2 . حجاب ویژة زنان پیامبر(ص) است؟
گفته میشود حجابی که در آیات قرآنی از آن یاد شده مختص زنان پیامبراست و بر دیگر زنان مسلمان پوشش و حجاب لازم نیست.
اینان چنین استشهاد میکنند که مخاطب آیات حجاب، زنان رسول خدامیباشند مانند:
«یا نساء النبی لستن کاحد من النساء ...»
ای زنان پیامبر(ص)، شما همانند دیگر زنان نیستید.
«و اذا سألتموهن متاعاً فسئلوهن من وراء حجاب»
و اگر از زنان پیامبر(ص) چیزی خواستید، از پشت پرده بخواهید.
این سخن را قاسم امین و برخی دیگر از همراهان وی بیان کردهاند.
پاسخ این مطلب از مباحث قبل روشن گشت؛ زیرا اولاً برخی آیات قرآنیعمومیت دارد و مختص زنان پیامبر نیست مانند: آیة 59 از سورة احزاب وآیة 31 از سورة نور، و آیاتی که زنان پیامبر را مخاطب قرار دادهاست، بهتعلیلهای عامی ختم میشود مانند «ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن».
بهجز آیات قرآنی، روایات بسیاری که به حد تواتر معنوی میرسد،
بر لزوم حجاب دلالت میکنند. با این همه، اجماع فقهای اسلامی از آغازتاکنون را نیز به همراه دارد.
آیا با این ادله میتوان گفت حجاب مختص زنان پیامبر است؟ بر ایناساس، این حدسی دور از سند علمی است که با ادلة متقن ناسازگار است.
3 . حجاب، عادتی غیر اسلامی است؟
گاه گفته میشود، حجاب و پوشش از سایر امتها به مسلمانان رخنه کردهاست. قاسم امین در کتابش نوشته است:
پوشش عادتی است که از اختلاط و ارتباط با سایر ملتها درمیان مسلمینرخنه کرده است. آنان این سنت را نیکو شمرده و بر آن لباس دینپوشانیدهاند مانند سایر عادتهای ویرانگر که به نام دین درمیان مسلمانانرسوخ کرده و دین از آن بیزار است.
دکتر محمد سعید عشماوی نیز میگوید:
نمونة بارز اختلاط اندیشة دینی با فرهنگ عمومی مسألة حجاب است. دراین مسأله توصیههای دینی با واقعیتهای اجتماعی گرهخورده است. ازاینرو، در این زمینه آرایی متناقض عرضه شده است. برخی آن را واجبدینی میانگارند و گروهی دیگر آن را شعار سیاسی قلمداد میکنند.
ویل دورانت معتقد است حجاب از ایرانیان به مسلمانان رسید:
ارتباط عرب با ایران از موجبات رواج حجاب در قلمرو اسلام بود....
نهرو نیز در نگاهی به تاریخ جهان همین رأی را تأیید کرده و ابرازتأسف میکند که این عادت به هند نیز سرایت کرده است.
متأسفانه این رسم ناپسند کم کم یکی از خصوصیات جامعة اسلامی شد و هندنیز وقتی مسلمانان بدینجا آمدند، آن را آموخت.
در پاسخ این پرسش باید گفته شود که به اتفاق همة مورخان ارتباطایرانیان با عربها در سالهای پس از رحلت پیامبر اتفاق افتاد یعنی پس ازفتح ایران در زمان خلیفة دوم به سال شانزدهم هجری. ولی آیات حجاب کهدر قرآن نازل شده و احادیثی که از رسول خدا در این زمینه نقل شده همهمقدم بر آن است، زیرا آیات حجاب در سال پنجم هجری نازل شد. به اینآیات و احادیث در صفحات قبل اشاره شد.
همچنین سختگیریهای خلیفة دوم در امر حجاب زنان، نشان از آن داردکه این امر برگرفته از دیگران نبودهاست.
به نظر میرسد از وجود حجاب در میان دیگر امتها و رعایت آنبهگونهای نزدیک به آنچه اسلام آورده، میتوان نتیجه گرفت که این سنّتدینی ریشهای در فطرت و ساختار وجودی انسان دارد. چنانکه در بحثهایآینده بیشتر بدان میپردازیم. بدین معنا که جوامع انسانی بیش و کم و بااختلاف سلایقی، پوشش را رعایت میکردند.
4 . حجاب، شعار سیاسی است؟
تعبیر برخی از نویسندگان این است که حجاب، نوعی شعارسیاسی استکه برخی گروههای مبارز آنرا برای خود برگزیدهاند، این شعار ربطی به دینو شریعت ندارد.
به طور خلاصه میتوان گفت تأکید وسواسگونه حکومتگزاران کنونی برحجاب زن، تنها ناشی از یک اعتقاد مذهبی نیست، بلکه در حال حاضرنمادی است که همچون اهرمی سیاسی در خدمت حفظ مبانی زیر قرار گرفتهاست ...
محمد سعید عشماوی نیز همین نظر را دارد.
این عقیده دو بعد دارد، یکی آنکه حجاب امر دینی نیست و دیگر آنکهشعار سیاسی برخی گروهها قرار گرفته است.
نسبت به قسمت اول در مباحث قبل به تفصیل سخن گفتیم و بطلان اینعقیده و نظر به اثبات رسید، بنابراین اگر ریشه دینی دارد و مورد تأکید وتوصیه دین قرار گرفته، بخش دوم این نظر هم باطل است. از آن گذشته اگرحجاب امر دینی است چه مانعی دارد که شعائر دینی، شعار سیاسی نیزقرارگیرد. این امر در امور عبادی خالص دین مانند: حج، نماز جماعت،
نماز جمعه و بسیاری از آداب و رسوم مانند: منع از تشبه به کفار در لباس و...نیز رعایت شده است.
در این زمینه علامه سید محمدحسین فضلالله سخنی نغز دارد وی درپاسخ به همین سؤال گفته است:
به طور طبیعی هرگاه جنگ سیاسی سختی درگیرد، تمامی عنوانها و قالبهاکه از مواضع سخت یک جبهه حکایت میکند برای جبهة دیگر اعلام خطرخواهد بود. از اینرو، دولت بزرگی چون فرانسه که حامی آزادی انسانهااست، از حجاب اسلامی در مدارس جلوگیری میکند زیرا، جنبش اسلامی راتهدیدی برای منافع خود در مغرب عربی میداند.
