، (حالات و سخنان شیخ ابوسعید ) که بطور احتمال مؤلف آن، کمالالدین محمد، پسر عموی پسر مؤلف اسراالتوحید است. هرمان اته خاورشناس نامی آلمانی دربارهی شیخ ابوسعید ابوالخیر چنین آورده است:
(وی نه تنها استاد دیرین شعر صوفیانه به شمار است بلکه صرفنظر از رودکی و معاصرینش، میتوان او را از مبتکرین رباعی که زاییده طبع ایرانی است دانست. ابتکار او در این نوع شعر از دو لحاظ است: یکی آنکه وی اولین شاعر است که شعر خود را منحصراٌ به شکل رباعی سرود. دوم آنکه رباعی را بر خلاف اسلاف خود نقشی از نو زد که آن نقش، جاودانه باقی ماند. یعنی آن را کانون اشتعال آتش عرفان وحدت وجود قرار داد و این نوع شعر از آن زمان نمودار تصورات رنگین عقیده به خدا در همه چیز بوده است. اولین بار در اشعار اوست که کنایات و اشارات عارفانه بهکار رفته، تشبیهاتی از عشق زمینی و جسمانی در مورد عشق الهی ذکر شده و درین معنی از ساقی بزم و شمع شعلهور سخن رفته و سالک راه خدا را عاشق حیران و جویان، میگسار و مست، و پروانهی دور شمع نامیده که خود را به آتش عشق میافکند. بدیهی است در عقاید شاعرانهی ابوسعید مطالب مبهم و تاریک موجود است و تعیین خط مرز میان عشق زمینی و آسمانی، با مستی می و مستی عشق الهی بسی دشوار است، ولی این قامت به استثنای معدودی از استادان نظیر حافظ که به طریقهی اول تمایل دارد و سنایی و عطار و جلالالدین رومی که به دومی متمایلند در حق اغلب غزلسرایان و قصیدهگویان متأخرتر هم صدق میکند در هر صورت از رباعیهای ابوسعید نور تصوف واقعی میدرخشد مانند اعراض از علایق زمین و صرفنظر از لذات هر دو جهان و استخفاف نسبت به رسوم ظاهری ادیان و مذاهب، و تقدیر مجاهدات آزاد مردان راه خدا که در نظر آنان کعبه و بتخانه خالق و خلق یکی است و عقیده به وحدت کلی و اعتقاد به اینکه مظاهر کثیره در عالم ازل با ذات حق یکی بودهاند و جدایی کثرتی وجود نداشته است. باید این راه هم گفت که میان سروده ابوسعید گاهی احساسات عمیق مؤثری مشهود است که نمود کامل حکم و امثال و نغمههای شاعرانه است).از گفتهی اوست:« التوصیف قیام القلب مع الله بلاواسطه. منبع ::www.lifeofthought.com
|
پندهایی نقل از کشکول شیخ بهائی ›
* - دنیا را بهر سه چیز خواهند : عزت ، بی نیازی و آرامش. آن کس که زهد ورزد عزت یا بد و آن کس که قناعت پیشه کند بی نیازشود و آن کس که کوشش از پی دنیا بنهد ‹ در طلب دنیا نکوشد› آرامش پذیرد. (ص353)
* - مردمان به روزگار گذشته عمل همی کردند و سخن نمی گفتند و بعدها می گفتند و عمل نمی کردند و امروز اما نه می گویندو نه عمل می کنند .(ص401 )
* - مردمان می گویند چشم بگشایید تا ببینید و من گویم چشم بر هم نهید تا ببینید .( ص 309)
* - آن کس که تو را برای کاری دوست بدارد هنگامی که انجام شد رهایت کند .( ص 316)
* - بدان که غیبت چون صاعقه ای هلاک بار است و حال آن کس که بدگوئی مردمان کند به حال کسی ماند که منجنیقی ساز کند که حسناتش را به شرق و غرب افکند ...