5 . خداوند بزرگتر از آن است که ...
برخی چنین میپندارند که خدای بزرگ که همة هستی از آن اوست و بهانسانها و بندگانش مهربان و رحیم است، هیچگاه زنی را به خاطر آشکاربودن چند تار مو یا ... به جهنم نمیفرستد.
این سخن گرچه، صورتی عامیانه دارد اما میخواهد به یک استنتاج کلامیبرسد که چنین سختگیریهایی از سوی خداوند نیست، دیگران دین خدا راسخت کرده و عرصة حیات را بر بندگان خدا ضیق ساختهاند.
به نظر میرسد پاسخ گفتن به این پرسش چندان دشوار نباشد. زیرا اینسخن را در مورد تمامی احکام دینی میتوان بر زبان راند. یعنی میتوان گفتخداوند بندگان را به خاطر ترک چند رکعت نماز، یا چند روز روزه خواری ویا ... به جهنم نمیبرد. و نتیجة این سخن نوعی اِباحیگری در عمل است.
گذشته از آن، مگر قرآن کتاب الهی و سخن خداوند نیست، آیا نباید بهسخنان خدای رحیم در نامهاش به سوی انسانها گوش فرا داد؟ آیا تهدیدهایخداوند در کتابش قابل اعتنا نیست؟ مگر آنکه منکر اصل کتاب شویم که درآن صورت بحث و استدلال باید به گونهای دیگر صورت پذیرد.
از سوی دیگر، اگر خدای رحیم زنی را به خاطر عریانی چند تار مو بهجهنم نبرد، آیا این زن، نباید خواستة مولای خود را محترم بشمارد؟
انسانی که همه چیزش از پروردگار میباشد، عقل به وی حکم میکند،فرمانها و توصیههای آفریننده را پاس دارد و در حد توان بدان پایبند باشد. (حجاب مهریزی ) این مطلب ادامه دارد
آرمانگرایی
بشر همواره در طول تاریخ از ظلم وبی عدالتی رنج برده و جوامع انسان هیچ گاه از بی عدالتی و نا بسامانی خالی نبوده است هرچند کسانی بوده اند که در جهت بر پایی عدالت و کرامت ارزشهای انسانی کوشیده اند اما هیچ گاه به هدف اصلی خود دست نیافته اند و شمع و جودشان به وسیله ظالمانی که منافع خویش را در خطر دیده اند خاموش شده است ؛ با وجود این آرزوی داشتن یک زندگی آرمانی وسعادتمند که خالی از هرگونه ظلم و بی عدالتی باشد آرزوی دیرینه انسان است زیرا با وجود این همه نعمت و رحمت اراده خداوند بر این قرار نگرفته است که قامت انسان در زیر بار ظلم و ستم خمیده شود به همین دلیل اندیشمندان و خردمندان از گذشته بسیار دور ، ذهن خود را به این نکته معطوف کرده اند که یک جامعه آرمانی چگونه است و چه خصوصیاتی دارد .
« آرمان خواهی بزرگترین عامل حرکت و تکامل آدمی است و او را وا می دارد که هرگز درحصار محدودو ثابت واقعیت موجود درطبیعت و زندگی ساکن نشود و همین نیرواست که او را همواره به تفکر،کشف،کنجکاوی ، حق یابی، ابتکار و خلق مادی و معنوی وا می دارد ؛ هنر، ادبیات و تمام فرهنگ بشری تجلیگاه روح ایده آل جوی این موجودی است که هرگز به تسلیم در برابر وضعی که جهان برایش تدارک دیده خشنود نیست » .
آرمانهای بشری گاهی به صورت پراکنده در آثار آنها نمود دارد شاعر در شعرش ، پیکر تراش در پیکره اش و نقاش در نقاشی اش آرمان خود را نشان می دهد ؛ شاعری که در قصیده مدحیه خود بخشندگی و عدالت پادشاهی را می ستاید به این معناست که وجود عدالت در آرمانشهر ذهنی اش جایگاه ویژه ای دارد. برخی افراد بطور مستقل و جداگانه ، کتابهای تحت عنوان آرمانشهر ، یوتوپبیا ، ناکجا آباد و یا مدینه فاضله به رشتة تحریر در آورده اند و در آثار خود خصوصیات یک جامعه آرمانی را به تصویر کشیده اند. جمهوریت افلاطون از آثاری است که در زمینه ایجاد یک آرمانشهر و مدینه فاضله به وجود آمده است . اما اینکه افلاطون آرمانشهر خود را بر اساس کدام الگو قبلی به وجود آورده است مشخص نیست « بعضی پنداشته اند نمونه حکومت هخامنشی را در نظر داشته است اما حکومت هخامنشی را در عهد افلاطون رو به زوال و انحطاط داشت و نمی توانست نمونه ای از حکومت عادلانه به شمار آید ، برخی نیز گمان برده اند مصر مورد توجه افلاطون بوده است درست است که افلاطون قبل از تالیف کتاب مصر را دیده است اما مصر نیز نمونه کاملی برای او نمی توانست باشد » در هر صورت آرمانشهر افلاطون الگو و نمونه ای برای حکومت ها شد و آثاری که بعدها درباره آرمانشهر نوشته شد به نوعی تقلید از افلاطون بود پس از آشنایی مسلمین با افکار افلاطون ، با او هم عقیده شدند که حکومت عادلانه همان است که رهبری آن به حکیمان سپرده شود . فارابی نیز در کتاب « مدینه فاضله » به تقلید از افلاطون پرداخت او مدینه فاضله را چون بدنی تام الاعضا می داند که همه اعضای آن در حفظ زندگی تعاون می کنند در میان آنها یک عضو (قلب) رئیس همه آنها ست و اعضای دیگر نیز هستند که در آنها نیرویی نهاده شده که کار خود را بر وفق خواست
رئیس (قلب) انجام می دهند همان گونه هم حاکم در صدر حکومت قرار دارد و وزراء بدون واسطه با او در ارتباطند و نیروهای دیگر جامعه نیز کارهایی که برعهده شان گذاشته شده انجام می دهند .
یهودیان نیز در انتظار مصلح به سر می برندآنان معتقدند که روزی « ماشیح خواهدآمد وسرزمین بنی اسرائیل یا ارض موعود را به آبادانی خواهد کشید در تلمود فصل12 ص 356 آمده است همواره منتظرظهور او (ماشیح) باش اگر چه فرا رسیدن پایان ذلّت به تاخیر بیفتد با وجود این منتظر باش » .
زرتشتیان نیز مانند دیگر ادیان معتقد به آمدن مصلح جهانی هستند آنان براین عقیده اند که تاریخ جهان دارای قدمت دوازده هزار ساله است لذا آن را به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم می کنند که درابتدای هر دوره فردی نجات بخش خواهد آمد که از او با لفظ «سوشیانس» به معنی نجات بخش تعبیرمی کنند «جاماسب نامه » به ظهور آخرین « سوشیانس » و
ویژگیهای او پرداخته است همچنین تمام فرقه های اسلامی ازظهور حضرت مهدی (عج) سخن گفته اند « یخرج رجل من امتی یواطی اسمه اسمی و خلقه خلقی فیملؤها عدلا و قسطا » مردی از امت من که نام او موافق نام من و خلق او موافق خلق من است ظهور خواهد نمود و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد .( معجم الاحادیث المهدی » « 2-161)
اندیشمندان اهل سنت بیش از 50 کتاب مستقل پیرامون شخصیت امام مهدی (عج) نوشته اند ، به عنوان مثال در کتاب حدیث « سنن ابن ماجه » و « سنن ابی داوود » بخشی وجود داردبا عنوان « باب المهدی » که در آن احادیث بسیاری از پیامبر(ص) در در باب اعتقاد به این امر که سرانجام انسانها در همین دنیا به حکومتی انسانی و عادلانه خواهند رسید مورد پذیرش همه ادیان است و به نظر می رسد که خداوند امام مهدی(عج) را در زمانی به حکومت جهانی فرا می خواند که انسانها در فرایند تاریخ وگذشت زمان همه اموری را که تصورمیکنند به آنان آرامش و عدالت می بخشد تجربه کنند و یقین نمایند که سرانجام باید انسانی آسمانی ، سلیم النفس کامل در مدیریت و اداره جهان قرار گیرد .
(مرتضی عباسپور عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد زرند )
شبهات، دربارة دینی بودن حجاب
1 . حجاب، واجب دینی نیست؟!
یکی از شبهات قوی در این باره این است که شریعت اسلامی بر حجاباصراری ندارد و ادلة دینی نمیتوان بر آن اقامه کرد.
در این زمینه نوشتة محمد سعید العشماوی از انسجام بهتری برخورداراست، از اینرو به نقل نظریة وی پرداخته و آن را بررسی میکنیم. گفتنی استرأی او را عالمان دانشگاه الازهر مصر نیز نقد کردهاند.
ایشان معتقد است:
«...اما الحکم الدائم فهو الاحتشام و عدم التبرج...» یعنی حکم همیشگی ایناست که وقار زن حفظ شود و آرایش و خودنمایی برای مردان بیگانهصورت نگیرد، به جز آن، آنچه در شریعت وارد شده، اگر قابل پذیرش باشدبر احکام موقت دلالت دارد. و مسألة حجاب با وضع کنونی از اختلاطهاینابجای اندیشة دینی با میراث مردمی است؛ زیرا پوشش و لباس از امورعرفی است و جزو عبادات و واجبات دینی نمیباشد.
بر این اساس روی سه آیه از آیات قرآن و دو حدیث از معصومین(ع) راکه مورد استناد قائلان به حجاب است، بیان کرده و مورد نقادی قرار دادهاست. وی گفته است دو حدیث بهعلت خبر واحد بودن، قابلیت استنادندارند. اما سه آیه از قرآن را نیز چنین پاسخ گفته است:
1 . آیة حجاب
در آیة 53 سورة احزاب قرآن کریم آمده است که:
یا ایها الذین امنوا ... اذا سَاَلْتُموهُنَّ مَتاعاً فسألوهنَّ مِنْ وَر'آءِ حجابٍ...
ای کسانی که ایمان آوردهاید... هنگامی که از زنان پیامبر(ص) از موردیسؤال میکنید مستقیماً روبهرو نشوید و از پشت حجابی این کار را انجام دهید...
در این آیه خداوند به مؤمنان فرمان میدهد که با همسران پیامبر از ورایحجاب سخن گویند. وی معتقد است این حکم به زنان پیامبر مختص است وسایر زنان مسلمان مشمول این دستور نمیباشند.
2 . آیة خمار
در آیه 31 سورة نور میفرماید:
قل للمؤمنات... ولْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ علی جُیُوبِهِنَّ... .
به زنان مؤمن بگو...که باید سینه و بر و دوش خود را با مقنعه بپوشانند...
منظور آیه این میباشد که به زنان دستور میدهد خمار(روسری) خود راپشت سر نینداخته بلکه با آن گردن و بالای سینة خود را بپوشانند.
ایشان در توجیه این آیه گفته است:
در عصر پیامبر زنان پارچه به سرکرده و دو طرف آن را به پشت سرمیانداختند به گونهای که گردن و بالای سینة آنها آشکار بود. برای آن کهفارقی بین زنان مؤمن و غیر مؤمن باشد خداوند دستور داد زنان مؤمن پارچهرا که بر سر کرده بر جلوی بدن خویش رها سازند تا از پوشش ممتازیبرخوردار گردند. پس این دستور دائمی نیست، بلکه به دورانی برمیگردد کهجداسازی زنان این وضع را طلب میکرده است.
3 . آیة جلباب
در آیة 59 سورة احزاب آمده است که:
یا ایها النبی قل لِاَزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنَّ من جلابیبهنّ، ذلکاَدنی' ان یُعْرَفْنَ فَلایُؤذَیْنَ و کان الله غفوراً رحیماً.
ای پیغمبر به زنانت و دخترانت و زنان مؤمنین بگو چادرهاشان را بررویها و بدنهاشان فروپیچند که این کار برای این که (به عفت) شناخته شوندتا از تعرض و جسارت (هوسرانان) آزار نکشند برآنان بسیار بهتر است وخدا آمرزنده و مهربان است.