*- امیر المومنان علیه السلام فرزندش محمد بن حنفیه را به جنگها پیش همی فرستاد و با حسن و حسین علیهما السلام چنان نمی کرد و می فرمود : او فرزند من است و این دو فرزندان پیامبر (ص)اند. محمد بن حنفیه را گفتند : چگونه پدرتورا بجنگ همی فرستد و ایشان را نه ؟ گفت من دست راست اویم وآن دو چشمانش، و وی با دست راست خویش از چشمانش حراست همی کند. (ص451)
قومیت گرائی عربی و تاثیر آن بر هویت ملی
مقدمه:
کشور ایران در شمار کشورهای کثیرالقوم محسوب میشود با این تفاوت که قومیتهای موجود در ایران از یک نژاد، ولی به زبانها و لهجههای متفاوتی تکلم نموده و زبان اصلی و رسمی خود را فارسی میدانند و از لحاظ قرابت سرزمینی و ملیتی و وطنی، ایران را وطن اصلی و دائمی خود دانسته و خواستار استمرار زندگی در سرزمین جغرافیایی ایران هستند و هرگز داعیهی جدایی از دامن مام و میهن را ندارند، بلکه خواستهها و مطالباتی دارند که گاه برای تحقق آنها دست به خشونتهای مقطعی و اعتراضی میزنند. این اعتراضات تا بدانجاست که امنیت ملی کشور تهدید نشود.
البته تشدید منازعات قومی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز ناشی از سوء استفاده عوامل بیگانه از شرایط و بستر فراهم شده داخلی به خصوص در مناطق قومی که در مرز جغرافیایی مستقر هستند، بوده است و نخبگان و رهبران منازعات قومی عمدتاً غیر بومی یا دارای اهداف یا گرایشهای سیاسی مخالف با نظام سیاسی مستقر بودهاند. بنابراین اقوام ایرانی در گوشه گوشه کشور خود را ایرانی و مسلمان میدانند و موجودیت خود را در قالب ایران واحد جستجو میکنند.
سرزمین خوزستان
نام خوزستان در یک قرن گذشته اغلب با نفت گره خورده است. خوزستان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق که پیشانی جنگی استکبار و صهیونیسم جهانی علیه نظام اسلامی بود، وجهه جدید و ویژهای به
خود گرفت که مقطعی از تاریخ ایران و خاصه خود استان خوزستان را در ابعاد گوناگونی مورد تأثیر قرار داد؛ چرا که نوع نگاه مردم ایران به مسأله دفاع و مسائل متعاقب آن در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی متحول گردید و وجب به وجب خاک این سرزمین تقدس ویژهای یافت.
ثمره مقاومت و حماسه دفاع مقدس ملت ایران در خوزستان و اهمیت نفت , روح همگرایی ملی را در این استان تقویت و غرور ملی را تثبیت نموده است. هویت ملی گرچه در این استان فرصت پویایی و بالندگی دارد و تنوع قومی باعث بالندگی هویت ملی و اتحاد ملی میشود ؛ اما غفلت از نارساییها و عقبماندگیها و محرومیتهای نسبی تاریخی و ویرانیهای عمومی ناشی از جنگ تحمیلی و عدم سیاستگذاری قومی صحیح و مهمتر از همه سیاستهای ناآرام سازی قومی در ایران توسط استکبار جهانی در این استان میتواند وفاداری ملی و تعلق خاطر به هویت ملی را نزد گروههای اجتماعی و اقوام زبانی دچار خدشه نماید. اهمیت خوزستان در مسائل قومی، ناشی از فعالیتهای قومی چند سال اخیر است که تحت تأثیر عوامل گوناگونی از جمله حضور بیگانگان در منطقه بوده است. جریانات فعال در مسائل قومی خوزستان، گروههای معاند با پایگاه فکری غربگرا و دارای اهداف خاص سیاسی و فرهنگی هستند که اکثراً غیر بومی بوده و سابقه فعالیتهای سیاسی فکری آنها در تقابل با نظام جمهوری اسلامی بوده است.
گروههای دخیل در جریانات قومی خوزستان
قبل از ورود به بحثهای جدید لازم است مروری داشته باشیم بر فعالیت گروههای قومیت گرای خوزستان در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی. فعالیت این گروهها در بعد از انقلاب را میتوان در دو مقطع زمانی از ابتدای انقلاب تا جنگ تحمیلی ودوران بعد از جنگ تقسیم نمود.
1- فعالیت گروهها و تشکلهای فعال قومیت گرا در منطقه خوزستان در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی
در سال1324 به تشویق "لرد چارلز تران" رئیس اینتلیجنت سرویس خاورمیانه، جنبش ناسیونالیست عرب , جبهه التحریر خوزستان، فدائیان خلق عرب، حزب کارگران عرب شکل گرفتند, این گروهها در مقاطع مختلف تاریخی و همچنین بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1358 به نشر عقاید و اهداف خود پرداخته و اقداماتی را با هدایت رژیم بعث عراق به صورت انفجار، خرابکاری و بمبگذاری در خطوط لوله گاز و نفت، ایستگاههای راهآهن، پلها، مراکز اداری و آموزشی و قضایی انجام می دادند و سران مرتجع و کشورهای منطقه که حاکمیت خود را در برابر موج بیداری اسلامی برخاسته از انقلاب ایران متزلزل می دیدند با جنگ رسانهای بیسابقهای به تقویت و تشویق منازعات قومی در خوزستان میپرداختند.
اما با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359، مسائل قومی خوزستان تحتالشعاع وضعیت جنگی منطقه و حضور رزمندگان اسلام قرار گرفت و میزان فعالیت آنها کاهش و بصورت پنهانی و مخفی درآمد.
در این ایام سران کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، همچنان تحت تأثیر امپریالیسم خبری استکبار جهانی، از ترس تأثیر صدور انقلاب اسلامی بر حکومتهای لرزان خود، با کمکهای مالی و تبلیغاتی از گروههای قومیتگرای منطقهای حمایت میکردند.
2- فعالیت جریانات ناسیونالیسم قومی عربی بعد از جنگ تحمیلی
بعد از پایان جنگ تحمیلی در نتیجه پذیرش قطعنامه 598 و برگشت وضعیت عادی به استان خوزستان و رجعت مهاجرین جنگی از سراسر کشور به مناطق جنگزده و احیاء احساسات و هیجان های قومی عشیرهای در برخی حوزهها، زمینه فعالیت گروههای قومیتگرا در میان تودههای محروم استان در شرایط خاص دوره بازسازی و سازندگی مناطق جنگی و رویکرد سریع توقعات فزاینده مردم مهاجری که به استان برگشته بودند، فراهم گردید، لذا دو جریان "عربگرای تجزیه طلب" و "عرب گرای هوادار فدرالیسم" (یک کشور چند ملیتی) فعال شدند.
1- جریان عربگرای تجزیه طلب: این جریان از سوی دو گروه جبهه "العربیه التحریر الاهواز" و "حرکت التحریر الوطنی الاهوازی" طرحریزی و پیریزی میشود. "جبهه التحریر" در سال 1342 با هدف جدایی از ایران به وجود آمد و تا 1353 (1975) تحت حمایت رژیم عراق فعال بود و بعد از انعقاد قرارداد 1975.م الجزایر بین رژیم ایران و عراق، این جبهه به لیبی رفته، ولی با پیروزی انقلاب مجدداً تحت حمایت رژیم بعث عراق وارد فعالیت قومی علیه جمهوری اسلامی در خرمشهر و خوزستان شد.
گروه "حرکت التحریر الوطنی الاهوازی" در سال 1983 م، تأسیس شد و پیوسته در بیانیههای خود از اصطلاحات اهواز اشغالی و لزوم یکپارچگی صفوف عربی برای آزادی عربستان سخن به میان آورده است. در سایت اینترنتی این گروه نقشهای از خوزستان تحت عنوان عربستان آمده و در گوشهای از آن عدهای در حال بلند کردن نام الاهواز هستند که تصویر "شیخ خزئل" را در خود دارد. رخدادهای مرتبط با خرابکاری و اقدامات تروریستی در سالهای اخیر در خوزستان و بویژه در اهواز عمدتا با هدایت این جریان انجام می گیرد.