ایشان در مورد این آیه شریفه نیز میگوید:
در این آیه خداوند به پیامبر دستور میدهد که به همسران و دختران و زنانمؤمن فرمان دهد که جلباب خود را (پارچهای که تمام بدن را میپوشاند) بهخود گیرند تا شناخته نشوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند. به تعبیر دیگراین آیه میگوید زنان مؤمن و آزاد از این پوشش استفاده کنند تا با کنیزانتفاوت داشته باشند. در این آیه حکم پوشش معلل است به جملة «ذلک ادنیان یعرفن فلایؤذین» بنابراین در عصر حاضر که مسألة بردگی از میان رفته،این حکم نیز منتفی میشود.
این خلاصة رأی این نویسنده بود.
گمان نمیرود نقد این نظریه دشوار باشد زیرا ادلة بر دینی بودن حجاب،فراوان است، و به گونهای است که هیچ تردیدی در آن نمیتوان داشت.
نخست از آیاتی که ایشان شاهد آورد سخن میگوییم و سپس به ارائة ادلةبیشتر میپردازیم:
در آیة حجاب (احزاب (33): 53) که به مؤمنان دستور میدهد با زنانپیامبر از ورای حجاب سخن گفته شود این علت پس از آن ذکر میشود:
ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن ...
... این عمل به پاکی قلب شما و آنان نزدیکتر است... .
این قاعده و علت، عمومیت دارد و ویژة زنان پیامبر نیست. آیا میتوانگفت خداوند طهارت و پاکی را برای زنان پیامبر خواسته و از دیگران دریغمیکند؟ آیا میتوان گفت طهارت و پاکیزگی روان برای مردان و زنان آندوره مطلوب بوده، اما امروز مطلوب نیست. از این رو، این دستور عمومیتدارد. البته برای زنان پیامبر به جهت موقعیت اجتماعی آنان شدیدتر است.و باید توجه داشت که سخن گفتن از ورای حجاب به معنای حبس زنان درخانه نیست و همچنین مربوط به پوشش به معنای نوع لباس هم نمیباشد بلکهیک سنت خانوادگی را بیان میدارد که مردان وارد جایگاه زنان نشوند. و اگرخواستهای از آنان داشتند از پشت دیوار تقاضا کنند. به تعبیر دیگر درمکانی که زنان زندگی میکنند و به طور طبیعی پوشش رسمی به تن ندارندنباید سرزده وارد شد، بلکه باید از پشت در یا دیوار با آنان ارتباط برقرارکرد. بلی اگر لباس و پوشش رسمی به تن کنند و از آن مکان بیرون آیند، دیگرمنعی در کار نیست. لذا صحابة پیامبر از زنان وی مسأله میپرسیدند و پیامبرزنانش را در جنگها همراه خویش میبرد و ... اینها همه شاهد است کهمقصود از پرسش از ورای حجاب چیست؟
آیة دوم، آیة خمار (نور (24): 31) بود. شبهه این است که خداوند در اینآیه، فارقی میان زنان مؤمن و غیر مؤمن بیان کرده است و این، در دورههایمختلف متغیر است و ثابت نیست.
در پاسخ باید گفت این آیه در آغاز، زنان را فرمان میدهد که از نگاه خودبکاهند، پاکدامن باشند و زینتهای غیر آشکار را بپوشانند و خمار را برگردنو بالای سینه رها کنند. همانگونه که مشابه این دستورها به مردان داده شد، کهاز نگاه خود بکاهند و پاکدامنی پیشه کنند. با این سیاق، آیه درصدد تعدیلعرف نیست، بلکه فرمانی است به مردان و زنان در خود نگهداری و پاکدامنی.البته نسبت به زنان دو دستور ویژه هم صادر شده یکی پوشیدن زینتهایپنهان و دیگری کیفیت برسرانداختن خمار.
آیة سوم، آیة جلباب (احزاب (33): 59) است. عشماوی معتقد است اینآیه میخواهد تمایزی میان کنیزان و زنان آزاده برقرار کند و امروز بردهداریاز میان رفته، پس موضوع حکم منتفی است. وی دراینجهت بهتعلیل ذیلآیه استناد میکند.
حق آن است که آیه، تفسیری دیگر نیز دارد که با اصول قرآنی سازگاراست. زیرا طبق تفسیر پیشگفته، زنان آزاد باید خود را بپوشانند تا مورداذیت قرار نگیرند و مفهومش آن است که اگر کنیزان مورد اذیت قرار گیرندمنعی در میان نیست. با اینکه اذیت و آزار نسبت به کنیز و آزاده ناروا است وتفاوتی در میان نیست، اما تفسیر دیگری که از آیه میشود، این است که زنانپیامبر و زنان مؤمن خود را بپوشانند تا از این طریق به عنوان زنانی نجیب وعفیف شناخته شوند و بیماردلان به آنان طمع نکنند. بنابراین در این فراز،قاعدهای کلّی بیان شده که زن مسلمان چنان رفت و آمد کند که علایم وقار وعفاف از او هویدا باشد. در اینجاست که ضرورت حجاب خود را مینمایاند.
تا اینجا نقدهایی که وی بر آیات وارد ساخته بود پاسخ گفتیم؛ اما بایدگفت بهجز اینها آیات دیگری نیز برحجاب دلالت دارد.
1 . آیة 60 از سورة نور، آنجا که پیرزنان را از حکم پوشش استثنا کرده ومیفرماید:
«و القواعد من النساء اللاتی لایرجون نکاحاً فلیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهنغیر متبرجات بزینة و ان یستعففن خیر لهن»
زنان سالخورده که از ولادت و عادت بازنشستهاند که امید ازدواج ندارند،باکی نیست. در حالی که خود را به زیوری نیاراستهاند و قصد خودنماییندارند جامة خویش به زمین نهند، و اگر از این نیز خودداری کنند برایشانبهتر است.
اگر پوشش، فریضهای دینی نبود جایی برای استثنای زنان بازنشسته نبود.این استثنا نشان میدهد که دیگران باید خود را بپوشانند و این طایفه را باکینیست؛ گرچه برای اینها نیز پوشش بهتر است.
2 . در آیة خمار بهجز فرازی که مورد نقد نویسنده بود، فرازهای دیگر نیزمیتواند مورد استناد واقع شود مانند:
«و لا یضربن بار جلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن»
و پای به زمین نکوبند که زیورهای مخفیشان دانسته شود.
آیا میتوان گفت پوشش بر زن لازم نیست، اما نباید به گونهای راه رود کهزینتهای پنهان او آشکار شود؟
از این آیه به اولویت میتوان لزوم پوشش را استفاده کرد.
خلاصه در دلالت قرآن بر اصل پوشش شک و تردید نیست. وجوبپوشاندن سروگردن، بالای سینه و زینتهای پنهان از آیات استفاده میشود.البته حکم مواردی چون صورت، دو دست، دو قدم، ذراع و چانه را شایدنتوان به روشنی از آیات استفاده کرد و باید از احادیث کمک گرفت.
اما این سخن نویسنده که «تنها دو حدیث بر پوشش دلالت دارد که آنهانیز خبر واحدند و خبر واحد حجت نیست»؛ نیز ناتمام است؛ زیرا اخباری کهبر پوشش دلالت دارد بسیار زیاد بوده و قابل خدشه نمیباشند. احادیثبسیاری در لابهلای کتب حدیث و تاریخ پراکنده است و با مضامین مختلف برلزوم پوشش دلالت دارد. در اینجا فهرستوار به برخی از آنها اشارهمیکنیم:
1. احادیثی که چگونگی و زمان نزول آیة حجاب را بیان میدارد.
2. روایاتی که زنان برهنه را اهل آتش معرفی میکند.
3. روایاتی که قاعدگی دختر را زمان حجاب و پوشش معرفی میکند.
4. روایاتی که چگونگی حجاب زنان در حج و احرام را بیان میدارد.
5. روایاتی که نگاه به زنان را برای ازدواج، تجویز میکند.
6. روایاتی که از نگاه کردن مردان به زنان منع میکند.
در هریک از این عناوین، احادیث متعددی نقل شده که در مجموعاطمینان و یقین به صدور آنها از معصوم حاصل میشود.
البته بهجز اینها عناوینی دیگری بر این مطالب دلالت دارد که عناوینیادشده نمونهای از آن بود.
علاوه بر آیات و روایات، تمامی فقهای اسلامی از تمامی فِرق، برلزومپوشش زن اتفاق نظر دارند. گرچه در برخی از فروع آن اختلاف نظر
وجود دارد.
حاصل آنکه، این شبهه که پوشش دستوری دینی نیست، نه با آیات قرآنسازش دارد و نه احادیث و روایات مسلّم و قطعی آن را تأیید میکند و نهاجماع عالمان و فقیهان اسلامی آن را برمیتابد.
این مطلب ادامه دارد
افسانه سرداب : اتهام به شیعه
غالب علمای اهل سنت ضمن بیان اوصاف مهدی موعود علیه السلام ، او را « صاحب سرداب » نامیده و گفته اند : شیعه می گوید که امام آنها در سرداب غایب شده و در آنجا به سر می برد ! و از سرداب بیرون می آید یا از آنجا ظهور می کند و یا موقع رفتن به سرداب مادرش به او نگاه می کرد ولی او دیگر بر نگشت و از این قبیل مطالب ...
اما بررسی موضوع :
« این که حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه کجا و کی و چگونه غایب شد؟ ؛ از مطالبی است که جهان تشیع در خصوص آن مورد تهمتهای فراوان از طرف دشمنان قرار گرفته است . آخرین دیدار عمومی حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فدا ه با شیعیان در هشتم ربیع الاول سال 260 ق بوده است که در مراسم تشییع امام عسکری علیه السلام برای آنان ظاهر شده و بر جنازه مطهر پدر بزرگوارشان نماز گزاردند و ناپدید شدند ؛ از آن پس حضرت ملاقات رسمی و عمومی نداشتند . این دیدار در سامرا و در خانه امام عسکری علیه السلام انجام گرفت .
خانه امام عسکری علیه السلام همانند دیگر خانه های عراق شامل غرفه های جداگانه برای مردان و زنان و سرداب و زیرزمین بود که سرداب نیز دارای غرفه های جداگانه برای مردان و زنان بود و در تابستانها از شدت گرما به سردابها پناه می بردند .
سرداب خانه امام حسن عسکری علیه السلام محل زندگی و عبادت امام هادی علیه السلام و خود ایشان و حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فدا ه بود و تمام دیدارها باحضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه در عهد پدر در همین منزل و در همین سرداب انجام می یافت . از این رو شیعیانی که بعد از رحلت امام برای زیارت قبور عسکریین وارد سامرا می شدند بعد از زیارت آن بزرگواران در محل عبادت سه امام همام نیز تبرکا و تیمنا نماز می خواندند و آنجا را زیارت می کردند .
مقدس شمردن آن سرداب از طرف شیعه موجب شد که دشمنان اهل بیت ؛ شیعیان را به این باور که حضرت امام زمان در سرداب مخفی شده است ! متهم کنند. ولی شیعیان از چنین باور نامعقولی پاک به دورند .و سرداب را تنها به این دلیل که محل عبادت و زندگی سه امام معصوم علیهم السلام و نیز محل زندگی حکیمه خاتون و جناب نرجس ختون مادر والا گهر امام زمان عجل الله تعالی فرجه بوده است مقدس می شمارند. و بخصوص به دلیل رؤیت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه در عهد پدر بزرگوارشان در آن محل .
و آنچه برخی نویسندگان اهل سنت و دشمنان به ما شیعیان نسبت می دهند اعتقاد شیعه نیست و بلکه ما شیعیان از دشمنان خود می شنویم که به ما چنین نسبت می دهند که معتقد یم امام عصر عجل الله تعالی فرجه در چاهی در سرداب مقدس مخفی شده و تا روز ظهور آنجا می ماند !!!
برای اثبات چنین مطلبی در صورت صحت می بایست مدرکی از کتب و احادیث شیعه و اقوال بزرگان شیعه وجود داشته باشد در حالی که اصلا مدرکی در منابع شیعی دال بر این امر وجود ندارد وبه صرف اتهام از سوی دشمنان صحت آن اثبات نمی شود.