2- جریان عربگرای هوادار فدرالیسم: این گروه، فرقی بین عملکرد نظام سیاسی انقلابی با نظام سیاسی پهلوی قائل نیست، ولی مخالف جدایی طلبی است و راه احقاق حقوق خود را خودمختاری منطقهای تحت حاکمیت کشور واحد ایران می داند. این جریان در دو بعد بینالمللی و داخلی فعالیتهائی را صورت داده است:
الف) فعالیت در بعد بینالمللی جریان هوادار فدرالیسم مبتنی بر جلب نظر بازیگران بینالمللی دولتی و غیر دولتی و جریان مقبول فکری و فرهنگی جهانی است و با اهداف فضاسازی بینالمللی به منظور فشار بر ایران در قالب سخنرانیهای نخبگان قومی در سمینارها و تجمعات بینالمللی و منطقهای پیگیری می شود.
در این حوزه فعالیتی، "نمایندگی عربهای اهواز"، حزب "همبستگی دموکراتیک اهواز" و افرادی چون "کریم بنی سعید" و "یوسف عزیزی بنی طرف" قرار دارند.
ب) فعالیت در بعد داخلی جریان هوادار فدرالیسم برای جلب افکار عمومی در داخل کشور و نوعی فضاسازی داخلی است. این جریان میکوشد صلاحیت هر نوع اظهار نظر انتقادی درباره عرب زبانهای خوزستان را در انحصار خود درآورد، لذا در مقابل مسائل و مطالبی که از سوی مدیران و نخبگان و مطبوعات استانی صادر میشود واکنش نشان میدهد. از طرفی میکوشد توان تأثیرگذاری خود را با ایجاد ائتلافی با سایر افراد و گروههای فعال مسائل قومی در سراسر کشور گسترش دهد و فعالانه در مقابل مسائل قومی موضع بگیرد. گرچه این گروه فعلا خودمختاری منطقه ای را تحت حاکمیت نظام فدرالیسم شعار خود قرار داده است اما این امر تاکتیکی و گامی در جهت تحقق جدایی طلبی میتواند ارزیابی شود.
هویت ملی و اعراب خوزستان مسئله هویت ملی در ابعاد روانشناختی و جامعه شناختی قابل پیگیری است. هویت ملی علقهها و بستگیهای فردی و جمعی را در یک منطقه مورد نظر قرار میدهد و بستگی خاصی با حقوق شهروندی دارد که تحقق آن در چارچوب دولت ملی مد نظر است و لازمه آن برابری اساسی انسانها در دولت ملی، جدای از تقسیمات زبانی و قومی میباشد، یعنی برابری در دستیابی به مقامات سیاسی و اداری، برابری در برخورداری از فرصتها و امتیازات و تسهیلات (تحصیلات، شغل و امکانات رفاهی و ...) تساوی در حقوق و امتیازات قانونی، برابری در حق مشارکت سیاسی و تکالیف ناشی از آن، برابری در تقسیم و توزیع خواستهها و مطالبات مشروع، احساس روحی و روانی برابری اعضاء ملت در رسیدن به حقوق قانونی در شکلدهی هویت ملی مؤثر است.
در بستر تاریخ، قبایل گوناگون عرب بر اثر شرایط سخت زندگی ناشی از جنگها و خونریزیها و خشونتهای قبیلهای در جزیرهالعرب که موطن اصلی اعراب بوده به دیگر مناطق مهاجرت نمودند. در استان خوزستان از دوره ساسانی عربها به سوی ایران مهاجرت کرده و اوج این مهاجرت در جریان فتح ایران بدست سپاه اسلام بود.
خاستگاه اصلی اعراب ایران قبایل بزرگ عرب عربستان همچون بنی تمیم، بنی اسد، بنی سعید، عباده میباشد. هم اکنون در استان خوزستان 63 قبیله و عشیره و طایفه مهم عرب زندگی میکنند که از حواشی کرخه، شوش و شوشتر و هفتتپه و مسیر مسجدسلیمان و ملاثانی و اهواز و حمیدیه و سوسنگرد و بستان و هویزه و هورالهویزه و خرمشهر و آبادان و اروندکنار و روستاهای اطراف آن و شادگان و بندر امام و بندر ماهشهر و هندیجان تا زیدون و بهبهان و رامهرمز و امیدیه در مرز 1336 کیلومتری خوزستان با کشور عراق توسعه پیدا کردهاند. شغل عمومی اینها کشاورزی و صیادی (ماهیگیری) و پرورش اسب و دامهای اهلی است. استعداد و ظرفیت فعالیتهای فکری و فرهنگی اجتماعی را دارند.
البته در طول تاریخ حیات سیاسی - اجتماعی, اعراب مهاجر به ایران در فرهنگ و هویت ایرانی ادغام شده و خود را ایرانی و مسلمان میدانند. بر اساس گزارش تحقیقی پژوهشی مؤسسه مطالعات راهبردی وابسته به وزارت علوم و تحقیقات و فنآوری در مورد اعراب خوزستان تحت عنوان "قومیت عرب خوزستان و هویت ملی ایران"، بستگی و قرابت اعراب این منطقه به ملیت و هویت ایرانی یک امر انکارناپذیر است، اما علیرغم این موضوع در پژوهش قومیت عربی خوزستان مسائل متنوع مرتبط با حیات سیاسی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی باید مورد توجه قرار گیرد.
مشکلات خوزستان
خوزستان علی رغم ثروتهای بسیاری که در سرزمین خود نهفته دارد, از جمله بخشهای محروم کشور است که این فقر و محرومیت مبتنی بر سیاستهای غلط دوران پهلوی شکل گرفته است. حوادث ناشی از جنگ نیز بر مشکلات این منطقه افزوده و ضروریست تا معضلات مردم این استان شناسایی شده و مورد توجه قرار گیرد. مشکلات عمومی ساکنان عرب زبان خوزستان عبارت از :
الف) مشکلات اجتماعی،
ب) مشکلات فرهنگی،
ج) مشکلات سیاسی،
د) مشکلات اقتصادی
بیشترین مشکلات مردم خوزستان در حوزه مشکلات اجتماعی، مشکلاتی چون افزایش و تراکم جمعیت، امکانات ضعیف و نبود بهداشت، نبود مسکن مناسب، کمبود امکانات رفاهی (کولر گازی و ... )، افزایش اعتیاد جوانان، بیکاری و ... است.
در رتبه دوم, مشکلات اقتصادی قرار دارد که شامل گرانی و تورم، ضعف درآمد ناشی از شغل نامناسب، گرانی مصالح ساختمانی و پایین بودن سقف وامها، بیکاری و ... می باشد.
در رتبه سوم مشکلات فرهنگی میباشد که عمده آن عبارت است از مشکلات آموزشی (فضای مدرسه، معلم و امکانات آموزشی، ضعف فرهنگی عمومی بعلت فقر و دوری از مناطق توسعه یافته شهری(
در رتبه چهارم مشکلات سیاسی مطرح است که عدم وجود مدیران و مسئولین دلسوز، ضعف مدیریت مسئولین دولتی، ضعف در اجرای قانون، فساد اداری (رشوه و ...)، نبود عدالت اجتماعی، تبعیض اجتماعی، عدم رسیدگی به مشکلات، مقام پرستی برخی مسئولین، حیف و میل اموال و بودجه بیتالمال از اهم آنها است.
گرچه بیشترین تلاشها در استان خوزستان جهت حل مشکلات اقتصادی صورت گرفته، ولی بیشترین مشکلات در حوزه مشکلات اجتماعی رصد میشود.
همچنین برای برآوردن مشکلات بالاترین انتظار از دولت است و این نشان از توجه و اعتماد عمومی مردم در حل مشکلات خود به دولت دارد که البته باید این اعتماد حفظ شود.