محدث بزرگ مرحوم حاج میرزا حسین نوری در خاتمه کتاب کشف الستار می نویسد
ما هرچه مراجعه کردیم و تفحص نمودیم از آنچه درباره سرداب گفته اند در کتب علمای شیعه هیچگونه اثری ندیدیم ؛ بلکه اصلا ذکری از سرداب بعنوان « سرداب غیبت » به میان نیامده است » (.کشف الاستار ص 212 )
مرحوم آیه الله صدر می گوید:
مسأله غیبت ابوالقاسم محمدبن الحسن نزد ما شیعیان امامیه صحیح است اما آنچه در این باره بعضی عوام شیعه و بسیاری از خواص اهل سنت می گویند من نه مدرکی برای آن می شناسم و نه سندی یافته ام » ( کتاب المهدی ص 162 )
اما اظهارات دانشمند بزرگ اهل سنت ابن خلدون در مقدمه مشهورش در باب سخن از اثنی عشریه عجیب است که می گوید : شیعیان عقیده دارند دوازدهمین امام از امامان ایشان ....که او را مهدی خوانند وارد سرداب خانه خود در « حله » شد !!! و هنگامی که مادرش بازداشت شد همانجا غایب گردید و تاکنون منتظر او هستند و هرشب بعد از نماز با اسب جلو سرداب می ایستند و اورا صدا می زنند .... !!!» ( مقدمه ابن خلدون ج 1 ص 249 فصل 27 )
علامه امینی در« الغدیر» آنجا که تهمتهای « قصیمی » مؤلف کتاب« الصراع بین الاسلام و الوثنیه » را پاسخ می دهند می گویند: داستان عجیب سرداب زشت ترین چیزی است که دشمنان و مخالفان به ما نیبت می دهند . هر چند که قصیمی در این نسبت ناروا تنها نیست ولی او اضافه بر گذشتگاننوشته است : که افزون بر هزار سال است که شیعیان هر شب مقابل سرداب می ایستند و منتظر ظهور او هستند » ! در صورتی که شیعه نمی گوید غیبت امام زمان در سرداب صورت گرفته یا از آنجا ظهور می کند بلکه شیعه طبق احادیث رسیده معتقد است که امام غایب آنها در مکه معظمه در مقابل خانه کعبه ظهور می کند . و هیچ کس( از بزرگان شیعه ) نگفته است که وی در سرداب به سر می برد یا سرداب محل غیبت آن حضرت است . بلکه سرداب سامرا جزء خانه امام عسکری علیه السلام بوده ومانند سایر قسمتهای خانه امام احترام دارد و این احترام تنها بدین جهت است که محل زندگی سه امام معصوم علیهم السلام بوده است ...
ای کاش این افترا زنندگان در باره سرداب نظر واحدی ابراز می داشتند تا دروغ آنها موجب آن همه رسوایی نمی شد . مثلا ابن بطوطه در سفرنامه ش می نویسد : این سرداب در « حلّه » است و قرمانی در اخبار الطول می نویسد سرداب در« بغداد » است و دیگران گفته اند در« سامرا » است و قصیمی متحیر مانده که بگوید سرداب کجاست و لذا به ذکر کلمه سرداب اکتفا نموده تا منظور پلید خود را بپوشاند »! ( الغدیر ج 3 ص 308 )
دانشمند فقید سید محمد هندی مولف « الامام الثانی عشر» می نویسد :
« موضوع سرداب از نسبتهای ناروا و شگفت آوری است که به ما داده اند زیرا نه یک حدیث از طریق شیعه نقل شده و نه مخالفان نام کتابی از شیعه را می برند که در آن نوشته باشد و نه دانشمندی از ما را نام می برند که گفته باشد و از وی نقل نمایند . از این گذشته غیبت در سرداب و بقای حضرت در آنجا در هیچ کتاب شیعیان نیست . » ( دانشمندان عامه و مهدی موعود ص 39 )
خواننده گرامی ! داستان سرداب افسانه ای است ساخته و پرداخته دشمنان اهل بیت و شیعیان آنان . و ما شیعیان هرگز چنین اعتقادی نداریم که سرداب محل غیبت و یا ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه است .ما مانند همه شیعیان در طول تاریخ معتقدیم که حضرت ولی عصر در تحت عنایات خاص الهی در اقطار و اکناف جهان سیر می کند همه ساله موسم حج در مراسم حج شرکت می نمایند و قبور مطهر اجداد طاهرین خود را در مدینه و عراق و طوس و... زیارت می کنند و ...
مقدس شمردن سرداب تنها به دلیل زندگی امامان علیهم السلام در آن خانه و نیز حضور مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه در آنجا بوده است و این تقدس اختصاص به آنجا ندارد بلکه هرجا که مشخصا معلوم شود یکی از معصومین عبادت کرده است و یا حتی یک بار در آنجا تشریف داشته است آنجا را مقدس شمرده و بدان تبرک می جوییم مانند مسجد سهله و جمکران و... و اگر این گونه اماکن متبرکه را زیارت می کنیم به این دلیل است که حب محمد و آل محمد با آب و گل وجودمان آمیخته است و چون اکنون دستمان به دامان مقدس حجت الله الاعظم نمی رسد هرجا که بدانیم آن وجود نازنین گام نهاده و حضور داشته اند بدانجا تبرک می جوییم چه رسد به مکانی که قطعا مشخص است که سه امام معصوم علیهم السلام زندگی خود را آنجا سپری کرده و در آنجا دائما در عبادت و راز و نیاز بوده اند و و مهدی موعود نیز در آنجا به دنیا آمده و برای زیارت قبور پدر و جد و مادر و عمه اش بدانجا تشریف فرما شده است .( روزگار رهایی ج 1 ص 288 ) ( ر.ک ظهور حضرت مهدی ؛ هاشمی شهیدی ص 171- 167)
منبع. www.yas.not.ir
دنیا در نظر مردان خدا
مرحوم علاّمه مجلسی رحمة اللّه تعالی علیه، به نقل از یکی از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام به نام محمّد بن سنان حکایت کند:
از حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم شنیدم، که در جمع اصحاب خود می فرمود:
روزی شخصی به محضر مبارک محمّد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله وارد شد، در حالی که حضرت روی حصیری دراز کشیده بود و سر مبارک خود را بر بالشی از لیف خرما نهاده بود و استراحت می کرد.
همین که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله، متوجّه ورود آن شخص گردید، از جای خویش بلند شد و نشست و خواست دستی بر صورت و بدن خود بکشد که آن شخص مشاهده کرد که حصیر بر بدن مبارک حضرت و نخ های لیف بر صورت نورانیش اءثر گذاشته است.