در حوزه گرایشها، گرایش اعراب خوزستان به اقوام غیر عرب بسیار کم و پایین است و این ناشی از عوامل خاص است، از جمله :
1- ساختار قبیلهای اعراب خوزستان همراه آداب و رسوم و نژاد و زبان مجزا، روحیه درونگرائی را در میان آنها تقویت کرده است. گرچه پدیده جنگ و مهاجرت و سطح تحصیلات و امکانات فرهنگی از رشد این موضوع کاسته است، ولی فعالیت ماهوارهها و قدرت گیرندهها در مناطق عربی خوزستان از ورای مرزها این وضعیت را تقویت می کند.
2- گرایش اعراب خوزستان نسبت به دولت جمهوری اسلامی بیش از افراد ساکن در خوزستان است، اما فاکتورهایی این گرایش را تهدید میکند، از جمله ناکارائیهای مجریان، عدم برآوردن انتظارات عمومی، فساد اداری، برخورد نامناسب احتمالی مأموران دولتی.
3-گرایش اعراب خوزستان نسبت به عنصر سرزمین ایران کاملاً مثبت و در سطحی ویژه است، یعنی جغرافیای سیاسی ایران را وطن خود میدانند و حاضرند برای دفاع از آن هزینههای لازم را بپذیرند که حماسه دفاع مقدس و نقش اعراب در آن قابل توجه است.
4-برای همبستگی قومیت عرب خوزستان با هویت ملی متغیرهای آگاهی، سن، وضعیت اقتصادی، رضایت از محیط زندگی، رضایت از اوضاع فردی، رضایت از همکاری با دولت، امکانات مورد توجه میباشد. زیرا بر اساس پژوهشهای صورت گرفته میزان سواد افراد بیشترین تأثیر را در گرایش نسبت به هویت ملی داشته و در مراحل بعدی همکاری با دولت و وضعیت اقتصادی و امکانات و رضایت از زندگی قرار گرفته است.
5-یکی از مناطق مورد توجه فعالیت وهابیت بخشهایی از مناطق عرب نشین بخصوص نوار مرزی در خرمشهر و آبادان و اروندکنار میباشد.وضعیت زندگی اعراب روستانشین که تحت تأثیر جنگ و طرحهای کشاورزی بعد از جنگ به اطراف شهرهای استان از جمله اهواز مهاجرت کردند. بسیار نگرانکننده است و قاچاق اسلحه و مواد مخدر و ماهواره و CDهای مستهجن و فساد اخلاقی در برخی مناطق مشخصاز رشد قابل توجهی برخوردار بوده است.
با این همه مردم به اهل بیت، خاصه حماسه عاشورا و ایام ماه مبارک رمضان بسیار علاقمند میباشند و برپایی مجالس گوناگون در این ایام چشمگیر و حیرانکننده است.
چرائی آشوبهای قومی عربی
برای بررسی چرائی آشوبهای عربی در خوزستان توجه به عوامل مؤثر در رویکرد گروههای قومی به چالش و منازعه قومی مؤثر میباشد.
1-فرهنگ تاریخی و مناسب قومی قبیلهای و آداب و رسوم و درونگرایی افراطی قومیت عرب
2-عقبماندگیها و محرومیتهای نسبی تاریخی در مناطق قومی
3-عدم وجود و تدوین سیاستگذاری قومی مناسب و پایدار
4- تخریبها و مشکلات دوران جنگ بخصوص مناطق مرزی قومی نشین
5-ضعف در حوزه مدیریتی استان در سطوح مختلف
6-هم مرز بودن با کشورهای چالش برانگیز منطقهای
7-دخالت بیگانه با توجه به مهیا بودن بستر و شرایط لازم در داخل
8-عدم اجراء طرحهای استراتژیک و مادر در استان
9-عدم تعامل متقابل بین حاکمیت و نخبگان فکری و ابزاری قومی
10- فعالیت نخبگان قومی غیر بومی با اهداف سیاسی سرشاخ با حاکمیت مرکزی .