با خود گفت : قیصر و کسری روی پارچه های ابریشمی و مخمل می خوابند و هنوز به این زندگی تشریفاتی که دارند راضی و قانع نیستند، ولی شما با این مقام والا و عظیم بر روی حصیر می نشینی و بر لیف خرما می خوابی؟!
و چون رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله ، متوجّه افکار آن شخص شد، او را مخاطب قرار داد و فرمود:
توجّه داشته باش که ما از آن ها بهتر و برتریم.
به خدا قسم! ما با دنیا و اشیاء آن رابطه ای نداریم؛ چون مَثَل ما در این دنیا همانند سواره ای است که بر درختی سایه دار عبور کند، سپس جهت استراحت کنار آن درخت فرود آید و زیر سایه اش بنشیند؛ و چون به مقدار کافی استراحت کرد آن را رها کند و به دنبال مقصد خویش به راه افتد.( بحار الانوار 16 ص 282ح 129)
زندگانی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفری ( شیعه ) در روز17
ربیع الاول سال 83هجری چشم به جهان گشود .
پدرش امام محمد باقر علیه السلام و مادرش "ام فروه " دختر قاسم بن محمد بن ابی
بکر می باشد.
کنیه آن حضرت : "ابو عبدالله " و لقبش "صادق " است .
حضرت صادق علیه السلام تا سن 12سالگی معاصر جد گرامیش حضرت سجاد علیه السلام بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام علیه السلام از خرمن دانش جدش خوشه چینی کرده است .
پس از رحلت امام چهارم علیه السلام مدت 19سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر علیه السلام زندگی کرد و با این ترتیب 31سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور می نمودند گذرانید .
بنابراین صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار
می باشد ، بهره مندی از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود
بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید .
پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت "مکتب جعفری " را پایه ریزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم گردید .
زندگی پر بار امام جعفر صادق علیه السلام مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی
امیه ( هشام بن عبدالملک - ولید بن یزید - یزید بن ولید - ابراهیم بن ولید - مروان حمار ) که هر یک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم علیه السلام را فراهم می کرده اند ، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام علیه السلام مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشی گرفته اند ، چنانکه امام صادق علیه السلام در 10سال آخر عمر شریفش در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر می برد.
عصر امام صادق علیه السلام
عصر امام صادق علیه السلام یکی از طوفانی ترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سواغتشاشها و انقلابهای پیاپی گروههای مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین علیه السلام رخ می داد ، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است . و همین انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت . لیکن سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی امیه به بنی عباس طوفانی ترین و پر هرج و مرج ترین دورانی بود که زندگی امام صادق علیه السلام را فراگرفته بود . و از دیگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود ، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح
شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود .
عصری که کوچکترین کم کاری یا عدم بیداری و تحرک پاسدار راستین اسلام ، یعنی امام علیه السلام ، موجب نابودی دین و پوسیدگی تعلیمات حیات بخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون می شد . اینجا بود که امام علیه السلام دشواری فراوان در پیش و مسؤولیت عظیم بر دوش داشت . پیشوای ششم در گیر و دار چنین بحرانی می بایست از یک سو به فکر نجات
افکار توده مسلمان از الحاد و بی دینی و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین باشد ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفای وقت جلوگیری کند . علاوه بر این ، با نقشه ای دقیق و ماهرانه ، شیعه را از اضمحلال و نابودی برهاند ، شیعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را می گذراند ، و آخرین نفرات خویش را قربانی می داد ، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفی بودند ، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند ، حکومت جدید هم در کشتار و بی عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی یاران امام علیه السلام را در معرض خطر مرگ قرار می داد ، چنانکه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند .
"جابر جعفی " یکی از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه می رفت . در بین راه قاصد تیز پای امام به او رسید و گفت : امام علیه السلام می گوید : خودت را به دیوانگی بزن ، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگی منصرف شد .
جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر علیه السلام نیز می باشد می گوید : امام باقر علیه السلام هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت ... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سینه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم . امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی محمد بن علی بکذا وکذا ... ، ( یعنی امام باقر علیه السلام به من فلان مطلب را گفت ، یا روایت کرد)
آری ، شیعه می رفت که نابود شود ، یعنی اسلام راستین به رنگ خلفا درآید ، و به صورت اسلام بنی امیه ای یا بنی عباسی خودنمایی کند . در چنین شرایط دشواری ، امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظیمی به وجود آورد که محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و ... ) در رشته های گوناگون علوم بودند ، و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند . هر یک از اینان از طرفی خود ، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینی و علمی و نگهدارنده تشیع راستین بودند ، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند . تأسیس چنین مکتب فکری و این سان نوسازی و احیاگری تعلیمات اسلامی ، سبب شد که امام صادق علیه السلام به عنوان رئیس مذهب جعفری ( تشیع ) مشهور گردد . لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایه های حکومت و نفوذ خود ، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند . امام صادق علیه السلام که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر و انقلابیی بنیادی در میدان فکر و عمل بوده ، کاری که امام حسین علیه السلام به صورت قیام خونین انجام داد ، وی قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسان سازی انجام داد و
جهادی راستین کرد .
جنبش علمی
اختلافات سیاسی بین امویان و عباسیان و تقسیم شدن اسلام به فرقه های مختلف و ظهور عقاید مادی و نفوذ فلسفه یونان در کشورهای اسلامی ، موجب پیدایش یک نهضت علمی گردید . نهضتی که پایه های آن بر حقایق مسلم استوار بود . چنین نهضتی لازم بود ، تا هم حقایق دینی را از میان خرافات و موهومات و احادیث جعلی بیرون کشد و هم در برابر زندیقها و مادیها با نیروی منطق و قدرت استدلال مقاومت کند و آرای سست آنها را محکوم سازد . گفتگوهای علمی و مناظرات آن حضرت با افراد دهری و مادی مانند "ابن ابی العوجاء" و "ابو شاکر دیصانی " و حتی "ابن مقفع " معروف است . به وجود آمدن چنین نهضت علمی در محیط آشفته و تاریک آن عصر ، کار هر کسی نبود ، فقط کسی شایسته این مقام بزرگ بود که مأموریت الهی داشته باشد و از جانب خداوند پشتیبانی شود ، تا بتواند به نیروی الهام و پاکی نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غیب ارتباطدهد ، حقایق علمی را از دریای بیکران علم الهی به دست آورد ، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقیقت قرار دهد .