با توجه به موارد فوق، شرایط و زمینه , بستر لازم جهت تولید شکافها و منازعات قومی در کشور با عدم کارآمدی و کارایی در حوزههای مختلف فراهم میکنیم و دشمن که مترصد فرصت است با ظرافت و سرعت از اوضاع داخلی و بکارگیری ابزار مناسب پروسه تحریک و ترغیب حرکتهای منازعه آمیز قومی و قبیلهای را جهتدهی کرده و با ایجاد موجی از احساسات و عواطف سرخورده قومی بر گرده آن سوار میشود و برنامههای مدون خود را به مرحله اجرا میگذارد. قومیتها برای ملت و هویت ملی تهدید نیستند ولی در صورت بیتوجهی در حل مشکلات و پاسخگویی به مطالبات مشروع و قانونی قومیتها، فرصت سوء استفاده دشمن را فراهم می شود و فرصت قومی که میتواند به تقویت هویت ملی منتهی شود، به تهدید و چالشی بس خطرناک تبدیل خواهد شد و بحران قومی هم چه بسا به دنبال آن فعال شود.
نتیجه گیری:
دستهبندی مسائل ناشی از تنشهای قومی عربی خوزستان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار قابل تأمل و تحلیل میباشد.
1-تنشها و خشونتها در شکل بحران قومی نبوده است.
2-شدت، عمق و دامنه منازعات و نیروهای درگیر و صدمات و خسارات وارده ابعاد کوچکتری از بحران قومی را جلوهگر مینمود.
3-نقش عربهای بومی منطقه در ایجاد بحران بسیار محدود بوده است و نقش اعراب خوزستان، نقش فراگیری نبوده است.
4-ترغیب خلق عرب به شورش و آموزش و تجهیز عناصر خرابکار از دیگر نقشهای بیگانگان در بحران قومی خوزستان بود.
5-نخبگان قومی بومی عربی تأثیرگذار در صحنه منازعات قومی وجود نداشت.
6-نقش بیگانگان در قضایای قومی خوزستان حتی در اسناد لانه جاسوسی موجود است. حتی حضرت امام(ره) در این زمینه فرمودند: "بعضی از نوشتجات که از لانه جاسوسی به تازگی بدست آمده، مؤید آن است که در قضایای خرمشهر و خوزستان و قضایای کردستان، آمریکا دست داشته است."
اما تجربه دفاع جانانه ساکنان بومی استان خوزستان در مقابل تهاجم وحشیانه رژیم بعث عراق و تحمل و پرداخت هزینههای سنگین مادی و معنوی و امکانات و نیروی انسانی علیرغم تبلیغات ناسیونالیسم قومی و شعارهای عربگرایانه و سازماندهی مجدد جبهه التحریر و وعدههای پاداش مادی رژیم بعث و واخوردگان سیاسی سرشاخ با نظام اسلامی خود پاسخی محکم به نواهای قومیگرا در استان خوزستان میباشد.
* با تشکر از برادر حجتالله یوسفی، کارشناس ارشد علوم سیاسی، تی 2، ل 7.
منابع و مأخذ
1-جعفری ولدانی , اصغر، کانونهای بحران در خلیج فارس , بهار 1377، موسسه کیهان تهران، چاپ دوم .
2-مقصودی، مجتبی، تحولات قومی در ایران، 1380، موسسه مطالعات ملی تهران .
3-احمدی، حمید، ایران هویت ملیت قومیت، 1383، موسسه تحقیقات و توسعه عوم انسانی تهران .
4-گزارش پژوهشی قومیت عرب خوزستان و هویت ملی ایران، 1378، موسسه مطالعات راهبردی .
5-قیصری، نورالله، قومیت عرب و هویت ملی ایران، 1377، فصلنامه مطالعات راهبردی پیش شماره اول .
6-یوسفی، حجت الله، پایان نامه کارشناسی ارشد علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی، پائیز 1384 .
7-مقصودی، مجتبی، توسعه و منازعات قومی، فصلنامه مطالعات راهبردی، 1377، شماره اول
منبع: باشگاه اندیشه
اثری جدید در نقد اندیشه های دکتر شریعتی |
رسول جعفریان |