تنها وجود گرامی حضرت صادق علیه السلام می توانست چنین مقامی داشته باشد ، تنها
امام صادق علیه السلام بود که با کناره گیری از سیاست و جنجالهای سیاسی از آغاز امامت
در نشر معارف اسلام و گسترش قوانین و احادیث راستین دین مبین و تبلیغ احکام و تعلیم و تربیت مسلمانان کمر همت بر میان بست .
زمان امام صادق علیه السلام در حقیقت عصر طلایی دانش و ترویج احکام و تربیتشاگردانی بود که هر یک مشعل نورانی علم را به گوشه و کنار بردند و در خودشناسی " و "خداشناسی " مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدایت مردم کوشیدند .
در همین دوران درخشان - در برابر فلسفه یونان - کلام و حکمت اسلامی رشد کرد
و فلاسفه و حکمای بزرگی در اسلام پرورش یافتند . همزمان با نهضت علمی و پیشرفت دانش بوسیله حضرت صادق علیه السلام در مدینه ، منصور خلیفه عباسی که از راه کینه و حسد ، به فکر ایجاد مکتب دیگری افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفری استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم نماید و از خوشه چینی از محضر امام علیه السلام بازدارد . بدین جهت منصور مدرسه ای در محله "کرخ " بغداد تأسیس نمود . منصور در این مدرسه از وجود ابو حنیفه در مسائل فقهی استفاده نمود و کتب علمی و فلسفی را هم دستور داد از هند و یونان آوردند و ترجمه نمودند ، و نیز مالک را - که رئیس فرقه مالکی است - بر مسند فقه نشاند ، ولی این مکتبها نتوانستند وظیفه ارشاد خود را چنانکه باید انجام دهند .
امام صادق علیه السلام مسائل فقهی و علمی و کلامی را که پراکنده بود ، به صورت منظم درآورد ، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زیادی تربیت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامی در جهان گردید . دانش گستری امام علیه السلام در رشته های مختلف فقه ، فلسفه و کلام ، علوم طبیعی و ... آغاز شد . فقه جعفری همان فقه محمدی یا دستورهای دینی است که از سوی خدا به پیغمبر بزرگوارش از طریق قرآن و وحی رسیده است . بر خلاف سایر فرقه ها که بر مبنای عقیده و رأی و نظر خود مطالبی را کم یا زیاد می کردند ، فقه جعفری توضیح و بیان همان اصول و فروعی بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است . ابو حنیفه رئیس فرقه حنفی درباره امام صادق علیه السلام گفت : من فقیه تر از جعفرالصادق کسی را ندیده ام و نمی شناسم . فتوای بزرگترین فقیه جهان تسنن شیخ محمد شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر که
با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب دیگر اهل سنت جایز دانست - در روزگار ما - خود اعترافی است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب دیگر . و اینها نتیجه کار و عمل آن روز امام صادق علیه السلام است . در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق علیه السلام همیشه با اصحاب و حتی کسانی که از دین و اعتقاد به خدا دور بودندمناظراتی داشته است . نمونه ای از بیانات امام علیه السلام که در اثبات وجود خداوند حکیم است ، به یکی از شاگردان واصحاب خود به نام "مفضل بن عمر" فرمود که در کتابی به نام "توحید مفضل " هم اکنون در دست است . مناظرات امام صادق علیه السلام با طبیب هندی که موضوع کتاب "اهلیلجه " است نیز نکات حکمت آموز بسیاری دارد که گوشه ای از دریای بیکران علم امام صادق علیه السلام است . برای شناسایی استاد معمولا دو راه داریم ، یکی شناختن آثار و کلمات او ، دوم شناختن شاگردان و تربیت شدگان مکتبش . کلمات و آثار و احادیث زیادی از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است که ما حتی قطره ای از دریا را نمی توانیم به دست دهیم مگر "نمی از یمی " .
اما شاگردان آن حضرت هم بیش از چهار هزار بوده اند ، یکی از آنها "جابر بن حیان " است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسیله طرفداران بنی امیه به قتل رسید . جابر بن حیان پس از قتل پدرش به مدینه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر علیه السلام و سپس در نزد امام صادق علیه السلام شاگردی کرد . جابر یکی از افراد عجیب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شیمی تألیفات زیادی دارد ، و در رساله های خود همه جا نقل می کند که ( جعفر بن محمد ) به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد . از اکتشافات او اسید ازتیک ( تیزآب ) و تیزاب سلطانی و الکل است . وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد . در دوران "رنسانس
اروپا" در حدود 300رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانه های برلین و پاریس ضبط است . حضرت صادق علیه السلام بر اثر توطئه های منصور عباسی در سال 148هجری مسموم و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون شد . عمر شریفش در این هنگام 65سال بود . از جهت اینکه عمر بیشتری نصیب ایشان شده است به "شیخ الائمه " موسوم است
حضرت امام صادق علیه السلام هفت پسر و سه دختر داشت . پس از حضرت صادق علیه السلام مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم علیه السلام منتقل گردید . دیگر از فرزندان آن حضرت اسمعیل است که بزرگترین فرزند امام بوده و پیش از وفات حضرت صادق علیه السلام از دنیا رفته است . طایفه اسماعیلیه به امامت وی قائلند . منبع :سایت تبیان
خلق و خوی حضرت صادق علیه السلام
حضرت صادق علیه السلام مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایای اخلاقی سرآمد روزگار بود . حضرت صادق علیه السلام دارای قلبی روشن به نور الهی و در
احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود . دارای حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود . با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام می داد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزی می کرد و می فرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانواده ام را تأمین می نمایم .
ابن خلکان می نویسد : امام صادق علیه السلام یکی از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است . از این جهت به وی صادق می گفتند که هر چه می گفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک می گوید : با حضرت صادق علیه السلام سفری به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسید ، امام صادق علیه السلام حالش تغییر کرد ، نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه می خواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر می کرد . به او گفتم : ای پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویی لبیک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، می ترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک.
منبع :سایت تبیان